فراتر از کنشگر و کنشپذیر: دیدگاهی بیناذهنی به ثالثیت | جسیکا بنجامین
فراتر از کنشگر[۱] و کنشپذیر[۲]: دیدگاهی بیناذهنی[۳] به ثالثیت[۴]
کار تحلیلی بر مبنای دیدگاه بیناذهنی دو سوژهی شرکتکننده مستلزم نظمیست که ریشه در گرایش به شرایط ساختاری ثالثیت دارد. نویسنده نظریهای ارائه میدهد که شامل شکل اولیهای از ثالثیت است که مستلزم تجارب یگانه و سازگاری است، که به عنوان تفرد در ثالثیت نامیده میشود، همانطور که اشکال بعدی اخلاقی و نمادینِ ثالثیت که تفکیکگذاری را تعریف میکند، یعنی ثالثیت در تفرد. از نظر بالینی، مفهوم ثالثیت بیناذهنیِ متحد یا مشترک، فروپاشی را بر اساس دوبودگیِ متقابل[۵] [بیناذهنی] در تنگنا[۶] و فعلیت شرح میدهد، و نشان میدهد که چگونه شناخت از طریق تسلیم[۷] احیا میگردد.
معرفی مفهوم بیناذهنی به روانکاوی پیامدهای بسیار مهمی داشته است و به گونههای مختلفی فهمیده شده است. وضعیتی که در این مقاله به شرح آن خواهم پرداخت، بیناسوژگی را از منظر رابطهی شناخت متقابل تعریف میکند – رابطهای که در آن هر شخصْ دیگری را «به عنوان یک سوژه» تجربه میکند، ذهنی که میتوان از طریق آن «حس کرد»، اما همچنان مرکز احساسات و ادراکِ مجزایی دارد. پیشینهی دیدگاه من در مورد بیناسوژگی از یک سو به هگل (۱۸۰۷؛ کوژِو ۱۹۶۹) میرسد و از سوی دیگر به متفکران معتقد بر نظریهی رشد، وینیکات (۱۹۷۱) و اشترن (۱۹۸۷) –که با روشی کاملاً متفاوت و مختص به خود– سعی میکنند فرآیندی را مشخص نمایند که توسط آن میتوانیم دیگری را که ذهنی مجزا اما مشابه دارد، درک کنیم.
بر خلاف مفهوم بیناذهنی به مثابه «سیستم تأثیر مشترک متقابل»– مربوط به «هر عرصهی روانشناختی که از طریق جهانهای متعاملِ تجربه ایجاد شده باشد» (استولورو، و اَتوود، ۱۹۹۲، ص ۳) – که نظریهپردازان نظامهای بیناذهنی منجمله استولورو، اتوود و اورنج به آن اشاره داشتهاند (اورنج، اتوود و استورولو، ۱۹۹۷)[۸]، تأکید من، هم از نظر رشدی و هم از نظر بالینی، بر این است که ما در واقعیت چگونه به تجربهی حس شدهی دیگری برسیم که موجودی مجزا اما مرتبط است و ما در کنش متقابل با او هستیم. ما چگونه حس میکنیم که «ذهنهای دیگری هم (آن بیرون) وجود دارد» (رجوع شود به اشترن ۱۹۸۵)؟
برای روشن ساختن این تجربهی پدیدارشناختی ذهنهای دیگر، من –مانند دیگر منتقدان بیناذهنی دکارتگرایی فرویدی– بر کیفیت تأثیرگذاری مشترک و متقابلِ تعامل بین سوژهها، بر تردد گیجکنندهی خیابانهای دوطرفه، تأکید میکنم. اما این شناخت نظریِ تأثیر بیناذهنی نباید چشم ما را بر قدرت واقعی تجربهی روانی ببندد، تجربهای که اغلبِ اوقات خیابانی یکطرفه را میماند – که در آن ما این حس را داریم که یک نفر کنشگر است و دیگری کنشپذیر. یک نفر سوژه است، دیگری اُبژه – همانطور که نظریهی روابط اُبژهای آن را به راحتی به تصویر میکشد. مشکل اصلی پذیرفتن این است که اُبژهی احساسات، نیازها، اعمال و افکار ما در واقع سوژهای دیگر و یک مرکز هستی برابر است (بنجامین ۱۹۸۸، ۱۹۹۵a).
محدودیت دسترسی به ادامهٔ مطلب
دسترسی کامل به محتوای تخصصی تداعی صرفاً برای اعضای ویژهٔ تداعی در نظر گرفته شده است.
با عضویت در تداعی و فعال کردن عضویت ویژه به امکان مطالعهٔ آنلاین این مقاله و تمام مقالات تداعی شامل نظریات روانکاوی، رویکردهای مختلف، تکنیکهای بالینی و مواردی از این دست دسترسی خواهید یافت. عضویت ویژه فقط برای مطالعهٔ آنلاین در سایت است و امکان دانلود پیدیاف با عضویت ویژه وجود ندارد. اگر نیاز به پیدیاف مقالات دارید، آنها را باید جداگانه از طریق فروشگاه مقالات تهیه کنید.
در این صفحه میتوانید پلنهای عضویت ویژه را مشاهده کنید و از این صفحه میتوانید نحوهٔ فعال کردن عضویت ویژه را ببینید.
- 1.فراتر از کنشگر و کنشپذیر: دیدگاهی بیناذهنی به ثالثیت | جسیکا بنجامین