روانکاوی و ابطالپذیری
اشاره: این مقاله یکسال قبل توسط هان ماونگ منتشر شده است. ولی اکنون از روی خروجیِ سایت انتشار دهنده برداشته شده است. به احتمال نویسنده قصد دارد آن را در قالب بخشی از کتاب یا مقاله منتشر کند. تلاش ایمیلی ما برای درخواست منبع مقاله و گفتگو در باب این مقاله با نویسنده به ثمر ننشست و از او پاسخی دریافت نکردیم. با وجود وسواس و حساسیت خودمان برای درج منابع، تصمیم گرفتیم این مقاله را با استناد به انتشار قبلیاش و اطلاعات نویسنده در مجلهی تداعی منتشر کنیم. |
ابطالپذیری روانکاوی
تمایز بین علم و شبهعلم به عنوان مباحثهای درازمدت در فلسفه علم و روانکاوی اغلب در وسط آتش این معرکه بوده است. کارل پوپر (۱۹۶۳) استدلالی معروف مبنی بر این دارد که روانکاوی شبهعلمی است چون ابطالناپذیر است. بنا به رأی پوپر یک نظریه تنها وقتی علمی است که بتوان آن را آزمون کرده و با نتیجهای قانعکننده نشان داد که باطل است. از نقطهنظر پوپر روانکاوی از برآورده ساختن این معیار ناتوان است.
اکنون من بی خجالت و شرمندگی از نگرشی دوسوگرایانه نسبت به روانکاوی لذت میبرم. از یکسو آن را به خاطر فایده مفهومی و دامنه توضیحیاش میستایم و از دیگر سو از آن به خاطر گمانهزنیهای بیشازحدش خوشم نمیآید (یک روانکاو ممکن است این نگرش را جداسازی بنامد). به هر تقدیر من فکر میکنم که تحلیل پوپر از روانکاوی نادرست است. البته معیار ابطالپذیری پوپر از مدتها پیش زیر سؤال رفته است پس عدم موافقت من خبر جدیدی نیست اما گمان میکنم ارزش در میان گذاشتن با دیگران را دارد.
پوپر ابطالناپذیری بیانشده درباره روانکاوی را با مثال پیش رو نشان میدهد:
من میتوانم این را با دو مثال متفاوت از رفتار آدمی نشان بدهم؛ فرض بگیرید یک مرد یک کودک را داخل آب میاندازد تا او را خفه کند و یک مرد دیگر زندگیاش را به خطر میاندازد تا آن کودک را نجات بدهد. هرکدام از این دو مورد را میتوان با تبیین یکسانی در دستگاه نظری فرویدی و آدلری توضیح داد. بنا به رأی فروید مرد اول مبتلا به سرکوبی است (مثلاً سرکوبی مؤلفهای از عقده ادیپ) اما مرد دیگر به تصعید (sublimation) دستیافته است (Popper, 1963, pp. 46 – ۴۷).
چون روانکاوی میتواند برای هر نوع رفتاری دلیلی ارائه دهد به نظر میرسد که وقوع هیچ پدیده رفتاری توان ابطال آن را ندارد بنابراین پوپر پیشنهاد میکند که نظریه روانکاوی علمی نیست چون آن را میتوان با هر نوع دادهای سازگار کرد. من دو پاسخ برای پوپر در نظر دارم. اولی این مشاهده آدولف گرونباوم (۱۹۸۴) است که فروید درواقع نظریه روانکاوانه قابلابطالی صورتبندی کرده است؛ و دومی به بحث لاکاتوش (۱۹۸۴) اشاره دارد که نظریههای علمی فیالواقع مقاومت زیادی در برابر ابطالپذیری دارند.
گرونباوم علیرغم مخالفتش با روانکاوی با این ادعا که این دستگاه نظری ابطالناپذیر است مخالفت میکند و بحث میکند که این ادعا نشاندهنده جهل پوپر نسبت به شیوهها و نظریه فروید است. پوپر بهجای اینکه از نوشتههای فرید مثال بیاورد از نظریه او مترسکی با استفاده از مثال فرضی کودک در حال غرق شدن ساخته است؛ درحالیکه اگر پوپر نوشتههای واقعی فروید را بررسی میکرد میتوانست دریابد که فروید نظریهای ابطالپذیر صورتبندی کرده است.
یک مثال روشن را میتوان در مقاله فرید با عنوان “پاسخی به انتقاد از مقاله من درباره رواننژندی اضطراب” پیدا کرد. فرید این فرضیه را مطرح میکند که رواننژندی اضطراب به دلیل اختلال در زندگی جنسی رخ میدهد و بعد بیان میکند که این فرضیه ابطال خواهد شد اگر رواننژندی اضطراب در غیاب چنان اختلالی رخ دهد. این مثال نشان میدهد که فروید ابطالپذیری را خصلت مهمی از نظریه خود میداند و با ایده پوپر در مورد آزمون ناپذیری روانکاوی مخالف است.
گرونباوم علیرغم مخالفتش با روانکاوی با این ادعا که این دستگاه نظری ابطالناپذیر است مخالفت میکند و بحث میکند که این ادعا نشاندهنده جهل پوپر نسبت به شیوهها و نظریه فروید است. پوپر بهجای اینکه از نوشتههای فرید مثال بیاورد از نظریه او مترسکی ساخته است؛ درحالیکه اگر پوپر نوشتههای واقعی فروید را بررسی میکرد میتوانست دریابد که فروید نظریهای ابطالپذیر صورتبندی کرده است.
مثالهای دیگری از فرضیههای ابطالپذیر را میتوان در ادبیات پسافرویدی نیز یافت. یکی متعلق به آلن اسکودل (۱۹۵۷) است که فرض میکند افرادی که سطوح بالایی از وابستگی دهانی دارند زنانی با سینههای بزرگ را ترجیح خواهند داد. اسکودل این فرضیه را در پژوهشی با شرکت ۱۶۹ مرد آزمون کرد. آزمون اندر یافت موضوعی برای اندازهگیری وابستگی دهانی شرکتکنندگان به کار رفت؛ سپس هرکدام از شرکتکنندگان با بیست اسلاید که شامل زنانی با اندازههای متفاوت سینه بودند روبهرو شدند و از آنان خواسته شد که تمایل خود به تصویر را مشخص کنند. اگر فرضیه اسکودل صحیح باشد میتوان انتظار داشت که همبستگی مستقیمی بین وابستگی دهانی و ترجیح زنانی با سینه بزرگ وجود داشته باشد. بااینحال آزمون نتیجه برعکسی را نشان داد به این نحو که همبستگی منفی بین وابستگی دهانی و ترجیح زنانی با سینه بزرگ یافت شد. با در نظر گرفتن شیوه ابطالگرایی پوپری اسکودل فرضیه خود را باطل یافت و فرضیه جایگزینی بر اساس مفهوم تقویت در نظریه یادگیری مطرح ساخت.
مثالی که میتوان از آن بهعنوان شکست فروید در اقتدا به اصل ابطالپذیری یاد کرد را میتوان در بخش روانشناسی فرایندهای رؤیا در کتاب تعبیر رویای او (۱۹۰۰) یافت. فروید در آنجا فرض میکند که همه رؤیاها ارضای آرزوها هستند. به نظر میرسد که این فرضیه با وجود رؤیاهای ناخوشایند رد میشود اما فروید این نتیجهگیری را نمیپذیرد بلکه با این تبیین پیش میرود که رؤیاهای ناخوشایند در واقع با نظریه او سازگار و قابل تبیین هستند. فروید مثلاً در مورد یک رویای تنبیه شدن فرض میکند فرد خوابدیده به خاطر داشتن رؤیاهای ناهشیار منحرف دیگر آرزوی تنبیه شدن دارد. در مورد رؤیاهای اضطرابی فروید ادعا میکند آرزوهای سرکوبشده دوران نوزادی در این خوابها ارضا میشوند اما به شیوهای که ایگو به این ارضا شدن با احساس اضطراب و نهیشدگی واکنش نشان میدهد. با این حساب فروید بهجای پذیرفتن اینکه رؤیاهای ناخوشایند شاهد باطلکننده نظریه اوست این شواهد را با فرض کردن متغیرهای مشاهده ناپذیر در قلمروی ناهشیار تطبیق میدهد.
بااینهمه من استدلال خواهم کرد که این انتقاد در پناه این مشاهده لاکاتوش که نظریههای علمی فیالواقع در برابر ابطالپذیری مقاومت زیادی به خرج میدهند:
دانشمندان پوست کلفتی دارند. آنها یک نظریه را صرفا به خاطر این که شواهد با آن در تضاد است رها نمیکنند. آنها معمولا یا فرضیههای نجاتبخش برای تبیین آنچه پدیدههای خلاف قاعده مینامند ایجاد میکنند یا اگر نتوانند آن موارد خلاف قاعده را تبیین کند از آنها چشم گردانده و توجه خود را به سوی دیگر مشکلات هدایت میکنند (Lakatos, 1977, p. 4).
لاکاتوش فرض میکند که یک برنامه پژوهشی شامل یک هسته سخت نظری و مجموعهای فرضیههای کمکی است که وقتی با دادههای خلاف قاعده روبهرو میشود دانشمند معتقد به آن برنامه پژوهشی نظریه خود را فورا ابطالشده در نظر نمیگیرد بلکه از فرضیههای کمکی برای تببین آن موارد کمک گرفته و در نتیجه هسته سخت نظریه را نجات میدهد. با در نظر گرفتن مثال بالا درباره رؤیاهای ناخوشایند میتوان گفت که هسته سخت نظری ماهیت آرزو برآوردهکننده رویاهاست و فرضیههای کمکی شامل آرزوی تنبیه و واکنش ایگو به آرزوهای سرکوب شده است.
مثالهای متعددی از این نحو فرضیهسازی را میتوان در تاریخ علم فیزیک یافت. مثلاً درباره سیاره اورانوس وقتی مشاهده با مسیر پیشبینی شده از سوی نظریه جاذبه نیوتن سازگار نبود اما دانشمندان نظریه نیوتون را به عنوان یک نظریه باطل شده فرو نگذاشتند بلکه این پدیده خلاف قاعده را با فرض کردن وجود یک سیاره فراسوی اورانوس که بر آن اثر میگذارد تبیین کردند. سیاره فرض شده نپتون است که سرانجام جان گاله آن را در ۱۸۴۶ مشاهده کرد. در این مورد هسته سخت نیوتنی شامل سه قانون حرکت و قانون جاذبه بود و این هسته سخت با ایجاد یک فرضیه کمکی درباب اختلالات جاذبهای ایجاد شده از سوی یک جرم ناشناخته از ابطال شدن نجات یافت. به علاوه نظیر استفاده فروید از عقده پدر برای دفاع از روانکاوی، دفاع از نظریه جاذبه نیوتنی دوری است چون فرضیه کمکی درباره اختلالات جاذبهای یک جرم ناشناخته خود وجود نظریه جاذبه را فرض میکند.
مقاومت در برابر ابطالپذیری اگر برای تبعید روانکاوی به قلمرو شبه علم استفاده شود آنگاه بسیاری از نظریههای مشهور علمی نظیر نظریه جاذبه نیوتن و نظریه ژنتیک مندلی نیز به آن قلمرو تبعید خواهند شد.
دیگر مثال تاریخی در مورد نظریه ژنتیکی مندل است. بیتسون، ساندرز و پونت (۱۹۰۵) هنگام بررسی ویژگیهای گلهای بنفش در مقابل گلهای سرخ و گردههای دراز در برابر گردههای مدور، انحرافاتی از نسبتهای ۹:۳:۳:۱ پیش بینی شده از سوی قانون مندل را مشاهده کردند؛ اما ایشان به جای رد نظریه ژنتیکی مندل این پدیده را با فرض کردن جفت شدگی بین عوامل در طول تولید گامت تبین کردند. به این شیوه هسته سخت نظری وراثت مندلی با فرضیه کمکی جفت شدن محافظت شد.
استدلالهای لاکاتوش نشان میدهد که ابطالپذیری پوپری بازتابی از کار و اقدام علمی اصیل نیست. اطلاعات خلاف قاعده بلافاصله یک نظریه را ابطال نمیکنند بلکه میتوان آنها را به یاری فرضیههای کمکی درون نظریه ادغام کرد. بر خطا خواهیم بود اگر همچون ریچارد داوکینز فرض کنیم که کشف فسیل پستانداری در صخرههای پیشا کامبرینی “کاملا بنای نظریه تکامل را ویران خواهد کرد”. پیتر گادفری اسمیت (۲۰۰۳) فرض میکند که در چنان حالتی دانشمندان سعی خواهند کرد تا آن پدیده خلاف قاعده را با ایجاد فرضیههای کمک درباره هویت فسیل، سن صخرهها و احتمال دروغین بودن فسیل و در عین حال دفاع از هسته سخت نظری تکامل داروینی تبیین کنند. حتی در کلاسهای درسی نیز وقتی دانش آموزان در اجرای آزمایشات فیزیکی دقیقا با نتایج پیشبینی شده از سوی ریاضیات نیوتنی روبهرو نمیشوند ترغیب میشوند که مداخلات ایجاد شده از طرف اصطکاک و فشار هوا را برای تبیین چنان نتایج مخالفی در نظر بگیرند؛ بنابر این مقاومت در برابر ابطالپذیری اگر برای تبعید روانکاوی به قلمرو شبه علم استفاده شود آنگاه بسیاری از نظریههای مشهور علمی نظیر نظریه جاذبه نیوتن و نظریه ژنتیک مندلی نیز به آن قلمرو تبعید خواهند شد.