skip to Main Content
همزاد خیالی

همزاد خیالی

همزاد خیالی

همزاد خیالی

عنوان اصلی: Imaginary twin
نویسنده: ویلفرد بیون
انتشار در: second thoughts
تعداد کلمات: 7714
تخمین زمان مطالعه: 52 دقیقه
ترجمه: تیم ترجمه‌ی تداعی

همزاد خیالی
ویلفرد بیون
۱. بیماری که بیشتر این مطالب برگرفته از روانکاوی اوست، سالهای بسیاری روانکاوی داشته و زمانی پایان یافت که درمانگر عمل لوکوتومی را پیشنهاد داد. با توجه به یک سابقه خانوادگی تکان دهنده و فشارهایی که بیمار در اوایل کودکی تجربه کرده بود، و پزشکی که او را معرفی کرده بود، چشم‌انداز بدی به نظر می‌رسید.
۲. بیمار یک خواهر ۱۸ ماه بزرگتر از خودش داشت که در اثر بیماری درگذشته بود، بیماری که هر دو از آن رنج می‌بردند، در حالی که بیمار من یک ساله بود، در طول بیماری هر دو دچار اسهال شدیدی شده بودند.
۳. خانواده ارتباط نزدیکی با همسایه‌شان داشت و فرزندان آنها، دو دختر، یکی دو سال کوچکتر و دیگری هفت سال کوچکتر از بیمار من بودند، و تا ده سالگی تنها همبازی‌های او بودند. دختر کوچکتر قبل از جنگ در آسایشگاه در گذشته بود؛ دیگری هنوز زنده بود اما در یک حالت جنون غیر قابل درمان، که ظاهراً اسکیزوفرنی است.
۴. والدینِ جدا از هم کودکی او را پیچیده کرده بود. این وضعیت در خارج از کشور سپری شد، در کشوری که در حال توسعه‌ی فوتبال و سایر ورزشهای آن بود، به طوری که وقتی مشخص شد وی یک ورزشکار و فرد باهوشی است، به نظر می‌رسید که مسیر او برای دستیابی به یک حرفه محبوب و موفق روشن باشد. اما اوضاع مالی خانواده و روابط خانوادگی آنها خراب شد، تا اینکه در سن سیزده سالگی پسر نتوانست از نقص و اختلال سلامتی که دچار شده بود، به طور کامل بهبود یابد و دیگر به فعالیت‌هایش ادامه نداد. وقتی که او هفده ساله بود، مادرش پس از سالها بیماری مزمن و دردناک درگذشت؛ و پدرش سالها بعد فوت کرد. شرایط وی در هنگام مرگ مادرش، به دلیل نیاز به ترک سرزمین مادری و شروعی دوباره در اینجا پیچیده‌تر شد.
۵. هنگامی که به سراغ من آمد، من مردی ۴۳ ساله را دیدم که قد او کمتر از شش فوت بود، لاغر و عضلانی، صورت زرد و بیمارگونه و سایر ویژگی‌های کسل‌کننده و چهره‌ای بدون احساس داشت: شغل او معلمی بود. در مورد مشکلات و دشواری‌های‌هایش با بی‌توجهی و بی‌میلی بحث می‌کرد، با بیحالی و بدون علاقه صحبت می‌کرد. او بدون اشتیاق موافقت کرد تا کارآزمایی را انجام دهد.
۶. گزارش من از دو سال آینده لزوماً باید فشرده باشد. موضوع اصلی روانکاوی (تحلیل) ناپاکی بود: او باید با تکیه دادن سرش بر روی دستش، بین سر و بالشت فاصله می‌انداخت؛ او نمی‌توانست دست بدهد؛ احساس می‌کرد حمامی را که به آن اعتماد کرده بود، تا به او احساس پاکیزگی بدهد، آلوده کرده است و آن حمام نیز او را دوباره آلوده می‌کند.
۷. او می‌ترسید که مشروب زیادی بنوشد؛ با خودش فکر می‌کرد که آیا آلت تناسلی او راست بود؛ او نمی‌توانست تحمل کند که کسی پشت سر او در یک اتوبوس نشسته باشد؛ اگر او نیز پشت سر کسی می‌نشست، به همان اندازه آلوده کننده بود.
وی با خودش فکر می‌کرد آیا او احساس جنسی نسبت به دانش‌آموزانش دارد؛ مدتها قبل از اینکه این بدگمانی به یقین تبدیل شود، و این باعث می‌شد احساس ناپاکی کند.
در تداعی‌های او بخش بزرگی مربوط به تزریق‌های درمانی فانتزی بود که انجام داده است، فقط از ترس اینکه سوزن او به درستی استریل نشده باشد.
۸. در طول کل دو سال اول، به سختی می‌توانستم از واکنش‌های او متوجه شوم که چه اعتباری برای تفسیرهای من اختصاص داده است. در دو مورد کاملاً جدا از هم، از یک منبع تحلیلی دیگر شنیدم که بیمار گفته بود بسیار بهبود یافته است. اما به شخصه هیچ پیشرفتی ندیدم؛ آن موقع قادر نبودم در مورد آنچه که اکنون معتقدم درست است، این که در پایان این دوره تغییراتی در او شروع شده بود، اظهار نظر کنم. تا آن زمان، لحن صدای او به طور یکنواختی فاقد هیجان بود و تفسیر اظهارات او نیز به همان نسبت دشوار بود، زیرا تقریباً همیشه کاراکتر و ماهیت مبهمی داشتند و اگر اکنون کسی آن اظهارات را با محتوای هیجانی در نظر بگیرد، معانی مختلفی از آنها تعبیر می‌شود.
۹. موارد ادیپی زیادی وجود داشت، که در ظاهری‌ترین سطح ایجاد شده بودند و من آن را به درستی تفسیر کردم، تا با یک واکنش سطحی یا بدون هیچ واکنشی مواجه شوند.
آگاهی من از تغییر در روانکاوی در طی یک دوره سه ماهه به دست آمد. در ابتدا اینگونه به نظر می‌رسید که تفسیرهای من تنها با یک بی‌تفاوتی سرسختانه‌ی معمول مواجه شده‌ است، اما در ادامه، گویا من والدی بودم که پندها و هشدارهای بیهوده‌ای را به یک کودک سرسخت ارائه می‌دادم. به موقع این موضوع را به او گوشزد کردم، و تغییراتی هر چند نامشخص رخ داد. هنوز نوعی یکنواختی کسالت‌بار در تداعی‌ها وجود داشت، اما اکنون کیفیتی داشت که برگرفته از چیزی بود که به بهترین وجه می‌توان آن را به عنوان ریتم تداعی‌های او توصیف کرد. به نظر می‌رسید که دو قرائت همزمان و کاملاً جداگانه از اطلاعات او امکان‌پذیر باشد. یکی از آنها حس فوق‌العاده شدید خستگی و افسردگی را انتقال می‌داد؛ و دیگری، وابسته به این واقعیت بود که او به طور منظم وقفه‌هایی در جریان تداعی‌هایش ایجاد می‌کرد، که تاثیری تقریباً شوخ داشت، مانند اینکه بگوید «ادامه دهید؛ نوبت شماست.»
۱۰. با بررسی بیشتر این موضوع متوجه شدم که همه تداعی‌ها، تداعی‌هایِ کهنه‌ای بودند که نوعی پاسخ قدیمی و کهنه‌ را نیز دعوت می‌کردند. اگر من آن ریتم را می‌شکستم، او نشانه‌های اضطراب یا تحریک‌پذیری را نشان می‌داد؛ اگر من به ارائه تفسیرها ادامه می‌دادم، که اکنون مشخص بود که او هر دو را دعوت می‌کرد و انتظار هر دو را داشت، نوعی حس به بن‌بست رسیدن به وجود می‌آمد. هنگامی که در اوایل جلسه بعدی به من گفت که احساس می‌کند این درمان راه به جایی نمی‌برد و هیچ فایده‌ای ندارد، تعجب نکردم: آیا من فکر کردم که او بسیار منطقی پرسید که آیا این درمان ارزش دارد که ادامه یابد؟

محدودیت دسترسی به ادامه‌ی مطلب

دسترسی کامل به محتوای تخصصی تداعی صرفاً برای اعضای ویژه‌ی تداعی در نظر گرفته شده است.

با عضویت در تداعی و فعال کردن عضویت ویژه‌ به امکان مطالعه‌ی آنلاین این مقاله و تمام مقالات تداعی شامل نظریات روانکاوی، رویکردهای مختلف، تکنیک‌های بالینی و مواردی از این دست دسترسی ‌خواهید یافت. عضویت ویژه فقط برای مطالعه‌ی آنلاین در سایت است و امکان دانلود پی‌دی‌اف با عضویت ویژه وجود ندارد. اگر نیاز به پی‌دی‌اف مقالات دارید، آنها را بایستی جداگانه از طریق فروشگاه مقالات تهیه کنید.

در این صفحه می‌توانید پلن‌های عضویت ویژه را مشاهده کنید و از این صفحه می‌توانید نحوه‌ی فعال کردن عضویت ویژه را ببینید.

اگر اکانت دارید از اینجا وارد شوید.

اگر اکانت ندارید از اینجا ثبت‌نام کنید.

مجموعه مقالات ویلفرد بیون
0 کامنت

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search
error: این محتوا محافظت‌شده است.
×