مرحله آینهای: آرشیوی محذوف
مرحله آینهای: آرشیوی محذوف
الیزابت رودینسکو
ترجمه به انگلیسی: باربارا بری
ترجمه به فارسی: کیومرث ریحانی مهر
چرا از مرحله آینهای به عنوان آرشیوی از بین رفته یاد میشود؟ دلیل آن ساده و در عین حال پیچیده است. نخست این که نسخه اصلی سخنرانی ارائه شده توسط لکان در شانزدهمین کنفرانس بینالمللی روانکاوی در مارینباد بین دوم تا هشتم آگوست ۱۹۳۶ برگزار شد دیگر وجود نداشت. پس از چند دقیقه سخنرانی، لکان توسط ارنست جونز یا مدیر جلسه از سخنرانی باز ماند چرا که به نظر او این شرکت کننده فرانسوی که از قضا نامی از او نیز به گوش او نرسیده بود از زمان تخصیص یافته به هر فرد فراتر رفته بود. در آن زمان مقررات تنظیم میزان زمان اختصاص یافته به هر سخنرانی در کنفرانسهای بینالمللی اعمال میشد. لکان که این مداخله را تحقیرآمیز تلقی کرده بود جلسه را ترک و به مسابقات المپیک در برلین رفت تا از نزدیک ببیند که بازیهای دستکاری شده توسط نازیها چگونه است. میتوان به خوبی بین روش مقتدرانه ارنست جونز در قطع سخنرانی لکان و ابداع مشهور «جلسات متغیر» لکان که با کوتاه بودن افراطی و نقطهگذاریهای تعمدی شناخته میشوند، ارتباطی مشاهده کرد. لکان در تمامی عمر خود همانطور که در تحلیل استادانه خود در مقاله «زمان منطقی» در سال ۱۹۴۵ ارائه میدهد با کنترل غیر ممکن زمان دست و پنجه نرم میکرد.
حادثه مارینباد از یک سوءتفاهم بزرگ ناشی شد. از نظر هیئت رئیسه وقت IPA لکان هنوز لکان معروف نبود بلکه فقط یک بالینیکار متوسط و بیآوازه متعلق به انجمن روانکاوی پاریس بدون هیچ مزیت ویژه بود. از سوی دیگر در فرانسه لکان در حلقههای ادبی به عنوان متفکری برجسته شناخته میشد. او را غالباً با هنری آی همپایه میدانستند که اگرچه در میان روانکاوان از شهرت خاصی برخوردار نبود اما بسیاری او را به عنوان پرچمدار مکتبی جدید در روانپزشکی قلمداد میکردند. اما لکان خود را به اندازه کافی مهم میپنداشت که برخوردی چنان تحقیرآمیز در کنگرهی IPA را غیر قابل تحمل بداند. در نتیجه او متن خود را برای چاپ در گزارش کنفرانس در اختیار کنگره قرار نداد.
با وجود این، دو نمونه از متن آگوست ۱۹۳۶ در دست داریم. نسخه اول را میتوان در یادداشت برداریهای فرانسوا دولتو یافت که این نمونه در سخنرانیهای مقدماتی که لکان در SPP در تاریخ ۱۶ ژوئن ۱۹۳۶ ایراد کرد نسخهبرداری شده است؛ یادداشتهایی که بدون شک بازتاب دهندهای قابل اتکا از نسخه مفقود آگوست است. ردپای دوم نیز در پیشنویس یکی از مقالات الکساندر کوژو یافت میشود که قرار بود لکان در تابستان ۱۹۳۶ در آن همکاری کند. مقاله در نهایت هیچگاه به شکل نهایی شده منتشر نمیشود و لکان نیز خود که احتمالاً مقاله را فراموش کرده بود به آن اشارهای نمیکند. اما این راهنمایی است برای ریشههای شکلگیری ایدههای بعدی لکان در باب کوگیتو دکارت، سوژه میل و خاستگاه جنون.
این نوشتارها باید با نوشتار دیگری از لکان مقایسه شوند که در مقالهای مشهور در باب خانواده گنجانده شده و به سفارش هنری والن در سال ۱۹۳۸ در دانشنامه فرانسه[۱] به چاپ رسید. مطابق لکان، این مقاله مفصل که در سال ۱۹۸۵ تحت عنوان «عقدههای خانوادگی[۲]» تجدید چاپ شد بازتولیدی است از محتوای ارائه مارینباد در سال ۱۹۳۶. متن مورد بحث در بخش دوم مقالهای تحت عنوان «عقده رخنهگری[۳]» یافت میشود. به دنبال آن پاراگرافی وجود دارد در باب «حسادت، کهنالگوی احساسات اجتماعی» که واجد بندهای فرعی مربوط به «هویتیابی ذهنی[۴]»، «ایماگو همتایان[۵]» و «مفهوم پرخاشگری نخستین[۶]» است. پاراگراف مربوط به مرحله آینهای به دو بخش تقسیم میشود: الف) قدرت ثانوی مرحله آینهای و ب) ساختار خودشیفتهوار ایگو.
همانطور که یادداشتهای فرانسوا دولتو نشان میدهد در آن روز در مارینباد، لکان نه تنها پاراگراف «مرحله آینهای» را که بعدها در دانشنامه پیگرفته میشود، بلکه بسیاری از موضوعات بسط داده شده در مقاله ۱۹۳۸ را نیز به تفصیل شرح میدهد. نوشتههای او نشان میدهد که سخنرانی به نه بخش تقسیم شده بود: ۱) سوژه و من[۷] 2) سوژه، من و بدن ۳) بیانگری فرم انسان[۸] 4) لیبیدو فرم انسان[۹] 5) تصویر دوگانه[۱۰] و تصویر آینهای ۶) لیبیدو یا از شیرگرفتن و رانه مرگ، انهدام اُبژه حیاتی، نارسیسیسم[۱۱] 7) رابطه آن با نمادگرایی بنیادین در شناخت آدمی ۸) اُبژه بازیابی شده در عقده اُدیپ ۹) ارزش نشانههای[۱۲] نارسیسیستیک: دوقلوها. همهی اینها با تغییراتی اندک احتمالاً انعکاسی است از مقالهای که لکان برای کنگره مارینباد آماده کرده بود: متنی بسیار طولانیتر از مقررات IPA و نه در سبک و سیاق فروید و ملانی کلاین، بلکه متأثر از سمینارهای الکساندر کوژو در باب پدیدارشناسی روح هگل.
متن رونوشت سخنرانی لکان توسط دولتو با مباحثهای ادامه مییابد که در آن افرادی همچون ماری بوناپارت، دنیل لگش، جورج پارشیمونی، رودولف لوونشتاین، رنه لافورژ، پاول شیف و چارلز اودیر شرکت میکنند. سپس سخنران به همه آنها پاسخ میدهد. سخنرانی به میزانی گنگ میشود که شنوندگان حضار SPP فهم مقصود و منطور لکان را دشوار مییابند. آنها از او میخواهند تا تلقی خود را بخصوص در مورد رابطه بین از شیر گرفتن و رانه مرگ و ایدهاش در باب رابطه بین من (je)، بدن و فانتزی روشنتر بیان کند. آیا من، بدن فرد است؟ آیا فانتزی تصویری آینهایست؟ پرسش دیگری که مطرح میشود از این قرار است: رابطه بین من و ایگو (moi) و رابطه بین من و شخصیت چیست؟
این مورد مشکل نظری بزرگی را پیشرو مینهد. همانطور که معروف است، علیرغم استفاده فروید از واژه سوژه این مفهوم در کارهای او به خوبی مفهومپردازی نمیشود. در این نقطه از زمان، لکان تلاش میکند این مفهوم را به جای معنای روانشناختی آن، به صورتی که در فلسفه کلاسیک به کار رفته معرفی کند: سوژه همان انسان است تا آنجایی که اساس تفکرات و کنشهای خویش است. انسان سوژه شناخت و قانون است. لکان سعی دارد توپوگرافی دوم فروید از اید، ایگو و سوپرایگو را با نظریهای از من (I) مرتبط نکند بلکه بر آن است تا نظریهای فلسفی از سوژه را با نظریهای از سوژه میل مرتبط کند که از فروید و هگل به میانجی کوژو اخذ شده است؛ از این جا است که او به مفهوم سوژه ناهشیار عبور خواهد کرد.
لکان واژه «مرحله آینهای» را از مقالهای که توسط هنری والن در سال ۱۹۳۱ منتشر شد به عاریت میگیرد. با وجود این، او نقل این منع اصلی را کم اهمیت میشمارد. نام والن نه در سخنرانی لکان و نه در فهرست کتابشناسی دایرهالمعارف فرانسه ذکر نشده است. همانگونه که در فرصتهای پیشین اشاره کردهام لکان همواره سعی داشته تا نام والن را نادیده بگیرد تا خود را به عنوان مبدع این اصطلاح معرفی کند. به طور مثال فرانسوا بتورنه حدود شصت مورد استفاده از «مرحله آینهای» را در کارهای لکان یافته است. لکان همواره بر این حقیقت اصرار داشت که این اصطلاح توسط خود او معرفی شده است. در سمینار خود با عنوان «عمل روانشناختی[۱۳]» (جلسه دهم، ژانویه ۱۹۶۸) او میگوید: «همه میدانند که من با روتوشی کوچک به نام «مرحله آینهای» وارد روانکاوی شدم… من مرحله آینهای را واجد اهمیتی مضاعف گرداندم.»
برای فهم آنچه در سال ۱۹۳۶ اتفاق افتاد باید بدانیم که در آن زمان هنوز لکان با آثار ملانی کلاین که نظریههای او تا آن زمان در فرانسه چندان شناخته شده نبود آشنایی نداشت. در مباحثات متعاقب سخنرانی SPP، اگرچه با موضوعاتی همچون روابط اُبژهای، از شیر گرفتن و تشکلیابی منش در کودکان مرتبط بود اما هیچکس به کارهای او اشاره نکرد. در حقیقت لکان به شیوه خاص خود یعنی شیوه فرانسوی در حال ارائه تفسیری از فروید بود که با تفسیر خاص ملانی کلاین از فروید در آن زمان موازی بود. خوانش ویژه لکان از متون فروید از حضور او در سمینار کوژو در باب پدیدارشناسی روح و پرسشهای مطرح شده در مجله پژوهشهای فلسفی ناشی میشد که کوژو یکی از چهرههای پیشرو آن به شمار میرفت. نسل کوژو با سه «ه» پدیدارشناسی شناخته میشوند: هوسرل، هایدگر و هگل. این نسل در جستوجوی راهی در فلسفه برای درک جهانی بودند که شاهد ظهور دیکتاتوریها، مشکلات اضطراب، آگاهی تکهتکه شده، تردیدهای پرسهزن پیرامون پیشرفت بشری و تمامی انواع پوچگرایی ناشی از هراس به پایان رسیدن تاریخ، تسخیر شده بود؛ لکان به این گروه تعلق داشت.
مستندات از این دوره نشان میدهند که در جولای ۱۹۳۶ لکان قصد داشت با کوژو در نوشتن پژوهشی در باب همان اصول فلسفی که در متن سخنرانی مارینباد و بعدها در مقاله دانشنامه یافت میشد همکاری کند. این پژوهش قرار بود به این اسم نامگذاری شود: «هگل و فروید: تلاشی در تفسیر تطبیقی». بخش اول «پیدایش هشیاری»، بخش دوم «خاستگاه جنون» و سوم «جوهر خانواده» نام میگرفت. در نهایت این پژوهش هرگز نوشته نشد اما در پانزده صفحه باقی مانده از دستنوشتههای کوژو سه مفهوم اصلی استفاده شده توسط لکان در ۱۹۳۶ یافت میشود: من به مثابه سوژه میل، میل به مثابه آشکارگیِ حقیقتِ بودن و ایگو به مثابه مکان توهم و منبع خطا. این مفاهیم همچنین آمیخته با دو نظریه در باب خاستگاه جنون و جوهر خانواده، در تمامی متون منتشر شده لکان بین سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۹ حضور مییابند. آنها در «فراسوی اصل واقعیت» و «عقدههای خانوادگی» و نیز در «ملاحظاتی پیرامون علیت روانی» و نسخه دوم «مرحله آینهای» -سخنرانی ارائه شده در شانزدهمین کنگره IPA در زوریخ- یافت میشود.
جای هیچ شکی نیست که لکان از دستنوشتههای کوژو الهام گرفته است که در آنها نگارنده تصریح کرده است که برای به روز بودن مردمان دهه ۳۰، آنها نیاز است تا از فلسفه دکارت که مبتنی است بر «من میاندیشم» گذر کرده و به فلسفه فروید و هگل که بر «من میل میورزم» ابتنا دارد ورود شود و نیز مبتنی بر این فهم که میل، Begierde هگلی است تا wunsch فرویدی. Begierde میلی است که از طریق آن رابطه آگاهی با خود (self) بیان میشود: موضوع تصدیق دیگری یا دیگربودگی است تاجایی که آگاهی خود را در همین حرکت مییابد. دیگری اُبژه میلی است که آگاهی در رابطهی آینهای منفی که به او اجازه میدهد تا خود را در آن تشخیص دهد، بدان میل میورزد. Wunsch یا میل در معنای فرویدی آن، به بیانی سادهتر یک تمایل است، آرزوست، تحقق آرزویی است ناهشیار. بدین ترتیب طبق نظر کوژو در عبور از فلسفه «من میاندیشم» به فلسفه «من میل میورزم» شکافی وجود دارد بین منِ حقیقیِ افکار یا امیال و ایگو (moi) به مثابه منبع خطاها و مقر خالص بازنماییها.
این نشان دهنده تکامل تفسیر لکان از فروید است که بین سال ۱۹۳۲ [یعنی] زمانی که تز لکان در مورد امه و پارانویای خود تنبیهی منتشر شد و سال ۱۹۳۶ زمانی که نخستین نسخه مفقود از «مرحله آینهای» نوشته شد. لکان و ملانیکلاین بیش از هر چیز در اقدام تقریبا همزمان به بازنگری درونی از تفکر روانکاوانه با هم شباهت دارند. همانند ملانی کلاین، لکان به توپوگرافی دوم فروید در مخالفت با هر شکلی از روانشناسی ایگو رجوع میکند. پس از بازنگری که خود فروید بین سالهای ۱۹۲۰ الی ۲۳ انجام داد، دو انتخاب پیش رو بود؛ یکی این که ایگو را محصول تمایز تدریجی از اید دانست که ایگو ایفاگر نقش بازنمای واقعیت و واجد رانههای حامل است (همان راه روانشناسی ایگو) و دومی به هر گونه ایدهای در باب ایگوِ خودمختار پشت کرده و شکلگیری خود را بر حسب همانندسازی پی گرفت.
به بیانی دیگر، اگر کسی راه نخست را انتخاب میکرد یعنی همانی که به نوعی در ایالات متحده پیگیری شد، تلاش میکرد تا ایگو را از اید حذف کرده و آن را ابزاری برای تطابق فرد با واقعیت خارجی بسازد. اگر مسیر دوم انتخاب میشد که توسط کلاین و لکان و پیروان مربوط به آنها و بعدها روانشناسی خود (هاینتس کوهوت به طور مثال) دنبال شد، ایگو به سوی اید آورده میشد تا نشان داده شود که اید به واسطه ایماگوهای عاریت گرفته شده از دیگران به میانجی همانندسازی فرافکنانه در مراحل مختلفی ساختار یافته است.
برای درک این تحولات بایستی ایده نارسیسیسم را در معنای فرویدی کلمه تعریف کرد. گرچه موضع فروید پس از انتشار مقاله «در باب نارسیسیسم» در سال ۱۹۱۴ به دفعات تغییر کرد اما میتوان تعریفی کم و بیش قاطع از تمایز میان نارسیسیسم اولیه و ثانویه ارائه داد. نارسیسیسم اولیه مرحله نخست است که مقدم بر استقرار ایگو بوده و بنابراین اتواروتیک است- که از آن طریق کودک خود را اُبژه عشق یگانه میبیند یعنی مرحلهای که تقدم دارد بر تواناییهای کودک به چرخش به سوی اُبژههای خارجی. پس از این، مرحله تشکلیابی ایگو آیدیال پی میآید. نارسیسیسم ثانویه منتج است از انتقال به سرمایهگذاریهای ایگو بر اُبژههای موجود در جهان خارجی. هم نارسیسیسم اولیه و هم ثانویه به نظر دفاعی هستند در مقابل رانههای پرخاشجویانه.
در سال ۱۹۳۱ هانری والن نام «آزمون آینهای[۱۴]» را به آزمایشی داد که در آن کودکی که در مقابل آینهای قرار گرفته است به تدریج تمایز میان بدن خود و تصویر منعکس شدهاش را به دست میآورد. به عقیده والن این عمل دیالکتیکی به دلیل ادراک نمادین سوژه از فضای خیالی که در آن انسجام وی شکل میگیرد رخ میدهد. از منظر والن آزمون آینهای نشانگر انتقال از امر تصویری به امر خیالی سپس از امر خیالی به امر نمادین است. در شانزدهم ژوئن ۱۹۳۶ لکان ترمینولوژی والن را مورد بازنگری قرار داده و آزمون آینهای را به مرحله آینه تغییر داد که همانا تلفیقی است از دو مفهوم «موقعیت» در معنای کلاینی و «فاز» در معنای فرویدی. بنابراین او ارجاع والن به دیالکتیک طبیعی را حذف کرد. در بافت فکری لکان ایده مرحله آینهای دیگر نه ربطی به مرحله یا فاز واقعی در معنای فرویدی دارد و نه به آینه حقیقی. این مرحله به کارکردی روانی یا هستیشناختی بدل میشود که از طریق آن به وسیله همانندسازی با سایر همنوعان، آدمی بنا میشود.
مطابق لکان که این ایده را از جنینشناسی هلندی وام گرفته است؛ اهمیت مرحله آینهای بایستی به نابالغی آدمی در هنگام تولد وصل شود که از طریق ناکامل بودن آناتومیکی سیستم هرمی در نوزادان و قدرت ناقص آنها در هماهنگی فیزیکی طی ماههای اولیه زندگی به شکلی عینی اثبات میشود. از این زمان به بعد و به طور فزاینده با گذر زمان، لکان با توصیف این روند در قالب ناهشیاری به جای هشیاری از طرح روانشناختی والن فاصله میگیرد. لکان با مبنا قرار دادن یکی از تئوریهای کوژو اظهار میکند که جهان تصویری که در آن هویت اصلی ایگو بیان میشود واجد هیچ غیریت یا دیگربودگی نیست. بنابراین تعریف منطقی چنین میشود: مرحله آینهای یک «فاز» است یعنی حالتی است که به لحاظ ساختاری از پس حالتی دیگر میآید و نه یک «مرحله» در معنای تکاملی آن. این تمایز غیرقابل چشمپوشی است حتی اگر لکان ترمینولوژی فرویدی و تاریخگرایی را حفظ کرده باشد. بنابراین فاز آینهای که بین ماههای ششم تا هجدهم نوزاد رخ میدهد زمانی است که کودک پیشبینی تسلط بر یگانگی بدنی خود را به میانجی هویتیابی با تصویر سایر همنوعانش و از طریق ادراک تصویر خود در آینه دارد. بدین قرار لکان ایده خود از فاز آینهای را بر مفهوم نارسیسیسم اولیه فرویدی بنا میکند. بدین ترتیب ساختار نارسیسیستیک ایگو با ایماگوای دوگانه به مثابه عنصر مرکزی آن بنا میشود؛ زمانی که سوژه دیگری را در هیئت ارتباطی تعارضی بازشناسی میکند او به مرتبه اجتماعی شدن نائل شده است. در مقابل زمانی که به نارسیسیسم اولیه واپسروی کند او در ایماگو ای مادرانه و مرگبار گم شده است.
فرد با سپردن خویش به مرگ، بازیابی اُبژه مادری خود را جستوجو میکند و چنگ میزند به نوعی از نابودی دیگری که به پارانویا پهلو میزند. همچون ملانی کلاین، لکان از ارتباط قدیمی با مادر در تشکل هویت طرفداری میکند اما برخلاف کلاین ایده فرویدی مرحله را با یک شروع، پایان و حالتی مشخص با مدتی خاص را حفظ میکند. همانطور که میدانیم ملانی کلاین مفهوم «مرحله» یا «فاز» را به نفع «موضع» کنار گذاشت. بر اساس نظر او، «موضع» (افسردهوار یا پارانویید/اسکیزویید) در لحظه خاصی از هستی سوژه، در لحظهای از رشد او رخ میدهد اما این لحظه داخل در حیات فانتزی او ممکن است در مقاطع دیگری از زندگی فرد نیز به شکل ساختاری تکرار شود. تفاوت دیگر لکان و ملانی کلاین در این است که او ایده نارسیسیسم اولیه را رد کرده و تجربه اولیه از روابط اُبژهای را به عنوان عامل سازنده در ظهور ایگو قرار میدهد. میتوان دید که لکان چگونه از طریق مفهوم فاز آینهای به مفهومپردازی اولیه خود از امر خیالی نائل شده و مفهومی از سوژه را متمایز از ایگو بنا مینهد که به کارهای فروید ارتباطی نداشته است.
موریس مرلوپونتی نخستین فردی بود که به اظهار نظر پیرامون ایده لکان در سخنرانیهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۱ در باب روانشناسی کودک پرداخت. زمانی که او دین خود را به والن ادا میکرد نشان داد که لکان درک بسیار استوارتر از اسطوره حیاتی نارسیس، ورای آنچه فروید از آن گفته داشته است و بدین طریق راه را برای رویکردی پدیدارشناسانهتر به مسئله میگشاید: «لکان اسطوره نارسیسوس را -که آنچنان شیفتهی تصویر خود میشود که در آب شیرجه زده و غرق میشود- مورد بازنگری قرار داده و آن را غنیتر میکند. فروید پیش و بیش از هر چیز عنصر جنسی اسطوره را مورد توجه قرار داد؛ یعنی لیبیدویی که به بدن خودِ سوژه معطوف است. لکان از قابلیتهای قهرمان کمال استفاده را برده و سایر عناصر آن را نیز [در تحلیل خود] میآمیزد.»
در دومین نسخه از سخنرانی در باب مرحله آینهای ارائه شده در شانزدهمین کنگره IPA در زوریخ در ۱۹۴۹ پرسش از سوژه نقشی مرکزی مییابد. در این کنگره نیز ارنست جونز دبیر جلسه بود اما به لکان اجازه داد متن خویش را تا انتها قرائت کند. موقعیتی که لکان در آن سال داشت با سال ۱۹۳۶ متفاوت بود. آنچه لکان در ۱۹۴۵ دلمشغول آن بود یافتن نقشهای برای بناکردن ایدهای از سوژه در روانکاوی و در تاریخ علم بود؛ ایدهای که پیش از او توسط کوژو بدان اشاره شده بود. عنوان سخنرانی لکان دلمشغولی جدید او را بازتاب میداد: «مرحله آینهای به مثابه تکوینگر کارکرد من (I) آنگونه که در تجربه روانکاوی آشکار شده است.»
پیش از رسیدن به این صورتبندی لکان نسبت به وارد شدن مستقیم به جنبش روانکاوی محتاط بود. پس از مورد اهانت قرار گرفتن در مارینباد مقالهای در تکامل روانپزشکی[۱۵] با عنوان «ماورای اصل واقعیت» منتشر کرد که در آن درخواست شکلگیری نسل دومی از روانکاوان را داد که قادر به ایجاد «انقلاب» نظریِ ضروری جهت دستیازی به تفسیری جدید از کارهای فروید باشند. همانطور که معروف است لکان به نسل جهانگستر سوم متعلق است اما او خود را در مقام سخنگوی نسل دوم در مقابل پیشگامان نسل اول فرانسوی میدید که متهم به عدم درک یافتههای استاد (فروید) بودند. او از تاریخگذاری دقیق نوشتارهای خود مقصودی داشت: «مارینباد- نورمانتیر، آگوست اوکتبر ۱۹۳۹.» تاریخگذاری بدون معنا نیست. لکان به همراه همسر اولش ماری لوئیس بلوندین که پنج ماهه حامله بود تابستان سال ۱۹۳۶ را در نورمانتیر گذرانده بود. در سن سی و پنج سالگی در حالی که برای نخستینبار در آستانه پدر شدن قرار گرفته بود به ماجراجویی پیروزمندانه نسلی که خود را پیشرو فکری آنها میدید آری گفت و وظیفه «بازخوانی فروید» را در مقابل و غیر وابسته به جریان روانشناسی ایگو پیش رو نهاد.
از دیدگاه نظری این دعوت به انقلاب امتدادی است از صورتبندی نخستین لکان از مرحله آینهای و مقالهای که به همراهی کوژو کار شده بود. لکان از این ایده که آدمی میتواند خود را با واقعیت وفق دهد دوری میجست. در نتیجه هویتیابی ذهنی را به عنوان عامل اصلی در شناخت آدمی قرار میدهد. بدینترتیب پیشنهاد برای شناسایی «موقعیتهای خیالی شخصیت»، سه عنصر موجود در توپوگرافی دوم فروید (ایگو، اید و سوپرایگو)، و سپس شکلدهی یک عنصر چهارم، [یعنی] من، به عنوان کارکردی توصیف میشود که به وسیله آن سوژه میتواند خود را بازشناسی کند. این نخستین صورتبندی لکان از مفهوم امر پنداری (خیالی) -مشابه صورتبندی ملانی کلاین، شکلگیری ایگو را به یکسری اعمال مبتنی بر هویتیابی با ایماگوها تلفیق میکند- با اشارهای مبهمتر به ایده هویتیابی نمادین همراه میشود. واضح است که این ایده نیز بعدها گسترش پیدا میکند.
زمانی که لکان سخنرانی جدید خود را در باب مرحله آینهای برای کنگره زوریخ آماده میکرد دیگر مدافع موضعهای پیش از جنگ نبود. او اکنون کارهای ملانی کلاین را مطالعه کرده و کلود لوی استراوس را کشف کرده بود. نیز در حال اقتباس اصول زبانشناختی سوسوری برای مقاصد خود بود گرچه هنوز از آنها استفاده نکرده بود. او به منطق کوگیتوی دکارتی علاقهمند و همچنان شیفتهی روانزایش (سایکوجنسیس) جنون بود. پسزمینه کوگیتو که در متن ۱۹۳۶ غایب بود به عنصر محوری در متن ۱۹۴۶ بدل شد که لکان در آن نظریه سوژه را پیش کشید. برای درک اهمیت آن، بایستی سخنرانی او در ۱۹۴۶ در بونوال با عنوان «ملاحظاتی پیرامون علیت روانی» را مرور کرد.
در پاسخ به پیشنهاد هنری آی مبنی بر تلفیق روانکاوی و روانپزشکی به قصد مجهز کردن دومی به نظریهای که بتواند به مفاهیم روانکاوانه جا بدهد، لکان از بازنگری در دانش روانپرشکی بر اساس مدل ناهشیار فرویدی استقبال کرد. گرچه در مقابل دانشمندانی که آدمی را به یک ماشین تقلیل میدادند هر دو فرد باور داشتند -همچون قاطبهی روانپزشکانِ آن زمان- که روانکاوی از طریق رد کردن ایده طبقهبندی بیماریها منفک از تجربه روزمره جنون، نگاهی انسانمدارانه را به روانپزشکی بازپس میدهد.
در چنین بافتاری بود که لکان از نیاز به بازگشت به دکارت طرفداری کرد؛ بازگشت نه به فلسفه کوگیتو بل به فلسفهای با قابلیت درک علیت جنون. همان چند خط تحشیهای که لکان بر جملات معروف واقع در بخش نخست تأملات درج میکند بعدها موجب جدل میان میشل فوکو و ژک دریدا میشود. دکارت نوشته است: «چگونه میتوانم انکار کنم که این دستها و این بدن از آن من است؟ مگر آنکه خود را در شمار دیوانگانی بدانم که مغزشان به قدری آشفته است و آنچنان با بخار شدید صفرای سیاه تیره شده است که در عین مسکنت شدید همواره خود را پادشاه میدانند و با آنکه واقعاً برهنهاند خویشتن را ملبس به جامه [زربفت و] ارغوانی میبینند، یا سر خود را سفالین یا خود را کدو یا شیشه میپندارند، اما اینها دیوانهاند و من هم اگر از چنین الگوهای گزافهای پیروی میکردم در دیوانگی دست کمی از آنها نداشتم.»[۱۶] بدین ترتیب لکان در ۱۹۴۶، همچنین بعدها دریدا، چنین تصریح میکند که بنیانگذاری دکارت از اندیشه مدرن، پدیده جنون را خارج از شمول خود قرار نداده است.
اگر این نگرش را با نگرش ۱۹۴۹ در باب مرحله آینهای مقایسه کنیم در مییابیم که لکان دیدگاه خود را تغییر داده است. در حالی که در ۱۹۴۶ به دکارت متوسل شده بود حال (۱۹۴۹) کارتزیانیسم را رد کرده و تصریح میکند که تجربه روانکاوی «در مقابل هرگونه فلسفه ناشی از کوگیتو است.» در نسخه ۱۹۶۶ یعنی همان نسخهای که در نوشتارها آمده است او با تقویت انتقاد خود به کوگیتو سخنرانی خود را تصحیح میکند: «تجربهای که ما را سوق میدهد تا در مقابل هرگونه فلسفه مستقیماً صادر شده از کوگیتو باشیم.» در نتیجه میتوان دید که لکان چگونه بین سال ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۹ تکامل مییاید؛ در ابتدا همزمان با فاصله گرفتن از مفهوم زیستشناختی «مرحله» نظریهای پدیدارشناختی از امر خیالی بنا مینهد. سپس به عقلگرایی دکارتی نزدیک میشود تا نشان دهد جنون منطق خود را دارد و نمیتوان آن را مستقل از کوگیتو دریافت. و در نهایت فلسفهای از سوژه را ارائه میدهد که نه تنها کوگیتو دکارتی بلکه سنت روانشناسی ایگو را نیز که از کوگیتو ناشی شده است رد میکند. انتقاد او بیشتر از سوی دنیل لگش ناشی شده بود؛ کسی که دلواپس تأسیس بخش روانشناسی در فرانسه بود که روانکاوی را نیز در بر گیرد و شاید بتوان گفت همچون طرفداران آمریکایی روانشناسی ایگو، تحت نام کارتزین قرار نگیرد.
اما ارائه ۱۹۴۹ در لحن و سبک، بینظیر است. اکنون راه بسیاری از مقاله ۱۹۳۶ طی شده است. سیزده سال پس از شکست تحقیرآمیز او برای ورود به عرصه جنبش روانکاوی، لکان از ما دعوت میکند تا در بصیرت تماماً تراژیک آدمی شریک شویم؛ همان بصیرتی که از زیباشناسی باروک، از آرا تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر در باب آشوویتس و مفهومی از زمان ملهم از هایدگر ناشی شده است. او روانکاوی را به مکتبی بدل کرد برای شنیدن شورمندیهای روح و ناخرسندیهای تمدن؛ تنها مکتبی که قادر است با ایدهآلهای بشردوستانه اما گولزنک درمانهای خوشبختی مقابله کند؛ همان مکاتبی که وعده درمان ایگو و بارور کردن نارسیسیسم را میدهند حال آنکه در واقع در حال مخفیکردن از همگسیختگی هویت درونی هستند.
این مقاله با عنوان «The mirror stage: an obliterated archive» در کتاب The Cambridge Companion to Lacan منتشر شده و توسط کیومرث ریحانی مهر ترجمه و در تاریخ ۹ بهمن ۱۴۰۰ در بخش آموزش وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
نقاشی: Jeff Erickson |
[۱] Encyclopédie frqnçaise
[۲] . Family complexes
[۳] . The intrusion complex
[۴] . Mental identification
[۵] . Imago of fellow beings
[۶] . The meaning of primal aggression
[۷] .I (fr: je)
[۸] . The expressivity of human form
[۹] . The libido of the human form
[۱۰] . double
[۱۱] . Libido or the weaning and the death instinct, Destruction of the vital object, Narcissism
[۱۲] . The values of narcissistic symptoms: twins
[۱۳] . L’acte psychologique
[۱۴] .mirror test
[۱۵] . l’evolution psychiatrique
[۱۶] . ترجمه این بخش از ترجمه دکتر احمد احمدی از کتاب تاملات انتشارات سمت برداشته شده است.
- 1.پرخاشگری در روانکاوی | ژک لکان
- 2.هنر و جایگاه تحلیلگر
- 3.نگاه خیره به مثابه یک اُبژه
- 4.لکان دربارهی عشق چه میگوید؟
- 5.منطق دال
- 6.هیستری- سادهترین روانرنجوری
- 7.از فروید تا لکان: پرسشی در باب تکنیک
- 8.سه ساحت و مسئلۀ برومهای
- 9.لکان دربارهی عواطف چه میگوید؟
- 10.از یاد بردن و به یاد آوردن
- 11.منطق اضطراب
- 12.کار بالینی لکانی
- 13.اجبار به خوردن و رانهی مرگ | بروس فینک
- 14.چه چیزی در رویکرد لکان به روانکاوی بسیار متفاوت است؟
- 15.مرحله آینهای: آرشیوی محذوف
- 16.مقدمهای بر دیدگاههای بالینی لکان
- 17.در خصوص ارزش رویکرد لکانی در عمل تحلیلی
- 18.تجزیه و تحلیل گفتمان لکانی در روانشناسی؛ هفت عنصر نظری
- 19.ژک لکان کیست؟