skip to Main Content
منطق دال

منطق دال

منطق دال

منطق دال

عنوان اصلی: The Logic of the Signifier
نویسنده: روملو لاندر
انتشار در: کتاب SUBJECTIVE EXPERIENCE AND THE LOGIC OF THE OTHER
تاریخ انتشار: ۲۰۰۶
تعداد کلمات: ۲۶۷۰ کلمه
تخمین زمان مطالعه: ۱۶ دقیقه
ترجمه: خشایار داودی‌فر

منطق دال

مقدمۀ مترجم:

متنی که پیش رو دارید دومین بخش از مجموعۀ «تجربۀ سوژگانی و منطق دیگری» اثر روملو لاندر است (بخش اول با عنوان «منطق میل» را از اینجا مطالعه کنید). لاندر که روانکاوی عضو انجمن بین‌المللی روانکاوی است هدف خویش از به تقریر درآوردن این متن را «ساده‌تر ساختن خوانشِ لکان» می‌داند و این اثر را جهت معرفی آرای لکان به روانکاوان عضو این نهاد، خصوصاً روانکاوان آمریکایی می‌داند. به همین سبب در باب این اثر می‌بایست دو نکته را نظر داشت. نخست این که این اثر برای روانکاوانی تعبیه شده است که با ایده‌های بدیع لکانی در فضای روانکاوی آشنا نیستند و دوم این که این اثر هرگز مرجع بسنده‌ای برای روانکاوانی که مشتاق به آشنایی بیشتر با آثار لکان‌اند نیست.

در باب خود متن نیز باید دانست که با وجود این که اثر دست به ساده‌سازی ایده‌های لکان زده اما باز هم این ایده‌ها پیچیده و دیریاب هستند و علت آن را می‌بایست در خود انسان جستجو کرد. تجربۀ انسانی به عنوان موجودی که در زبان و فرهنگ زاده می‌شود تجربه‌ای است پیچیده و از این رو هر تئوری که بخواهد در این باب «عمل» کند می‌بایست این پیچیدگی‌های ظریف آدمی را در نظر بگیرد. پس اگر بخشی از متن را متوجه نشدید نگران نشوید، این تجربۀ هر دانش‌آموزی در این حوزه است و باید دانست فهمیدن تنها از راه کنش معوق امکان‌پذیر است.

همچنین در هر فصل ممکن است با اصطلاحاتی رو به رو شوید که آن‌ها را در ادامۀ مجموعه خواهید خواند و این امر به درک بهتر شما کمک خواهد کرد. اگر در باب ترجمه و مشکلات احتمالی آن نظری داشتید حتماً با ما در میان بگذارید.

د سوسور، یاکوبسن، لکان

لکان در «عاملیت حرف در ضمیر ناآگاه یا عقلانیت از زمان فروید»[۱] الگوریتم اساسی که فردیناند د سوسور زبان‌شناس سوئیسی در سال ۱۹۱۶ ایجاد کرد را زیر و زبر کرد. در الگوریتم سوسور میان دال و مدلول یک همبستگی اساسی وجود داشت که به موجب آن، این دو همواره به هم گره خورده بودند. به عقدۀ سوسور، دال بازنمایی روانی صوتیِ مدلول یا مفهوم را شکل می‌دهد. به همین دلیل است که سوسور مدلول (معنا) را بالای خط و محصول آن، یعنی دال را زیر آن قرار می‌دهد و این دو را در دایره‌ای محصور می‌کند که نشان دهندۀ پیوند دائمی آن‌ها است.

دال و مدلولمفهوم درخت (مدلول) همواره به بازنمایی روانی صوتی کلمۀ درخت (دال) اشاره دارد. نخست مفهوم (مدلول) می‌آید و پس از آن دال به عنوان تأثیر آن ظاهر می‌شود. از این رو در نگاه سوسور دلالت و معنا از پیش تعیین شده‌اند.

در سال ۱۹۵۶رومن یاکوبسن زبان‌شناس پر کارِ روسی، مقاله‌ای را در فرانسه منتشر کرد که در آن از مفاهیم تثبیت شدۀ سوسوری عبور کرده و مفهوم دو محوری زبان -یک محور افقی و یک محور عمودی- را مطرح ساخت. یاکوبسن میان استعاره[۲] (محور عمودی، همزمانی) و مجاز[۳] (محور افقی، در زمانی) تقابلی اساسی برقرار ساخت. {توضیح: همزمانی و در زمانی دو رویکرد در جهت مطالعۀ نظام نشانه‌شناختی است، در رویکرد در زمانی می‌توان دال‌ها را به عنوان زنجیره‌ای پیوسته در نظر گرفت که در طیف زمان گسترش یافته‌اند. در واقع موضوع بررسی کردن تغییرات دال‌ها در طی زمان است. در رویکرد همزمانی دال را به عنوان علامت واحدی در نظر می‌گیریم که در مقطعی از زمان ارزش معنایی خود را در تعامل با سایر دال‌ها به دست می‌آورد. به عبارت دیگر ارزش معنایی یک دال در رویکرد درزمانی در تاریخ شکل می‌گیرد، و در رویکرد همزمانی از ارتباط آن با سایر دال‌های هم‌عصر آن شکل می‌گیرد.} ایده‌های سوسور و یاکوبسن به لکان مجالی داد تا نظریۀ نوین خویش در باب دال را مطرح کند که موجب واکنش‌های منفی و مخالفت زبان‌شناسان شد. با این حال انسجام نظری لکان و تحولات بعدی این نظریه، استقامت و سودمندی آن را در حوزۀ روانکاوی تعیین کرد.

تز لکان

همانطور که پیش از این گفتیم، لکان در مقالۀ «عاملیت حرف…» الگوریتم سوسوری را به شکلی اساسی تغییر داد. لکان این الگوریتم را از دایره خارج کرد {و در واقع پیوند لایتغیر دال و مدلول را زیر سوال برد} و اصطلاحات را وارونه ساخت و به دال برتری داد.

دال و مدلولبدین ترتیب اکنون دال بالای خط و مدلول زیر آن قرار گرفت. همچنین از طریق محو دایره دال پیوند و همسانی خود با مدلول را از دست داد. خطی که دال را از مدلول جدا می‌کند در برابر معنا {مستقیم و ثابت} مقاومت می‌کند و بنابراین امکان بروز استعاره و مجاز را باز می‌گذارد.

زنجیرۀ دلالت

این نکته روشن می‌کند که از این پس هیچ چیز دال را به شکل دائمی با مدلول خود پیوند نمی‌دهد. دال قرار نیست نمایان‌گر مدلول از پیش موجود به عنوان معنای خود باشد؛ بلکه این دال است که از طریق حضورش در زنجیرۀ دلالت معنا را تعیین می‌کند. پس هیچ معنای از پیش تعیین شده‌ای وجود ندارد- هیچ حقیقت خاصی وجود ندارد که توسط یک دال نشان داده می‌شود {و تنها از طریق ارتباط دال با زنجیرۀ دالی، یعنی با دال‌های دیگر گزاره می‌تواند معنایی یافت}.

معنا، حقیقت و دلالت

معنا و حقیقت (که همواره نیمه-حقیقت خواهد بود) به عنوان محصول بیان دال‌ها (دال۱، دال۲، دال۳، دال الی آخر)[۴]، یعنی محصول زنجیرۀ دلالت پدید می‌آیند. بنابراین ارزش‌های درست و غلط در زنجیرۀ دلالت به مثابه محصولات ضمیر ناآگاه ظاهر می‌شوند، جایی که سوژه بیش از آنچه می‌گوید سخن می‌گوید و حقیقت او همواره نصفه و نیمه خواهد بود. نیمِ دیگرِ این حقیقت ناآگاه از طریق سوءتفاهم‌ها، لغزش‌ها، رویاها و سمپتوم‌ها پنهان خواهد شد. این شیوۀ زنجیرۀ دلالت (که بدون معنای از پیش تعیین شده ظاهر می‌شود) امکان رخ دادن استعاره و مجاز را فراهم می‌کند. اگر به گراف RSI (بخش سوم بدان اختصاص دارد) که لکان در سال ۱۹۷۲ آن را مطرح ساخت نگاه کنید، خواهید دید که معنا در مرز امر تصویری و امر نمادین، حقیقت در مرز امر نمادین و امر واقع و دلالت در مرز میان امر تصویری و امر واقع شکل می‌گیرد.

زنجیرۀ دال‌ها

اگر سوژه به جای زنجیرۀ دلالت از طریق یک سری دال به حرکت بی‌افتد درخواهیم یافت که آن دال‌ها (S1) به یکدیگر متصل نیستند؛ و بدین ترتیب آن‌ها نه معنا می‌دهند و نه در آن‌ها اثری از حقیقت، ژوئیسانس (در بخش دهم خواهید خواند)، میل و رانه‌ها وجود خواهد داشت، در واقع این‌گونه آن‌ها به مثابه سلسله‌ای از دال‌ها عمل می‌کنند نه زنجیرۀ دال‌ها. این گزاره که در سال ۱۹۹۸ توسط ژاک آلن میلر مطرح شد درک ما را از مفهوم نخستین میل لکانی، که جوهرش را صامت و گنگ توصیف کرده ممکن می‌سازد.

استعاره

استعاره شیوه‌ای بلاغی است که شامل تغییر معنای کلمه است. به گفتۀ ارسطو استعاره به یک چیز، نامی را منتقل می‌کند که چیز دیگری را نشان می‌دهد و نوعی ارتباط قیاسی ایجاد می‌کند {مثلاً میان ماه و من تا ماه گردون، توجه بر ماه من است}. در این شیوه یک کلمه به لطف قیاسی مفهومی، جایگزین کلمۀ دیگری می‌شود {مثلاً در «داشتم با دیوار حرف می‌زدم»، دیوار استعاره از کسی است که نمی‌شنود}. اینگونه است که مثلاً کلمۀ «شیر» می‌تواند جایگزین کلمۀ شجاع شود. در فرمول دال/ مدلول، جانشینی استعاری همان جانشینی محور عمودی (همزمانی) است. لکان در «عاملیت حرف» تأیید کرده که «در جانشینی دالی به جای دال دیگر است که تأثیر دلالتی (معنایی) ایجاد شده … و دلالت مورد نظر را به وجود می‌آورد.» دالی که دال دیگر جانشینش شده است، به مثابه دالی پنهان، شکافی را تداوم می‌بخشد که امکان شکل دادن زنجیرۀ دلالتی نوین را فراهم می‌کند {در واقع یک دال می‌آید و دال‌های بعدی زنجیره هستند که بدان معنا می‌دهند. به همین دلیل دال معنای ثابتی ندارد و به همین جهت است که لکان می‌گوید حقیقت نصفه و نیمه است، زیرا معنا در بافت شکل می‌گیرد. م}. در این گزاره دو چیز روشن است؛ نخست تقدم دال‌ها و دوم جانشینی در محور عمودی. این ایده با نگاه فروید به تراکم برای توضیح فرآیندهای ضمیر ناآگاه مطابقت دارد. لکان مفهوم استعاره را به بیان زبانی فرآیندهای ناآگاه هم تعمیم می‌دهد.

مجاز

مجاز نیز شیوه‌ای بلاغی است که به تغییر نام اشاره دارد- چیزی با کلمه‌ای مورد اشاره قرار می‌گیرد که با آن مطابق نیست. با این حال میان آن کلمه و جانشینش ارتباط خاصی وجود دارد. در بلاغت، ارتباط مجازی مربوط به رابطۀ جزء به کل و (مثلا سر برای انسان، سر به باد داد)، ظرف برای محتوا (مثلاً لیوان را نوشید، لیوان مجاز از نوشیدنی است) یا مواد یک چیز به جای آن (به فلانی کاغذ نوشتم، به که مجاز از نامه نوشتن است) است.

فروید و مجاز

در روانکاوی مفهوم مجاز به مفهوم جابه‌جایی فروید نزدیک است. فروید مکانیزم جابه‌جایی ناآگاه را به مثابه جا‌نشینی از یک بازنمایی چیز، به بازنمایی دیگری از طریق مجاورت یا همنشینی می‌برد. بنابراین اجزاء ضروری بازنمایی جای خود را به اجزاء غیر ضروری می‌دهند. امکان‌پذیری وجودِ خاطرات پوشا به همین شکل از مجاز وابسته است (خاطراتی که به یاد آمده و تأثیر خاصی دارند اما در واقع حضور دارند تا خاطره‌ای اساسی‌تر در همان زمان یا مرتبط با آن را بپوشانند که آن تأثیر مربوط به آن است). هرگاه دال پس‌رانده شده دال دیگری را به واسطۀ مجاورتش با خویش بیابد، آن دال یافته شده قادر است به گفتار آگاهانه وارد شود. یک دال از طریق مکانیزم جابه‌جایی، جایگزین دال دیگر می‌شود. رویاها نیز از طریق استعاره و مجاز عمل می‌کنند. در فرآیند مجاز، ممکن است یک موضوع از طریق رابطۀ مجاورت به موضوع دیگری بدل شود. به همین دلیل است که لکان از لغزش دال، از طریق محور افقی ریاضی صحبت کرده و آن را درزمانی توصیف می‌کند.

پس یک دال چیست؟

لکان در سمینار یازدهم می‌گوید «دال چیزی است که سوژه را به دالی دیگر بازنمایی می‌کند.» لکان از طریق ایدۀ دالی که متصل به یک کلمه یا شکلی از سخن است، وقفه‌ای ایجاد می‌کند. دال بیش از هرچیز، دالِ فقدانِ دیگری است، دیگری ضامن حرف است. به این ترتیب کارکرد استعاری ظاهر می‌شود که به موجب آن یک دال (S2) نشان دهندۀ دال پس‌رانده شده (S1) است. دال صرفاً یک کلمۀ مشخص نیست؛ بلکه به ایدۀ یک مفهوم کوچکِ دقیق نزدیک‌تر است، جایی که یک کلمه یا یک عبارت نشان‌دهندۀ ایده‌ای است که خودش نیز یک دال (دال پس‌رانده شده، S1) است.

نشانه

لکان در سمینار نهم (همانندسازی، ۱۹۶۲) این موضع را مطرح ساخته که نشانه (Sign) امری است که چیزی را به کسی نشان می‌دهد. اما دال نشانه نیست، و اندیشۀ سوژه را به شیوه‌ای فرضی و حتی گمراه‌کننده بازنمایی می‌کند. به همین سبب است که لکان می‌گوید یک دال سوژه را به دال دیگر بازنمایی می‌کند. این امر پیچیده است زیرا سوژه از طریق محصول اظهارش (دال) که اشاره به جنبه‌های ظاهری زبان دارد، به گفتۀ خود متعهد می‌شود. این جنبه‌ها از طریق عمل اظهار مورد حمایت قرار می‌گیرند که خود به عناصر نهفتۀ زبان اشاره دارد. می‌دانیم که در گفتن، میل حک شده است. با این حال میل به شکل سلبی، از طریق آنچه گفته نمی‌شود، آنچه ضمنی اظهار شده است آشکار می‌شود.

تفوق دال

اهمیت زیادی که لکان برای دال در برابر مدلول در نظر گرفته، دو پرسش مشابه اما متفاوت را برجسته می‌کند. نخست این است که تعهد سوژه به گفتۀ خویش (که میل را پنهان می‌کند) و دیگری تعهد سوژه به گوش دادن به خویش. در سمینار نهم لکان مدعی شده است که سوژه دال را می‌سازد و با چیزی آغاز می‌کند که بایست بدان گوش داد، و در آن می‌بایست ردپایی در شن را باز یافت. ردپای آشکار شده برای سوژه‌ای که گوش می‌دهد یک همانندسازی با ردپایی سلبی (غیاب) ایجاد می‌کند. بافتی از غیاب وجود دارد- یعنی ابژه‌ای غایب که در ردپای جا مانده بر شن وجود دارد. سوژه دال خویش را ابداع می‌کند. اینجا می‌توان به ماهیت اسطوره‌ای همانندسازی اولیه اندیشید، همانندسازی با آن «صفت واحده، unary trait» {این اصطلاح به ویژگی از ابژۀ نخستین، مثلاً پدر اشاره دارد که سوژۀ نوزاده خود را با آن همانند می‌سازد} که به موجب آن سوژه می‌کوشد تا کمبودِ ناشی از ابژۀ اولیه را پر کند. این ممکن است دال اصلی باشد، غیاب، که ما را به سوی مسئلۀ برپایی سوژه و منشاء نخستین دال می‌کشاند.

منشاء دال

می‌دانیم که دال آن چیزی است که سوژه را به دال دیگر بازنمایی می‌کند. دال نمی‌توان آنچه از ابتدا غایب است را بازنمایی کند، بنابراین آن را بر می‌سازد. لکان در سمینار نهم می‌گوید آنچه از ابتدا غایب است و پس از آن توسط دال برساخته می‌شود سوژه است. بدین‌ترتیب دال و سوژه واجد همبستگی توپولوژیک هستند. یکی بدون آن دیگری وجود ندارد. سوژۀ ناآگاه سوژه‌ای بدون اساس است و با کنش دال برپا می‌شود. حک شدن نخستین دال، بر پس‌زمینه‌ای از غیاب {غیابِ سوژه} رخ می‌دهد- «ردپایی در شن». بدیهی است که این ردپا از دیگری سرچشمه می‌گیرد و به نخستینِ تجربۀ کمبود ابژه مرتبط است. با این حال این چیزی که وجود ندارد، این کمبود، نیازمند نام‌گذاری است و از این رو توانایی صوتی ساختن (واج ساختن) را تسریع می‌کند. پس این ردپا {غیاب} وضعیتی صوتی می‌یابد. یک هجا می‌بایست با هجاهای دیگر بیان شود (S1, S2, S3, Sn). دال نخستین (S1) تنها زمانی ظاهر می‌شود که کلمۀ علامت‌گذاری شده، ردی را پاک کند؛ کلمه آن {چیز} را ناپدید می‌کند. این دال، حرف، کلمه (گفتار) و غیاب آغازین، از طریق ارتباطی بنیادین به هم متصل می‌شوند که راهی به سوی امر پس‌رانده شده و معنایی «فرار» برمی‌سازد. لکان می‌گوید در عمل اظهار، چیزی نهفته است که می‌توان آن را به مثابه نخستین هستۀ آنچه به زنجیرۀ دلالت بدل می‌شود، یعنی هستۀ گفتاری سوژه یا به عبارت دیگر ضمیر ناآگاه نگریست.

نخستین دال

هر دالی می‌تواند جایگاه دال نخست (S1) را اشغال کند، چرا که طبق تعریف هر دالی می‌تواند سوژه را به دال دیگر بازنمایی کند. دال نخستین، شرطِ آغاز زنجیرۀ دلالات است. این دال نخستین مترداف‌های زیادی دارد: فالوس تصویری، دال اربابی، نام- پدر، صفت واحده، دال قانون و دال فالوس نمادین. لکان در باب این دال نخستین می‌گوید S1 دالی است که معنایی ندارد. این دال عاری از دلالت است و به عنوان باقی‌ماندۀ دال دیگری پدید می‌آید که از معنا حمایت می‌کند {یعنی خودش در جایگاه حمایت از معنا است، نه واجد معنا}. دال نخستین عاری از معنا و دالی تهی است.

امر نمادین و حرف

هنگامی که زنجیرۀ دلالت از طریق S1 پایه‌گذاری شود، دال وارد امر نمادین می‌شود. در این بافت لکان از S1  به عنوان «فالوس» یا «دال اربابی» سخن گفته است. حرف نیز به نوبۀ خود در امر نمادین قرار می‌گیرد، زیرا به گفتۀ لکان حرف از سلبیت ناشی می‌شود {همچون دال که سلبیت، کمبود و فقدان ایجاد می‌شود، همانطور که هگل گفته کلمه مرگ شئ است}. حرف به تأثیرات «آنچه نیست»، «آنچه ناشناخته است» اشاره دارد که از آن ردپایی در شن به جای مانده است. از طریق رویارویی با امر واقع یعنی آنچه غیرقابل اندیشیدن است، سوژه در حرکتی مقرر که ماهیتی تصویری دارد وارد امر نمادین می‌شود {در این باب در بخش سوم خواهید خواند}. ضمیر ناآگاه که در جایگاه دیگری واقع است، و با «صحنۀ دیگر» فروید مطابقت دارد، عاملیت حرف در ضمیر ناآگاه را برخواهد ساخت. بنابراین در مرزهای امر نمادین حرف به زبان بدل می‌شود و می‌تواند تأثیری همچون یک گفتمان بگذارد. هنگامی که حرف (کلمه) به دال متصل شود به پشتوانۀ مواد زبانی به گفتمان بدل خواهد شد.

این مقاله با عنوان «The Logic of the Signifier» در کتاب SUBJECTIVE EXPERIENCE AND THE LOGIC OF THE OTHER منتشر شده و توسط خشایار داودی‌فر ترجمه و در تاریخ ۲۱ بهمن ۱۴۰۲ در بخش آموزش وب‌سایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است.

[۱] Jacques Lacan (1957), The Instance of the Letter in the Unconscious, or Reason Since Freud, in Ecrits. A Selection, op. cit, pp. 140-150

[۲]  استفاده از کلمه‌ای جز در معنای اصلی و حقیقی‌اش، مثلاً در شعر «- باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است/شمشادِ خانه پرور من از که کمتر است» شمشاد خانه پرور استعاره از محبوب است {م}.

[۳] مجاز آرایه‌ای است که از طریق ارادۀ جزء به کل یا کل به جزء رخ می‌دهد، یعنی یک جزء از یک چیز به جای کل آن، یا کل یک چیز به جای اشاره به جزئی از آن می‌آید، مثلاً در شعر «دیدی که خون ناحق پروانه شمع را/چندان امان نداد که شب را به سر برد» «خون» مجاز از کشتن است {م}.

[۴] در متون مختلف لکانی دال با علامت اختصاری S نشان داده می‌شود.

مجموعه مقالات روانکاوی لکان
0 کامنت

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search