مروری بر دینامیک‌های گروهی | ویلفرد بیون

مروری بر دینامیک‌های گروهی | ویلفرد بیون

• ۱۲ آبان ۱۴۰۲
• مختص اعضای ویژه, ویلفرد بیون

مروری بر دینامیک‌های گروهی

فروید با استفاده از اطلاعات و دانشی که از مطالعات روانکاوی‌اش به دست آورده بود، ‌تلاش نمود تا برخی از مسائلی را که توسط لوبن، مک دوگل[۱] و دیگران در مطالعات‌شان درباره گروه مطرح شده بود، شرح دهد[۲]. در این مقاله، می‌خواهم به طور خلاصه نظریاتی را بیان کنم که از طریق شرکت در گروه‌ها و کاربرد آنها در گروه‌های مختلف به دست آمده‌اند، شهودهایی که از طریق آموزش روانکاوی امروزی شکل گرفته‌اند[۳]. این نظریات شایستگی‌ها و نقص‌هایی دارند، که با بقیه تئوری‌ها متفاوت هستند، زیرا آنها در فشارهای عاطفی واقعی که برای توصیف آنها وجود دارد، به وجود آمده‌اند و بنابراین، رویکردی کاملاً متفاوت از رویکرد معمول فروید دارند. متوجه خواهید شد که برخی مفاهیم جدید را در روانکاوی معرفی خواهم کرد؛ تا حدودی به این دلیل که با موضوع متفاوتی سر و کار دارم و تا حدی به این دلیل که می‌خواستم ببینم آیا با رهایی از قید نظریات قبلی، ممکن است به نقطه‌ای برسم که از آن طریق بتوانم دیدگاه‌هایم را در مورد گروه و روانکاوی فردی مقایسه کنم و بدین‌ترتیب قضاوت کنم که آیا آنها مکمل یکدیگر هستند یا از هم جدا هستند.

فرض من بر این است که هر فردی به گونه‌ای عمل می‌کند که گویی معتقد است که گروه نسبت به او نگرش دارد و می‌توان آن نگرش را در قالب کلمات بیان کرد. تفسیرها شامل ترجمه‌ی گفتار دقیق فرضیات من در مورد نگرش گروه به من یا شخص دیگر، و نگرش فرد به گروه هستند. نتیجه‌گیری‌های بعدی عصاره‌ی هشت سال کار هستند که عبارتند از:

در هر گروه ممکن است روندهای گسترده‌ی خاصی از فعالیت‌های ذهنی تشخیص داده شود. به نظر می‌رسد که هر گروهی چه غیررسمی یا غیرجدی، برای «انجام» کاری تشکیل شده است. در این فعالیت، با توجه به ظرفیت فرد، همکاری می‌کنند. این همکاری داوطلبانه است و به درجاتی از مهارتهای سطح بالا و پیشرفته در فرد وابسته است. مشارکت در این فعالیت، محصول سال‌ها آموزش، تجربه، و رشد ذهنی فردی است. از آنجا که این فعالیت با انجام کاری همراه است، با واقعیت در ارتباط است، روش‌های آن منطقی است، و بنابراین، در فرم اولیه‌ی آن، علمی است. در نتیجه، مشخصات آن مشابه با مواردی است که فروید به ایگو نسبت داده است[۴]. من این جنبه از فعالیت ذهنی گروه را گروه کاری[۵] نامیده‌ام.

فعالیت‌های گروه کاری مسدود و منحرف شده است و گاهی اوقات از طریق برخی فعالیت‌های ذهنی دیگر که ویژگی مشترک آنها در رانه‌های هیجانی[۶] قدرتمند است، یاری می‌شوند. این فعالیت‌ها که در ابتدا آشفته و بی‌نظم به نظر می‌رسند، اگر فرض شود که از مفروضات بنیادی مشترک برای همه گروه‌ها سرچشمه می‌گیرند، انسجام خاصی به آنها داده می‌شود. فرض اول این است که گروه به وجود آمده تا توسط یک رهبر که از نظر تغذیه، مادی و معنوی و حفاظتی به او وابسته است، مورد حمایت قرار بگیرد. این حالت روانی را فرض بنیادی وابستگی و رهبر آن را رهبر وابسته[۷] نامیده‌ام.

فرض بنیادی دوم این است که گروه با اهداف زوجی مطابقت داشته باشد؛ من این حالت روانی را فرضیه بنیادی زوجی[۸] نامیده‌ام. این گروه سرشار از امیدهای نجات‌دهندگی[۹] است و رهبر آن را در بهترین حالت می‌توان نبوغ متولد نشده توصیف کرد. فرض بنیادی سوم این است که هدف گروه جنگیدن با چیزی یا گریز از آن است. آماده است تا هر یک از این دو مورد را با بی‌تفاوتی انجام دهد. من این مورد را فرضیه بنیادی جنگ و گریز نامیده‌ام و رهبر آن نام دارد. مشارکت در فعالیت ذهنی این مفروضات بنیادی نیازی به آموزش، تجربه یا رشد ذهنی ندارد، بلکه به صورت ناگهانی، اجتناب‌ناپذیر و غریزی است. در مقایسه با گروه کاری، هیچ درخواستی از فرد برای داشتنِ ظرفیت همکاری ندارد، اما به داشتنِ آنچه که من والانس[۱۰] (ظرفیت شیمیایی) نامیده‌ام، بستگی دارد، اصطلاحی که از یک فیزیکدان اقتباس کرده‌ام تا ظرفیت و توانایی فرد برای ترکیب غیرارادی ناگهانی با فرد دیگر برای به اشتراک‌گذاری و فعالیت بر اساس یکی از مفروضات بنیادی را بیان کنم.