زوجدرمانی روانپویشی: یک تلفیق کاربردی
زوجدرمانی روانپویشی: یک تلفیق کاربردی
این مقاله به بررسی برجستهترین اثرات اندیشه روانپویشی بر حوزه زوجدرمانی میپردازد و چکیدهای از کار پزشکان و پژوهشگران بیشماری را ارائه میدهد که علیرغم داشتن نقطهنظرات متفاوت، مفروضات و دلمشغولیهای بنیادین مشترکی دارند. بهجای تأکید بر تفاوتها میان مکاتب تفکر، این مقاله برجستهترین دستاوردهای آنها را در قالب ۵ هدف درمانی اصلی استخراج کرده است: مسائل زیربنایی، تجارب ذهنی (سوبژکتیو) متنوع، انتقال، همانندسازی فرافکنانه، و پذیرش. دو کیس مفصل نیز مزایا و فنون هدف قرار دادن این پنج حوزه درمانی را به تصویر میکشند.
چکیده ویدئویی را میتوانید در این لینک یوتیوب ببینید.
این مقاله به بررسی برجستهترین دستاوردهای اندیشه روانپویشی در حوزه زوجدرمانی میپردازد. در این مقاله ۵ حوزه اصلی روانپویشی که میتوانند در درمان نشانه گرفته شوند، همچون مسائل زیربنایی، تجربیات ذهنی متنوع، انتقال، همانندسازی فرافکنانه، و پذیرش را بررسی خواهم کرد و آنها را در مشکلات زوجین و زوجدرمانی به کار خواهم بست. با وجودی که مکاتب مشخص روان تحلیلی- روانشناسی ایگوی مدرن، نظریه روابط اُبژهای، روانشناسی خود، روانتحلیلی ارتباطی، ذهنیسازی یا درمان مبتنی بر دلبستگی – بر سر برخی ویژگیها اختلافنظر دارند و بر مسائل متفاوتی تأکید دارند اما این مقاله از نوع قیاس و تضاد نیست بلکه تلاشی است در جهت شناسایی بهترین عناصر هر مکتب تحلیلی و سپس منسجم ساختن آنها در یک کل کاربردی بهطوریکه باعث سردرگمی بالینگران فعال در این رشته نشود. این کار همجهت با پروژه بزرگتر من است که سه رویکرد اصلی در زوجدرمانی- زوجدرمانی سیستماتیک، روانپویشی و آموزشی رفتاری – را در یک نقشه کاربردی برای اجرای درمان، یکپارچه میسازد (نیلسن، ۲۰۱۶، ۲۰۱۷).
مهمترین نویسندگان در حوزه زوجدرمانی روانپویشی عبارتاند از (به ترتیب حروف الفبا) برگلر (۱۹۴۹)، برکوویتز (۱۹۹۹)، دیکز (۱۹۶۷)، داناوان (۲۰۰۳)، گرسون (۲۰۱۰)، هزلت (۲۰۱۰)، لئون (۲۰۰۸)، لیوینگستون (۱۹۹۵)، رینگستروم (۱۹۹۴، ۲۰۱۴)، دی. استرن (۱۹۹۴)، ای. وچتل (۲۰۱۷)، ویلی (۱۹۸۴)، زایتنر (۲۰۱۲)، زینر (۱۹۸۹) و سایرین که در ادامه به آنها ارجاع داده خواهد شد. علاوه بر این، برخی غیر-روانکاوان نیز در رویکرد روانشناختی عمیق به زوجدرمانی مشارکتهای مهمی داشتهاند: بوون (۱۹۷۸)، کاترال (۱۹۹۲)، فرامو (۱۹۸۲)، گرینبرگ (گرینبرگ و گلدمن، ۲۰۰۸؛ گرینبرگ و جانسون، ۱۹۸۸)، گلدمن (گرینبرگ و گلدمن، ۲۰۰۸)، جانسون (گرینبرگ و جانسون، ۱۹۸۸؛ جانسون، ۱۹۹۶، ۲۰۰۸)، میدلبرگ (۲۰۰۱)، ریل (۲۰۰۷)، اسکارف (۱۹۸۷)، شینکمن (۲۰۰۸)، شینکمن و فیشبین (۲۰۰۴)، و وایل (۱۹۸۱، ۱۹۹۳، ۲۰۰۲، ۲۰۱۳).
همه این نویسندگان و همچنین من باور داریم که برای فهم و اصلاح تعاملات منفی زوجین معمولاً ضروری است که از مسائل روانشناختی فردی آنها که صرفاً از مفاهیم سیستماتیک یا رفتاری متابعت نمیکنند، پرده برداریم. این نویسندگان همگی به اندیشه روانتحلیلی و پژوهشهایی که طرحوارههای ناهشیار خود و دیگری را در تعامل با یکدیگر قرار میدهند، پایبند میمانند (وستن، ۱۹۹۹). همگی تأکید دارند که رفتار نابهنجار و غیرانطباقی زمانی قابلدرک میشود که از دید انگیزهها، ترسها و دفاعهای بشری مهم و اغلب ناهشیار، بررسی شود. همگی به درجات مختلفی بر روی دغدغهها و تعارضات مشترک انسانی درباره اعتماد، وابستگی، خودمختاری، شرم و گناه، صداقت، صمیمیت، هویت و عزتنفس تمرکز میکند. همچنین سکس و پرخاشگری، عشق و نفرت، بهعنوان اشکال پرتنش تعامل انسانی توجه ویژهای را به خود معطوف میکنند. همگی اثرات شکلدهنده تجارب روابط صمیمانه دوران کودکی و بعد از آن را بهعنوان زیربنای ساختار شخصیت که شامل شکلدادن به انتظارات، انگیزهها و روشهای سازگاری میشوند، به رسمیت میشناسند. همگی باور دارند که مسائل و نگرانیهای زیربنایی میتوانند بهصورت دفاعی پنهان شوند و ممکن است بهصورت غیرمستقیم خود را نمایان کنند- در افکار بهظاهر تصادفی یا یادآوریهای اتفاقی (تداعیها)، در رؤیا، در رفتارهای سیمپتوماتیک و در الگوی ارتباط با دیگران (انتقال). همگی پاسخهای هیجانی درمانگران به مراجعان (انتقال متقابل) را هم در ارزیابی این الگوهای ارتباطی و هم بهعنوان موانع بالقوه برای درمان ارزشمند میدانند. همگی به این موضوع باور دارند که آنچه در درمان بهبود بخش است شامل ترکیبی از افزایش هشیاری (بینش) و تجارب جدید از روشهای مثبتتر ارتباط با دیگران است. همگی باور دارند که رابطه واقعی با درمانگر نقشی حیاتی در ایجاد یک فضای امن برای اکتشاف خود و تجارب دگرگونکننده که بخشی از آن رابطه درمانگر مراجع را هم در برمیگیرد، ایفا میکند.
همانطور که مدل T دیگر بازنمایی مناسبی برای یک خودروی مدرن نیست، روانشناسی روانتحلیلی نیز بهواسطه اصلاحات و حذف اندیشههایی که در گذر زمان ارزش خود را از دست دادهاند، بر مبنای بنیان فروید گسترش یافته است. برخلاف برخی از کجفهمیها که روانتحلیلی را غیرعلمی یا از مد افتاده نشان میدهند، اکثر اندیشههای روان تحلیلی معاصر همانند آنچه که بیان شد برای زوج درمانگران عقلانی و کاربردی به نظر میرسند.
مسائل زیربنایی:
در کمک به زوجین برای فرار از رقص بیمارگونهشان- چرخههای تعاملی منفی یا چرخههای آسیبپذیری- ما باید نهتنها صرفاً بر فرایندهای سیستمی (مثل وقتی یک نفر نق میزند دیگری فاصله میگیرد که نق زدن بیشتر و در نتیجه فاصله بیشتر را به همراه میآورد) تمرکز کنیم، بلکه باید آنچه به این فرایندهای ناسازگار منجر میشود یعنی حساسیتهای زیربنایی زوجین، امیدها و ترسها را هدایت میکند نیز توجه کنیم. در بیشتر زوجها ما متوجه میشویم که این چرخهها توسط ناکامی و اغلب بیاعتبارسازی نیازهای اساسی انسان، هدایت میشوند. از این نقطهنظر ما تمرکز کمتری بر شکایت فعلی بهخصوص (نان تست سوخته، بودجه نامتعادل) داریم و بیشتر به نگرانیهای انسانی اساسی مراجعین میپردازیم؛ امید آنها به عشق، دغدغه، قدردانی، نزدیکی و درک، و ترسهای آنها و تجربیات عدم تأیید، طرد، سلطهگری، بیکفایتی و انواع دیگری از تنشهای عاطفی.
وقتی بر این ترسها و امیال زیربنایی تمرکز میکنیم با افرادی همراه میشویم که عاطفه را محور اصلی زوجدرمانی میدانند بهویژه لزلی گرینبرگ و سوزان جانسون و همکارانشان. گرچه من در کار خودم ترجیح میدهم بهجای “عاطفه” از امیدها، ترسها، معانی و انتقالها صحبت کنم تا ترکیبی از معانی شخصی، انگیزهها، احساسات و طرحوارههای خود و دیگری را پوشش دهم که ما درمانگران زمانی که به عمق تعاملات زوجین مینگریم، به آنها اشاره میکنیم.
روابط صمیمانه میتوانند بعضی از اساسیترین ترسهای ما را برانگیزند که مهمترین آنها عبارتاند از ترس از رهاشدگی/طردشدگی/ازدستدادن عشق؛ شرم و تحقیر، حسادت، گناه، کنترل شدن از این طریق که به فرد گفته شود چه کار کند یا چگونه بیندیشد؛ غرق شدن و له شدن زیر بار نیازهای همسر خویش، بازبینی تروماهای گذشته. بهترین حالت نگریستن به بسیاری از ترسهایی که در درمان آشکار میشوند، دیدن آنها بهعنوان ترکیباتی از وضعیتهای ذهنی وحشتآور است.. برای مثال ما ممکن است کشف کنیم که نگرانی مفرط یکی از زوجین در مورد قسط کارت اعتباری توسط ترس از بازگشت تروماهای متعدد کودکی پیرو ازدستدادن شغل پدرش، قدرت میگیرد: نهتنها ترس از خود فقر بلکه اضطراب درباره مشاجرات والدینی، اعتیاد به الکل والدین، خود سرزنشگری فرد درباره نزاع والدین، اعتیاد به الکل در پدر، سرزنش افراط آمیز خود برای دعوای والدین، و شرم در مدرسه به دلیل ناتوانی در تقبل لباسهای مد روز.
چرخههای تعاملی منفی همچنین توسط آرزوهای برآورده نشده یا امیدها، نیازها و خواستهها که به طور ضعیف بیان شدهاند قدرت میگیرند. یکی از اهداف اصلی وقتیکه مسائل زیربنایی را بررسی میکنیم این است که به زوجین کمک کنیم دقیقاً آنچه درباره آن دعوا میکنند را بیان کنند که شامل آنچه از یکدیگر نیاز دارند میشود. ترسها و خواستهها تا حدودی صرفاً انعکاسی آینهوار از یکدیگر هستند. افرادی که میل به دلبستگی و همدلی دارند، در غیاب این موارد به شدت آشفته میشوند؛ “موقعیت خطرناکی” که از آن میترسند، موقعیتی است که در آن این دو عنصر وجود ندارد. همه ما به دنبال تأیید هستیم نه شرم و گناه و مقدار مشخصی از خودمختاری را به احساس تحت کنترل بودن افراطی ترجیح میدهیم. بهصورت کلی همه ما میخواهیم احساس امنیت و اطمینان کنیم بدین معنی که نمیخواهیم در موقعیت خطرناک ترسناک که درباره آن بحث کردیم قرار داشته باشیم.
محدودیت دسترسی به ادامهی مطلب
دسترسی کامل به محتوای تخصصی تداعی صرفاً برای اعضای ویژهی تداعی در نظر گرفته شده است.
با عضویت در تداعی و فعال کردن عضویت ویژه به امکان مطالعهی آنلاین این مقاله و تمام مقالات تداعی که در حال حاضر بیش از ۴۰۰ مقالهی تخصصی شامل نظریات روانکاوی، رویکردهای مختلف، تکنیکهای بالینی و مواردی از این دست است دسترسی خواهید یافت. عضویت ویژه فقط برای مطالعهی آنلاین در سایت است و امکان دانلود پیدیاف با عضویت ویژه وجود ندارد. اگر نیاز به پیدیاف مقالات دارید، آنها را بایستی جداگانه تهیه کنید.
در این صفحه میتوانید پلنهای عضویت ویژه را مشاهده کنید و از این صفحه میتوانید نحوهی فعال کردن عضویت ویژه را ببینید.
اگر اکانت دارید از اینجا وارد شوید.
اگر اکانت ندارید از اینجا ثبتنام کنید.
- 1.مفاهیم روانکاوانهی ازدواج و روابط زوجی
- 2.زوجدرمانی روانپویشی: یک تلفیق کاربردی