skip to Main Content
پیش‌گفتاری بر چاپ جدید کتاب یادگیری از تجربه نوشتهٔ ویلفرد بیون

پیش‌گفتاری بر چاپ جدید کتاب یادگیری از تجربه نوشتهٔ ویلفرد بیون

پیش‌گفتاری بر چاپ جدید کتاب یادگیری از تجربه نوشتهٔ ویلفرد بیون

پیش‌گفتاری بر چاپ جدید کتاب یادگیری از تجربه نوشتهٔ ویلفرد بیون

عنوان اصلی: Foreword to the Routledge Classics Edition
نویسنده: رابرت هینشِلوود
انتشار در: انتشارات راتلج
تاریخ انتشار: ۲۰۲۳
تعداد کلمات: ۳۱۶۷ کلمه
تخمین زمان مطالعه: ۱۸ دقیقه
ترجمه: آرش فرزاد
در سپتامبر سال ۲۰۲۳، شش دهه پس از چاپ نخست کتاب یادگیری از تجربه، انتشارات راتلج آن را در مجموعهٔ کلاسیک‌های خود قرار داد. کلاسیک‌های راتلج آثاری اغلب از قرن بیستم‌اند که در گذر زمان، در رشته‌های مرتبط با خود جایگاه استوار یک اثر کلاسیک را به دست آورده‌اند. در چاپ جدید کتاب، پیش‌گفتاری از رابرت هینشلوود آمده است که ترجمهٔ فارسی آن را پیش رو دارید. کتاب «یادگیری از تجربه» پیشتر با ترجمهٔ آرش فرزاد از سوی انتشارات لوگوس چاپ شده است (از این لینک می‌توانید کتاب را تهیه کنید). پیش‌گفتار حاضر ترجمه‌ای اختصاصی برای تداعی است.

پیش‌گفتاری بر چاپ جدید کتاب یادگیری از تجربه نوشتهٔ ویلفرد بیون

این کتابی معمولی نوشتهٔ آدمی معمولی نیست.

-جان آلتون ویزدِم[۱]، ۱۹۶۴، ص. ۱

ویلفرد بیون اکنون پیروانی از سراسر جهان دارد. این کتاب مایهٔ انگیزه و شیفتگیِ روان‌کاوان بسیاری است که جویای راهِ پیشِ روی روان‌کاوی‌اند. با این که از چاپ نخست این کتاب بیش از ۶۰ سال می‌گذرد، همچنان از پیشتازانِ اندیشه‌ورزی‌های روان‌کاوانه به شمار می‌آید. در آن است که یکی از پرکاربردترین مُدل‌های مفهومی‌ای که امروز روان‌کاوان به کار می‌گیرند پدیدار می‌شود -یعنی مدلِ ظرف-مظروف (یا دربرگیرنده و دربرگرفته). مزیّت این مدل این است که هم می‌تواند فرایند بالیدن در نوزاد با مادرش را نشان دهد و هم آن فرایند بالیدنی را که روان‌کاوان می‌توانند در دوره‌های بعدیِ کودکی و در بزرگسالان ممکن سازند. ریشه‌های بالینیِ دربرگیرندگی[۲] پیشتر در مقالهٔ بیون به نام «حمله به پیوندها»[۳] در سال ۱۹۵۹ نمایان شده بود. سپس در کتاب یادگیری از تجربه مشاهدات بالینی شرح و بسط پیدا کردند.

بعد از سال ۱۹۵۹، بیون دیگر از انتشار مقالات بالینی دست کشید و در آثار پوآنکاره[۴] (۱۹۱۴)، برِیت‌وِیت[۵] (۱۹۵۵)، و پوپر[۶] (۱۹۵۹) پیگیرِ عناصر فلسفهٔ علم شد و همچنین به کاربستِ سیستم‌های نمادگذاریِ ریاضیاتی روی آورد (با خواندن اثرِ ای.تی. بِل[۷]، ۱۹۳۷). روشن است که بیون قصد داشت برای روان‌کاوی بنیانی همچون سایر علوم طبیعی بنا کند، چنان که فروید هم کرده بود. در واقع، کوشید بر اساس نظریهٔ کلاینی نوعی فراروان‌شناسی[۸] جامع خلق کند که با ساختهٔ فروید پهلو می‌زد.

در حالی که نظریات فروید آکنده از نظریه‌های مرتبط با انرژی بودند که در فیزیک و تنکارشناسی (فیزیولوژی) فراوان به چشم می‌خوردند، بیون راه دیگری پیش گرفت و جویای نوعی فراروان‌شناسیِ تجربه شد؛ یعنی یک نظامِ مفهومی دربارهٔ معنا، سوژه‌گی، و خواست. او با تأکیدی که بر تجربه داشت دیدگاهی را تکرار می‌کرد که روان‌کاوَش، ملانی کلاین، نیز هنگام پرهیز از نظریهٔ غریزه انتخاب کرده بود و از آن جز نامی نمی‌آورد و اضطراب را نیروی پیش‌رانِ ناهشیار انسان در نظر می‌گرفت (بنگرید به زندگینامهٔ خودنوشتِ کلاین در ۱۹۵۹). بیون هیچ‌وقت در تصمیمش برای پیگیری و فهم تجربه‌های درمان‌جویانش به هر سویی که او را (و خود آنها را) می‌بُرد تردید نکرد. بنابراین، تکوین و بالیدنِ ذهن انسان فرایندی است که با یادگیری از تجربه‌ها رخ می‌دهد. رشد ذهن همان چیزی است که با هضم تجربه‌ها یاد می‌گیریم. این البته نکته‌ای است آشنا، ولی این کتاب جزئیات رشد یک ذهن را شرح می‌دهد. از سوی دیگر، فرایند رشد نیازمند ذهنی دیگر هم هست که بتواند دانه‌های یادگیری را بکارد و با دربرگرفتنِ تجربه‌ها آنها را بپرورد.

زندگیِ سرشار از شادی، غم، و هراس

خود بیون در زندگی‌اش تجربه‌هایی اندوخته بود که نه فقط گوناگون بلکه سخت مایهٔ پریشانی هم بودند. زندگی‌ای بسیار رضایت‌بخش داشت که تشکیل یافته بود از ازدواجی پُرعشق، خانواده‌ای با فرزندان و نوه‌های دوست‌داشتنی، و پیشه‌ای درخشان. همزمان در جای‌جایِ آن بلاهایی رخ داده بود که خلاصی از رنجشان سال‌ها زمان بُرد. او سال ۱۸۹۷، در دورهٔ امپراتوری ادوراد هفتم در خانواده‌ای انگلیسی-هندی در منطقهٔ موترا در شمال هند به دنیا آمد، ولی هنوز هشت سال بیشتر نداشت که از خانه و خانواده‌اش جدایش کردند و برای تحصیل به مدرسه‌ای شبانه‌روزی در انگلستان راهی‌اش کردند و دیگر هم چشمش به هندوستان نیفتاد. در میانه‌های جنگ جهانی اول از مدرسه بیرون آمد و در ۱۹ سالگی فرماندهٔ یک یگان زرهی با تانک‌هایی شد که آن زمان هنوز جنگ‌افزارهایی بودند که ارتش چیز زیادی دربارهٔ شیوهٔ به‌کارگیری‌شان نمی‌دانست. بعدها در نوشته‌های زندگینامه‌وارش دربارهٔ تجربهٔ خطر، کشتار، و مرگ نوشت. بیون جان سالم به در برد، هرچند که از میان حدود دو هزار تانکی که در طول جنگ ساخته شدند تا پایان جنگ فقط هشت تای آنها هنوز کار می‌کردند. از دست رفتن آدم‌ها در هنگ زرهی هم احتمالاً به همان نسبت بوده است.

بعد از جنگ، برای تحصیل در دانشگاه آکسفورد تاریخ و فلسفه را انتخاب کرد. در سال‌های دانشگاه در شنا و راگبی خودی نشان داد. بعد از این دوره، چند سالی طول کشید تا دوباره به دانشگاه برگردد و این‌بار در لندن به دانشکدهٔ پزشکی رفت، و سرانجام سرسپردهٔ درمانگری و روان‌کاوی شد. سال ۱۹۳۳ عضو درمانگاه تاویستاک[۹] شد (دیکس[۱۰]، ۱۹۷۰) ولی بعدتر تصمیم گرفت برای یک دورهٔ آموزشِ روان‌کاوی وارد انجمن روان‌کاوی لندن شود. تازه داشت خودش را برای جلسه‌های روان‌کاوی‌اش آماده می‌کرد که جنگ جهانی بعدی درگرفت. با این همه، سال ۱۹۴۰ با یک ستارهٔ رو به رشدِ سینما به نام بتی جاردین[۱۱] ازدواج کرد. همزمان ارتباطش با روان‌کاوش جان ریکمن[۱۲] چنان پیش رفت که دیگر استاد و شاگرد شده بودند. تجربه‌های بیون در روان‌پزشکیِ نظامی که امروزه به خوبی شناخته‌شده‌اند (هَریسون[۱۳]، ۲۰۰۰) آن زمان در گفت‌وگوهایش با ریکمن سر-و-سامان گرفتند.

ابتکار مشترکِ بیون و ریکمن چیزی بود رادیکال و بنیادشکن. بیون که در بیمارستانی نظامی در منطقهٔ نورت‌فیلدِ بیرمنگام کار می‌کرد مسئول بخش توان‌بخشیِ بیمارستان بود و در آنجا با کمک ایده‌های نظریهٔ میدانِ اجتماعی[۱۴] کوشید فرهنگ حاکم بر بیمارستان را کنار بزند (بیون و ریکمن، ۱۹۴۳). فرهنگ پزشکیِ مرسوم می‌گفت که سربازان تبدیل به درمان‌جوهایی منفعل می‌شوند، ولی بیون از فرهنگِ مقابل آن دفاع می‌کرد، یعنی توان‌بخشی باید سربازان را تشویق کند که برگردند سراغ «خدمات کنشگرانه» در بخش بیمارستان. و به این ترتیب، پزشکان بخش را مسئول حضور دشمنی دانست که در بیمارستان نفوذ کرده بود -روحیهٔ منفیِ فلج‌کننده. این ایده چنان مرزشکن و بحث‌انگیز بود که در ابتدا سخت مورد مخالفت بالادستانِ نظامی و پزشکی قرار گرفت ولی بعد بذرهایی را برای رشد و تکاملِ شیوه‌های درمانگری، رویکردهای تازه در روان‌پزشکی، و مطالعهٔ نیروهای محرک در سازمان‌های کاری کاشت که تا به امروز نیز همچنان رویان‌اند.

ولی جنگ جهانی دوم بیشتر از اولی به درازا کشید و از این رو کوشش بیون برای آموختن کارِ روان‌کاوی تا سال ۱۹۴۵ متوقف شد و کمی بعد از آن نیز همسرش هنگام به دنیا آوردن نخستین فرزندشان از دنیا رفت. بیون نیز به همراه بسیاری دیگران از خدمتِ جنگ به درمانگاه تاویستاک بازگشت و تبدیل به یکی از شخصیت‌های برجستهٔ آنجا شد و کمک کرد تا دستاوردهایی را در مسیرهایی تازه پیش ببرند که حاصل آزمایش‌های او در روان‌پزشکیِ نظامی بود. در آن دوره، سخت مشغول پژوهش دربارهٔ نیروهای محرک در گروه‌ها شد و تلاش کرد اثرات درمانگرانهٔ احتمالی را پیدا کند. حاصل این پژوهش‌ها را در هفت مقالهٔ جریان‌ساز به دست داد (که سال ۱۹۶۱ به شکل کتابِ تجربه‌هایی در گروه[۱۵] منتشر شد). در سال ۱۹۴۸، درمانگاه تاویستاک را ترک کرد که تا حدودی برای پرهیز از درگیری با سازمان تازه‌بنیادِ خدمات ملیِ بهداشت[۱۶] بود که پیشاپیش حدس می‌زد آزادی عمل را از او خواهد گرفت. ولی دلیل دیگر نیز این بود که مشتاقانه می‌خواست کارآموزی و پیشهٔ روان‌کاوی را پی بگیرد. اتفاقاً سال ۱۹۵۱ هم با ازدواج دومش زندگی تازه‌ای را با خانواده‌ای تازه شروع کرد.

بیون پس از این که در ۵۳ سالگی مجوز کار روان‌کاوی را دریافت کرد به سرعت دست به کار نقش‌آفرینی در روان‌کاوی شد و تازه ده دوازده سال بعد بود که مسئولیت ریاست انجمن روان‌کاوی بریتانیا را پذیرفت، یعنی یک سال پس از انتشار کتاب یادگیری از تجربه.

شرایط پیشِ روی بیون برای کارِ روان‌کاوی

مناقشاتی که در سال‌های ۱۹۴۳ و ۴۴ در لندن میان آنا فروید و همکارانش از وین در یک سو و بیشترِ روان‌کاوان بریتانیایی در سوی دیگر درگرفت منجر به بازآرایی حلقه‌های وفاداری شد. سازش‌ناپذیری دیدگاه‌هایی که هیچ‌وقت هم به درستی با یکدیگر روبه‌رو نشدند، باعث شد تعداد زیادی از روان‌کاوان بخواهند در موقعیتی باشند که مشخصاً در هیچ یک از این دو دسته قرار نگیرند. سپس کلاین و پیروان نسبتاً کم‌شمارَش با حفظ جایگاهشان مطالعات خود را پی گرفتند و با کناره‌گیری از هیاهوها تبدیل به گروهی کوچک و بسته شدند. جالب این که ماجرای این کشمکش‌ها رفته‌رفته کنجکاوی‌هایی را در دیگر بخش‌های جهانِ روان‌کاوی پدید آورد و پرسش این شد که اعتراض وینی‌ها دقیقاً به چه چیزی است. گسترش اندیشه‌های کلاین به دست سخنرانان دعوت‌شده‌ای انجام گرفت که از لندن به لس‌آنجلس، آمریکای جنوبی، ایتالیا و کشورهای دیگر، و بعدتر به اروپای شرقی و آسیا می‌رفتند. کلاین، در گذر سال‌ها، دعوتنامه‌هایی را که دریافت می‌کرد به خوش‌فکرترین شاگردانش می‌سپرد که در میانشان هانا سیگِل[۱۷]، هربرت روزِنفِلد[۱۸]، ویلفرد بیون، اِستِر بیک[۱۹]، دانِلد مِلتْزِر[۲۰] و دیگرانی بودند. خود ملانی کلاین برای سخنرانی و تدریس هرگز به جایی سفر نکرد.

این شاگردان انجام برنامهٔ دیگری را هم پی گرفتند. مقاله‌ای که کلاین در سال ۱۹۴۶ به نام «نکته‌هایی دربارهٔ برخی مکانیسم‌های اسکیزوئید»[۲۱] نوشت روشنگرِ راهی برای فهم ذهن چندپارهٔ کسانی بود که در وضعیت روان‌پریشانه قرار دارند. از میانه‌های دههٔ ۱۹۴۰، این‌گونه درمان‌جویان را مورد واکاوی‌های تجربی قرار دادند تا بتوانند قدرت شرحگریِ پژوهش کلاین دربارهٔ پاره‌پاره کردن ایگو و دیگر مکانیسم‌های اسکیزوئید را که زیربنای این ذهن‌های چندپاره بود بررسی کنند. آن مفهومی که در زبان روزمره «از دست دادن عقل» توصیف می‌شد حالا تبدیل شده بود به ایده‌ای تکنیکی در روان‌کاوی. نکته این بود که نه فقط کارکردهای ایگو می‌توانستند چندپاره شوند بلکه یک مکانیسم کمکیِ دیگر آن بخشِ کنده‌شده را جابه‌جا می‌کرد و به ذهن فردی دیگر می‌فرستاد -حالا یا به شکل فانتزیِ سوژه یا عملاً واداشتِ دیگران برای گرفتن آن اضطرابی که این مجموعهٔ مکانیسم‌ها برای پرهیز از آن به کار افتاده بود. این مکانیسم که دلالت‌های میان‌فردی هم داشت، «همانندسازی فرافکنانه» بود و از آن رو که دامنه‌اش به فراتر از دنیای درونی پا می‌کشید به ایده‌ای بُت‌گونه تبدیل شد.

در سال ۱۹۵۰، بیون به محض آن که مجوز روان‌کاوی گرفت به این گروه همکاران پیوست و کمک کرد شکوفایی مهمی صورت گیرد که کلاین فقط سرنخی از آن داده بود. او سال ۱۹۵۷ مقالهٔ خود به نام «حمله به پیوندها» را در انجمن روان‌کاوی بریتانیا ارائه کرد، یعنی همان سالی که کلاین روایت خود دربارهٔ رشک را منتشر کرد که باز هم موج دیگری مخالفت را برانگیخته بود. با این که مقالهٔ بیون در ابتدا به نظر کوششی بوده است برای بررسی جزئیات بالینیِ تأثیرات رشک، او این نکته را هم پیش می‌کشد که در همانندسازی فرافکنانه به نظر جنبه‌ای تکوینی و رشدیابنده هم وجود دارد. چنان که نوشته است:

ملانی کلاین از اهمیت نوعی به‌کارگیریِ زیادهٔ چندپاره‌سازی و همانندسازی فرافکنانه در شکل‌گیریِ شخصیتی بسیار اختلال‌یافته سخن می‌گوید. او همچنین از «درون‌فکنیِ ابژهٔ خوب، و پیش از همه پستان مادر» سخن می‌گوید که «پیش‌شرط پرورشِ نرمال است». گمان می‌توانم کرد که برای همانندسازی فرافکنانه اندازه‌ای نرمال در کار است (بیون، ۱۹۵۹، ص. ۲۹۴).

بیون مدعی شد که همانندسازی فرافکنانه هم، مانند درون‌فکنی، یک شکلِ نرمال دارد و در بحث خود این فرایند را بین دو سیستمِ درون‌روانی[۲۲] شرح داد که یکی دربرگیرندهٔ جنبه‌های دیگری است. به همراه جنبه‌های تکوینیِ درون‌فکنی، چرخه‌ای بین نوزاد و مادر وجود دارد که باعث می‌شود بچه کارکردهای ایگو را از مادرش یاد بگیرد.

یکی از جنبه‌های مهمِ دیگرِ این برهه در تاریخ روان‌کاوی، بحث بیون دربارهٔ سردرگمی فروید بر سرِ موضوع راهِ ارتباط از ناهشیار به ناهشیار بود. فروید از همان اوایل کارش به شیوه‌های ارتباطی توجه خاصی نشان داده بود و دربارهٔ مشکلات زبان‌پریشی[۲۳] مطالبی نوشته بود. او بعدها (فروید، ۱۹۱۵) بر این نظر شد که محتواهای ذهن فقط در صورتی می‌توانند هشیار -و بنابراین بیان- شوند که هستارهای ذهن قرار باشد در ذهن با واژه‌ها پیوند بخورند. از این رو، فروید این پرسش را پیش کشید که آیا امکان برقراری ارتباط مستقیم از طریق ناهشیار و بدون واژه‌ها وجود دارد. زمانی که او درگیری‌های عاطفی پیچیده‌ای را زیر نظر گرفت که روان‌کاوان اولیه با درمان‌جویانشان پیدا می‌کردند -همکاران نزدیکی مانند کارل یونگ و شاندور فِرِنزی[۲۴]– به نظر می‌آمد که آنها عمیقاً دچار تأثراتی ناهشیار شده‌اند که بازنمود روشنی به شکل کلامی ندارد. پاسخ بیون این بود که مکانیسم همانندسازی فرافکنانه امکان ارتباط در سطح ناهشیار را فراهم می‌کند که نوعی اثرگذاری مستقیم است از ناهشیار به ناهشیار، بدون دخالت واژگان یا بازنمودهای دیگر.

دستاوردی شناخت‌شناسانه

به این ترتیب، کتاب پیشِ رو (یادگیری از تجربه) گامی دیگر است که حاصل کار روی وضعیت‌های روان‌پریشانه و گونه‌های نرمالِ همانندسازی فرافکنانه در توزیع بخش‌های ایگو به شکل میان‌فردی است. در کتاب بحثی پیچیده مطرح می‌شود که در آن عناصرِ دربرگیرندگی از یکدیگر جدا و به ترتیب و با واژگانی تازه معرفی می‌شوند تا هر مرحله را بتوان تشخیص داد. این سیرِ مرحله به مرحله با دریافت‌هایی[۲۵] خام از بیرون و حس‌هایی از درون بدن آغاز می‌شود که نامشان بِتا‑عنصر[۲۶] است. سپس اگر امکانش باشد این عناصرِ دریافتی (یا ادراکی) با یک پیش‑انگاشت[۲۷] و از طریق کارکردی به نام آلفا‑کارکرد[۲۸] به یکدیگر می‌پیوندند؛ فرآوردهٔ این به‌هم‌پیوستنْ عنصرِ معناست که نامش آلفا‑عنصر[۲۹] است. به این شیوه، چنین به‌هم‌پیوستنی معنایی به آن حس می‌بخشد که بیون نامش را یک انگاشت[۳۰] می‌گذارد. اگر هیچ پیش‑انگاشتی در کار نباشد که با دریافت متناظر باشد، آن‌وقت دو احتمال وجود خواهد داشت -یکی انباشتِ دقیق پیش‑انگاشت‌ها برای ساخت معنایی یکسره نو، و دیگری دوپاره‌سازی یا کندنِ آن بخش از ایگو که آن تجربه درونش جا دارد. بخش دوپاره‌شده سپس می‌تواند به شکل یک پیام به درون کسی فرافکنی شود که شاید بتواند به آن معنایی بدهد، یعنی نوعی کارکرد مادرانه. آن شخصِ دیگر که همانندسازی فرافکنانهٔ پیام‌رسان را دریافت می‌کند، سپس برای آن تجربه نظیری در پیش‑انگاشت‌های خودش پیدا می‌کند. آلفا‑کارکردِ دیگری نتیجه‌ای تازه به بار می‌آورد که دریافت خامِ سوژه را دستکاری می‌کند تا مثل قبل تبدیل شود به آلفا‑عنصری معنادار. این معنای تازه از نو به درون سوژه فرافکنی می‌شود و انتظار می‌رود که آن را درون‌فکنی کند. به عبارت دیگر، این درون‌فکنی یک درون‌بُردِ دوباره است از سوی سوژهٔ نخست و موضوع آن همان دریافت نخستین است که حالا شکلی تعدیل‌یافته پیدا کرده و نیز به همراه آن، ظرفیتی برای تشخیص و تنظیم تجربه‌های دریافتیِ (ادراکی) خام در آینده.

برای نمونه، نوزاد بسیار کوچکی از این حس که داخل بدنش اتفاق بدی دارد می‌افتد جیغ‌کشان گریه می‌کند؛ بعد، مادرش که اعلام خطر را شنیده است عملاً آن هشدار را درون خودش حس می‌کند. ولی او متوجه می‌شود که بچه‌اش گرسنه است و بنابراین به او شیر می‌دهد، و به این ترتیب هراسِ بچه را تعدیل می‌کند و به سطح کنترل‌پذیری می‌رساند؛ ولی همچنین به بچه امکان می‌دهد که رفته‌رفته بفهمد که آن حسی که در شکم دارد «معنی‌اش» این است که باید غذا بخورد. بنابراین، با یادگیری معنای آن حسِ درون شکم ایگوی نوزاد بزرگ‌تر می‌شود؛ ایگوی بچه تکه‌ای معنا «می‌رویاند». در درمان روان‌کاوانهٔ یک فرد بالغ، دستکاری و تعدیل احساسِ تحمل‌ناپذیر این است که در قالب کلمات دربیاید تا روان‌کاو بتواند آن را بیان کند و سپس همین کار را درمان‌جو بتواند بکند. ایگوی درمان‌جو کمی رشد می‌کند چون می‌تواند برای خودش معنای تجربه‌ای را بازگو کند که پیشتر مهارناپذیر و توصیف‌ناشدنی بود.

این موضوع فشردهٔ طرحی است که بیون سامانش داد تا نشان دهد ذهن چگونه با ذهنی دیگر همکاری می‌کند تا معنا را به چنگ آورد و در این فرایند، گام کوچکی برای بالیدن بردارد. با این همه، بیون در مسیر شرح و بسط این مفاهیم نو نکته‌های بسیاری دربارهٔ ماهیت این مدل مطرح می‌کند و کوششی را آغاز می‌کند که سال بعد نیز در کتاب عناصر روان‌کاوی آن را پی می‌گیرد. کتاب دوم برای روان‌کاوی یک سیستم نمادگذاری خلق می‌کند (به نام «شبکه[۳۱]») که همسنگ نمادگذاری‌ای است که ریاضیات برای فیزیک فراهم آورده است. با این که آن گام خلاقانه برای ساخت یک علمِ پایه برای امر سوژه‌بنیاد هرگز ادامه پیدا نکرده است، همچنان پابرجا مانده تا ایزاک نیوتونِ آن ظهور کند.

آثار بیون احتمالاً به دلیل سبک نگارشی دیریاب و نامرسومی که او دارد در نگاه نخست این تصور را می‌سازند که ژرفایی خارج از فهم بسیاری خوانندگان در آنهاست و همین شاید باعث شده از این آثار تصویری خیالی و آرمانی ساخته شود. چنان که جان ویزدم فیلسوف انگلیسی-ایرلندی در سرنگاشت این پیش‌گفتار بیان داشته است، با کتابی فوق‌العاده از نویسنده‌ای فوق‌العاده روبه‌روییم، و لابد برای خوانندگانی فوق‌العاده (برای بررسی دقیق ارزیابی ویزدم از این کتاب بنگرید به آگوایو[۳۲]، ۲۰۲۲). ولی چنان که پیداست هدف سرراست‌تر از این‌ها بوده است. به نظر می‌آید بیون در تلاش بوده تا سیستم انتزاع‌سازی بنیادینی برپا کند که هیچ یک از مکتب‌های فکری روان‌کاوی نتوانند در آن چون‑و‑چرا کنند. این مدل معیاری می‌شد برای ارزش‌یابی هر یک از آنها. چنین نشده است و شاید برنامه‌ای بوده است که پیش از زمان مناسبش تدوین یافته است. بسیار سودمند است که امروز از نو بسنجیم که آیا اکنون زمان آن نزدیک‌تر شده است یا خیر. با وجود دشواری دست‌یابی به ایده‌های مرکزی متن، همچنان بار بسیاری از آن می‌توان برگرفت. این کتاب چه‌بسا اوج دستاوردهای مفهومی بیون بوده باشد. اگرچه خواندنش دشوار است، بی‌شک پژوهیدنش را ادامه باید داد.

رابرت هینشلوود، ۲۰۲۳

تصویر: Mark Rothko
این مقاله با عنوان «Foreword to the routledge classics edition» پیشگفتار چاپ جدید کتاب یادگیری از تجربه ویلفرد بیون است که انتشارات راتلج منتشر کرده و توسط آرش فرزاد ترجمه و در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۴۰۲ در بخش آموزش وب‌سایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است.
منابع:

Aguayo, J. (2022) Reappraising John O. Wisdom’s Critique of W.R. Bion’s Learning from Experience at a meeting of the British Psychoanalytical Society – 17th October 1964. International Journal of Psychoanalysis 103: 350–۳۶۷.

Bell, E.T. (1937) Men of Mathematics: from Zeno to Poincare. New York: Simon and Shuster.

Bion, W. R. (1958) On hallucination. International Journal of Psychoanalysis, 39: 341–۳۴۹. The Complete Works of W.R. Bion 4. London: Karnac: pp. 112–۱۳۰. London: Karnac.

Bion, W. R. (1961) Experiences in Groups and Other Papers. The Complete Works of W.R. Bion 4: pp. 247–۲۶۵. London: Karnac.

Bion, W. R. and Rickman, J. (1943) Intra-group tensions in therapy. Lancet ii: 678–۶۸۱. Republished in W. R. Bion (1961) Experiences in Groups and Other Papers: pp. 11–۲۶. London: Routledge. The Complete Works of W.R. Bion, volume Iv: 106–۱۱۷. London: Karnac Books.

Braithwaite, R.B. (1955) Scientific Explanation: A Study in the Function of Theory, Probability and Law in Science. Cambridge: Cambridge University Press.

Dicks, H.v. (1970) Fifty Years of the Tavistock Clinic. London: Tavistock

Freud, S. (1915) The unconscious. The Standard Edition of the Complete Psychological Works of Sigmund Freud, Volume XIV: pp. 159–۲۱۵. London: Hogarth.

Klein, M. (1959) https://melanie-klein-trust.org.uk/wp-content/ uploads/2019/06/MK_full_autobiography-1.pdf

Poincare, H (1914) Science and Method. London: Nelson.
Popper, K. (1959) The Logic of Scientific Discovery. London: Hutchinson.
Wisdom, J.O. (1964) Bion’s theories of function and thinking, Unpublished paper to the Imago Group, 14th April 1964; and at the British Psychoanalytical Society, 17th October 1964. Archive, British Psychoanalytical Society.

[۱] John Oulton Wisdom

[۲] containment

[۳] Attacks on linking

[۴] Poincare

[۵] Braithwaite

[۶] Popper

[۷] E. T. Bell

[۸] metapsychology

[۹] Tavistock

[۱۰] Dicks

[۱۱] Betty Jardine

[۱۲] John Rickman

[۱۳] Harrison

[۱۴] social field theory

[۱۵] Experiences in Groups

[۱۶] National Health Service (NHS)

[۱۷] Hanna Segal

[۱۸] Herbert Rosenfeld

[۱۹] Esther Bick

[۲۰] Donald Meltzer

[۲۱] Notes on some schizoid mechanisms

[۲۲] intra-psychic

[۲۳] aphasia

[۲۴] Sandor Ferenczi

[۲۵] perceptions

[۲۶] beta-elements

[۲۷] pre-conception

[۲۸] alpha-function

[۲۹] alpha-element

[۳۰] conception

[۳۱] grid

[۳۲] Aguayo

مجموعه مقالات ویلفرد بیون
0 کامنت

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search