ملاحظاتی در باب امر ق/غریب
واژهی آلمانی «Unlaeimlich» (امر ق/غریب) مشخصاً نقطهی مقابل «Heimlich» (به معنای خانگی و بومی) است. نقطهی مقابل چیزی که «قریب» است و شاید وسوسه شویم نتیجه بگیریم که آن چه «غریب» است دقیقاً به این دلیل هراسانگیز است که شناخته شده و آشنا نیست.
این تقابل دوتایی بین غریبه/آشنا (قریب/غریب)، منطق تقابلهای دوتایی که ژاک دریدا[۱] آن را به نقد میکشد را نیز بهدنبال دارد، دوتاییهای آشنای دکارتی مانند پرده/بیپرده، پنهان/آشکار، روز/شب، و فراموشی/یادآوری.
اما به نظر میرسد فروید در جستار «امر ق/غریب[۲]» (Unheimlich) به مفهومی به جز این تقابل اشاره میکند. مسئلهای که در این جستار طولانی بیش از همه توجه را جلب میکند این است که در مییابیم در میان تفاوتهای معنایی جزئی، آنچه مدنظر فروید بوده است، همسانیِ قریب «Heimlich» با نقطهی مقابل آن، غریب «Unheimlich» است (مقایسهای است با نقل قول گوتزکو: «ما اسماش را میگذاریم “Unheimlich” شما میگوئید “Heimlich”»).
واژهی «heimlich» مبهم نیست. اما به دو مجموعه از ایدهها تعلق دارد که بیآن که متناقض باشند، بسیار متفاوتند؛ از یک سو، به معنای چیزی است که آشنا و خوشایند است و از سوی دیگر، چیزی که نهان و دور از نظر است.
فروید در مورد «دیگران» (خارجیها) در جستار امر ق/غریب صحبتی به میان نمیآورد. البته در متن فرویدی اشارات سیاسی متعددی به خارجیها وجود دارد: از غریبهها که شخصیتهای کشور خود را تخریب میکنند تا حاکمانی که «… Heimlich را در میان اتباع و پیروان خود احساس نمیکنند.»
از توطئهگران و انقلابیون که «واژهی آزادی» را زمزمه میکنند تا کسانی که به نظر «فریبکار و بدخواه نسبت به اربابان ظالم هستند». تصور مصادیق واضحتر «سیاسی» ناآرامیهای اجتماعی بسیار دشوار است. همه آنها حاکی از بحران وابستگی ملی، براندازی اقتدار سیاسی و فرسایش قابلیت ارتباط به عنوان پیامد این براندازی هستند. اگر به یاد بیاوریم که مذهب و ارتش نمونههای ممتاز فروید از سازماندهی گروه لیبیدویی هستند، آنگاه این نمونههای سیاسی «ق/غریب» صرفاً ارجاعات گاه به گاه نیستند، بلکه در واقع موارد واضح و روشن یک جامعه از هم پاشیده هستند. با این حال، مشکل همچنان پابرجاست، زیرا هدف این مثالهای سیاسی نشان دادن بحران اجتماعی نیست، بلکه برای نشان دادن عاطفه ذهنی- ترس ناشی از اضطراب اختگی، اجبار به تکرار و مکانیسمهای دفاعی عمیقتر و ساختارهای شخصیتی آسیبزای دیگری است.
با وجود این، چیزی بیش از این در مورد تکثیر محض این مصادیق سیاسی وجود دارد- و این افراط در امر سیاسی ما را به این سوال دشوار میکشاند که آیا این اضطراب ذهنی میتواند به عنوان دگرگونی احتمالی امر اجتماعی باشد؟
تعریف مشهور شلینگ[۳] از امر ق/غریب را که فروید در مقالهاش به همان نام میستاید، به راحتی میتوان در اینباره به کار برد: هر آن چه در پرده باید میماند و نهفته باید میبود اما آشکارا گشته و به روشنایی آمده است.
وقتی پیش برویم و چیزها، اشخاص، انطباعات، وقایع و موقعیتهایی را مرور کنیم که میتوانند در ما احساس امر غریب را به صورتی مشخصاً شدید و قطعی برانگیزند، درمییابیم که شرط اول به وضوح این است که نمونهی مناسبی را برای شروع انتخاب کنیم.
ینیش[۴] (Ernest Ienisch) در این رابطه به احساسی اشاره میکند که با پیکرههای مولی، عروسکها و آدموارههایی که با مهارت ساخته شدهاند، ایجاد میشود. او اضافه کرده است در داستانگویی یکی از مطمئنترین تمهیدات هنری برای ایجاد تأثیرات غریب این است که خواننده را در این شک و سردرگمی رها کنیم که آیا شخصی که در برابر اوست، آدمیزاد است یا موجودی مکانیکی؟
ینیش برای این استدلال، داستان مرد شنی[۵] در مجموعهی «قطعات شبانه» Nacht stucke)) اثر هوفمان را مثال میزند و ادامه میدهد تردید دربارهی اینکه چیزی جاندار است یا غیرجاندار هیچ ارتباطی با نمونههای متفاوتتر از این داستان ندارد، با این همه، از تجربهی روان-کاوانه دستگیرمان میشود که ترس از آسیب دیدن چشم یا از دست دادن آن ترسی وحشتناک هم در کودکان و هم در بزرگسالان است. همانطور که از عبارت «مراقبت از فلان چیز مثل چشممان» استفاده میکنیم.
مطالعهی رؤیاها، فانتزیها و افسانهها به ما آموخته که اضطراب مربوط به چشم، ترس از کور شدن، اغلب جانشینی برای ترس از اخته شدن[۶] است.
این دیدگاه، نسبت جانشینی چشم و اندام مردانه را محدود نمیکند. تهدید به اختگی، مشخصاً حس خشونتآمیز و مبهم بهخصوصی را ایجاد میکند و این حس چیزی است که تأثیر شدید تصور از دست دادن اندامهای دیگر نیز از آن منشأ میگیرند.
وقتی جزئیات «عقدهی اختگی[۷]» را از واکاوی بیماران رواننژند میفهمیم و اهمیت بسیار آن را در حیات ذهنیشان تشخیص میدهیم دیگر هیچ تردیدی در اینباره نمیماند.
شاید مفهوم همزاد از اتو رنک[۸] که به پیوندهای ایدهی همزاد با تصوری در آینه، سایهها، یا باور به روح و ترس از مرگ توجه کرده است را بتوان به نقل از خود او در اصل در حکم بیمهای در برابر تخریب ایگو و باز به نقل از خود او «انکار پر شور قدرت مرگ» دانست.
پندار «همزاد» لزوماً با گذر از نارسیسیزم اولیه[۹] ناپدید نمیشود، زیرا میتواند از مراحل بعدی رشد ایگو معنای تازهای به دست آورد.
در حالت آسیبشناختی توهم تحت نظر بودن، ایگوی جدا شده و درمانگر میتواند آن را تشخیص دهد. این واقعیت که چنین نیرویی وجود دارد که میتواند با باقی ایگو همچون اُبژه برخورد کند امکان میدهد تا ایدهی قدیمی «همزاد» را معنای جدید ببخشیم و چیزهای دیگر را به آن نسبت دهیم.
اشکال دیگری که در اختلال ایگو در ادامهی مضمون «همزاد» قابل ارزیابیاند، بازگشتی هستند به مراحل اولیه در تحویل احساس احترام به خود و عزت نفس، واپسروی به زمانی که ایگو هنوز خودش را به روشنی از جهان بیرون و دیگران جدا و مرزبندی نکرده است.
عامل تکرار[۱۰] شاید برای همهی افراد به عنوان منشأ امر ق/غریب جذاب نباشد. اما این پدیده که تابع شرایط خاصی است و با موقعیتهای ویژهای درآمیخته، بدون تردید احساس غریبی را به وجود میآورد که به علاوه این احساس امر غریب، حس عجز و درماندگی را نیز که در برخی حالات رؤیاگون تجربه میشود احضار میکند.
دستهی دیگری از چیزها هم همین بازنمایی را دارند، پدیدههایی که گاه فکر چیزی شوم و گریزناپذیر را بر ما تحمیل میکند و ما شاید در شرایط دیگری آنها را «تصادف» خطاب میکردیم.
این که چگونه میتوان تأثیر غریب چنین تکرارهایی را تا روانشناسی دوران کودکی ممتد کرد، مسئلهای است که در این مقال نمیگنجد و باید ارجاع به مقالهی درخشان دیگری از فروید داد که همزمان با همین جستار نوشته شده است: «ورای اصل لذت».
بدیهی است که میتوانیم در ذهن ناخودآگاه غلبهی «اجبار به تکرار» در ادامهی تکانههای غریزی و تحمیل در ذات خود سرشت غرایز تشخیص داد، اجباری آن اندازه قدرتمند که اصل لذت[۱۱] را ملغی میکند.
باید در نظر داشت که همهی این ملاحظات ما را برای این کشف آماده میکند که هر چه ما را به یاد این «اجبار به تکرار» درونی بیاندازد مانند چیزی غریب دریافت میشود.
گمان بر این خواهد بود که چرخش این مفهوم، از معنایی در باطن ترسناک ناشناس و براستی غریب، نمایشی متفاوت داشته باشد. به دیگر سخن اینجا همان نقطه چرخش است.
النکا زوپانچیچ[۱۲] (Alenkazupancic) گفته است که روانکاوی نوعی مداخلهی زیباشناختی است. در باب رابطهی بین دو پدیده عاطفی (emotional) و تأثرآمیز (affective) و این همان رابطهی بین احساس امر کمیک و احساس امر غریب است. این دو پدیده از جنبههای فراوان بیش از آن چه میتوان انتظار داشت به هم نزدیک هستند و پیوند ژرفی با هم دارند.
رابطهی نزدیک کمدی با «هیچ» (nothing) بیشتر به چشم میخورد. کمدی با هیچ کارهای زیادی میکند اما بیش از همه دوست دارد به مادیت فروکاستنی هیچ اشاره کند.
زوپانچیچ تعریف مشهور هنری برگسون[۱۳] از امر کمیک را نیز مدنظر دارد. برگسون در جستار «خنده[۱۴]» که بخش عمدهای از آن به نمایشنامههای کمدی اختصاص دارند مثالهایی آورده است با این استدلال که کمدی امکان دیدن درونمان را و اینکه بدون اجتماع چه میتوانیم باشیم، برایمان میسر میسازد. به عبارت دیگر، سرشت پنهانمان را نشان میدهد. از اینجاست که ماهیت دو پهلوی کمدی سرچشمه میگیرد. کمدی نه کاملاً به هنر اختصاص دارد و نه کاملاً به زندگی.
اجازه دهید در این جا توقف کنیم و نگاهی به امر ق/غریب بیاندازیم، مادیت «امر شبحآسا» -آنچه در امر ق/غریب بسیار به آن میاندیشیم و نیز تولید اُبژههای «امکانناپذیر»- دقیقاً چیزهاییاند که گویا کمدی و امر ق/غریب در آنها مشترکاند. با برگشت به زوپانچیچ در مییابیم شگفتانگیز است که چگونه تعریف خاص هر یک از آنها به خوبی با آن دیگری نیز جور درمیآید. با بازگشت به برگسون و تعریف مشهور او از امر کمیک: «چیزی مکانیکی که قشر رویی زندگی است»، این احساس به ما دست میدهد که شخص چیز است و نسخههای وارونهاش به خوبی میتواند به عنوان تعریف امر ق/غریب به کار آید. از سویی دیگر، باز به تعریف شلینگ از امر ق/غریب بازمیگردیم که فروید نیز در مقالهاش آن را به دفعات ستوده است و میتوان درباره امر کمیک هم به کار برد:
قرابت میان امر کمیک و امر ق/غریب، خود کمیک است و هم غریب، با دو پدیدهای سروکار داریم که بیاندازه به هم نزدیکند و همزمان بیاندازه از هم دور. به دو جهان به کل متفاوت میمانند که خط ظریفی جدایشان کرده اما تشخیص این خط ظریف بسیار دشوار است.
پدیدهی خندیدن از سر تشویق و دلهره نیز اینجا از فروید، به برگسون نیز معنا مییابد.
گاه چون چیزی ما را میآزارد یا میترساند میخندیم. با این همه، در این جا، این نوع خنده به مثابه پاسخی به اضطراب برای ما اهمیت ندارد. در عوض آنچه به کار ما میآید قرابت میان امر ق/غریب و امر مطلقاً کمیک است. یعنی امر کمیک که بیدرنگ و بیواسطه کمیک به چشم میآید و آن را نمیتوان پاسخی به -یا- دفاعی در برابر اضطراب دانست.
منشأ نهایی امر ق/غریب نزد فروید مفهوم کریستوایی[۱۵] و افلاطونی کورا (Chora) را هم تداعی میکند که همان فضای آهنگین و مادرانهای است که مانند ظرفی اولیه کودک را دربر میگیرد و تغذیه میکند. تصورات هولناکی همچون ترس از زنده به گور شدن که در تحلیل فروید استحالهی قسمی «فانتزی درون-زهدانی» است یا تصور و رؤیای مکانی که گویی زمانی در آن زندگی کردهایم. از شباهتی خبر میدهند میان Heim (در آلمانی به معنای خانه است اما با توجه به مفهوم کورا از ژولیا کریستوا که به خانه و همچنین آغوش مادر مستند شده است این کلمه معنای دربرگیرندگی را نیز شامل میشود.) آغازین و نخستین حضور کودک در دل آن.
احساس موسوم به دلتنگی برای خانه (Homesickness) یا غم غربت که دور از وطن و در کشوری بیگانه تجربه میشود، با بازگشت به سرزمین پدری تنها درمانی موقتی مییابد و در حقیقت به اضطراب جدایی از مادر و کورا پیوند میخورد.
اما پس از این ملاحظه و بررسی باید بپذیریم که هیچ از یک از اینها به ما کمک نمیکند تا احساس فوقالعاده قدرتمند چیزی غریب را که بر این مفهوم سایه افکنده درک کنیم و با توجه به همهی این شواهد خصلت غرابت ما با امر ق/غریب به صورت یک راز[۱۶] (به نقل از دریدا) یا همزاد (به نقل از اتو رنک) مخلوقی است که همانا به مرحلهی ذهنی بسیار آغازینی برمیگردد که مدتها قبل پشت سر گذاشته شده، مرحلهای که از قضا در آن سیمای دوستانهتری از اطرافیان وجود داشت و ناگهان همه چیز به فضایی وحشتناک تبدیل شده است. درست همچون خدایانی که پس از فروپاشی کیش و آئینشان به شیاطین بدل شدهاند.
در پایان باید گفت، مقدمهی استریچی بر جستار «امر ق/غریب» برایمان روشن میکند که فروید احتمالاً مقاله را در سالهایی آغاز و در زمانی از سر گرفت که داشت «ورای اصل لذت» را تمام میکرد.
او در بین این سالها، مسائل مربوط به خودشیفتگی، پرخاشگری، مالیخولیا، ترومای آغازین را تحلیل کرده بود و از حیث نظری داشت به سوی صورتبندی غریزه مرگ و بازنگریهای نظری پیش میرفت. شاید این نکته توضیح دهد که چرا جستار مذکور حرکتی گذرا و ناتمام به نظر میرسد. فروید هرگز در توضیح کیفیت خاص و علت وجودی ظهور احساسی که غریب مینامیم به مقصودش نرسید. اما این که به سادگی امر ق/غریب را به یک مفهوم گشوده نشده یا تنها به «بازگشت امر واپسراندهشده» پیوند بزنیم، کمی به کار بازرس پلیسهای فیلمهای جنایی -از جمله کلودرینس بازرس پلیس در فیلم کازابلانکا- شباهت دارد که از سر بی حوصلگی به مأمورانش دستور میدهد مظنونین همیشگی را احضار کنند.
تصویر: Egon Schiele – Self-Seer II (Death and Man) |
این مقاله با عنوان «ملاحظاتی در باب امر ق/غریب» توسط شیوا کامروز به نگارش در آمده و در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ در بخش مجلهی وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
[۱] Derrida
[۲] The Uncanny
[۳] فریدریش شلینگ (Schelling)، فیلسوف ایدهآلیست آلمانی که از آرای کانت تأثیر پذیرفته بود. به نظر میرسد واژهی امر ق/غریب اولین بار در نوشتههای او آمده است و سپس فروید از آن بهره گرفته است. کالج بوستن در کتاب Uncaany Belonging Schelling Freud, and the vertigo of freedom به قلم Teresa Fenichel، منتسب بودن این واژه به هر کدام از این دو متفکر را مورد بررسی قرار داده است.
[۴] ارنست یینتش، روانپزشک آلمانی است که گفته میشود ایدهی اصلی امر ق/غریب فروید از تأثیر مطالعات او گرفته شده است. یینتش مطالعات زیادی بر فلسفهی موسیقی دارد.
[۵] مرد شنی (The sandman) داستانی خیالی است از تی ای هافمن نویسنده آلمانی بر این مبنا که هر کودکی که شب به خواب نرود، مرد شنی او را با پاشیدن مشتی شن در چشمهایش نابینا کرده و چشمهای از حدقه درآمده را با خود به ماه میبرد تا خوراک جوجههایش کند. ناتانیل مرد جوانی که این داستان را از مادر و پرستارش شنیده بوده، در مواجهه با مردی که گمان میکند همان مرد شنی است -همکار پدرش که هر شب برای ادامه کار به خانه آنها میآمده- از هوش میرود. در باقی صحنه هوفمان ما را در این تردید رها میکند که آیا آن چه نظاره میکنیم هذیان اولیهی پسر بچهی دهشت زده است، یا توالی اتفاقاتی که باید در داستان واقعی فرضشان کنیم. گمان میرود این خلاصهی کوتاه، تردیدی باقی نمیگذارد که احساس چیزی غریب مستقیماً به شمایل مرد شنی الصاق شده است، یعنی به ایدهی دزدیده شد چشمان فرد.
[۶] Castration
[۷] Castration complex
[۸] اتو رنک روانکاور اتریشی است که دوستی ۲۰ ساله او با فروید برای مدتها بر کار او تأثیر گذاشته است. ایدهی همزاد (The Double) او مفهومی نزدیک با امر ق/غریب فروید دارد.
[۹] Primary narcissm
[۱۰] Repetition
[۱۱] Pleasure priniciple
[۱۲] آلنکا زوپانچیچ روانکاو و فیلسوف اسلوونیاییتبار، مطالعات گستردهای بر روانکاوی و فلسفهی قارهای دارد. زوپانچیچ از فیلسوفانی چون هگل، کانت و نیچه تأثیر پذیرفته و همزمان در گفت و گو با پیروان فروید و لکان نقش بسیار عمیقی در پیشبرد روانکاوی لکانی دارد.
[۱۳] هنری برگسون ((Henri Bergson یکی از مهمترین فلاسفهی اوایل قرن بیستم فرانسه است. او در دورهای میزیست که «پوزیتیویسم» فلسفهی غالب آن بود و فیلسوفانی چون اوگوست کنت و ارنست رنان نظریات عقلگرایانه را ترویج میکردند.
[۱۴] خنده، پژوهشی فلسفی دربارهی مفهوم امر خندهآور است که او آن را در سال ۱۹۰۰ تألیف کرد. برگسون میگوید که از دیدگاه اخلاقی، خنده امری سادهدلانه و بیغرض نیست، بلکه سازوکاری است که طبیعت یا شناختی که از اجتماع داریم در وجودمان تعبیه کرده است. از این رو اعتنایی به ضربهای که وارد میکند ندارد و گاه ضربههایش دردناک است.
[۱۵] ژولیا کریستوا (Julia Kristeva)، فیلسوف و نظریهپرداز بلغاری تبار فرانسوی، در انتخاب مفهوم کورا، از فلسفهی افلاطون وام گرفته و آن را به مکان (Place) معنا کرده است. از نظر او کورا، فضایی است که هستی در آن ظاهر میشود و از طریق نهاده شدن در آن ضرورت مییابد. کریستوا براساس تفاسیر روانکاوانه، زبانشناختی و فلسفی خاص خود میکوشد تا تصویر نسبتاً پویاتر و کاربردیتری از این مفهوم افلاطونی به دست دهد. چیزی شبیه به تجربهی اسرارآمیز فضای جسمانی مشترک مادر و فرزند که در آن به سر میبرند، یعنی جایی که در آن سوژه هم ایجاد میشود و هم نفی، زیرا هم خود است و هم دیگری (مادر)، هم در وحدت و یگانگی است و هم در آغاز ایجاد تفاوت.
[۱۶] دریدا در کتاب نامها، گفته است که «رازی» وجود دارد اما خودش را پنهان نمیکند در تضاد با امر پنهان، مبهم، شبانه، نامرئی است. در تضاد با چیزی است که میتواند پنهان شود و در واقع در تضاد با چیزی است که در کل ناآشکار است. بنابراین به حقیقت تعلق ندارد، نه حقیقت به مثابه تشابه، نه حقیقت وعده داده شده، نه حقیقت دستنیافتنی. یک گفتمان ژرف، یک سِرّ یا حتی غنیتر وجامعتر، آشنا/ عجیب/ مخفی/ رازگونه یعنی Unhimlich
- 1.زیگموند فروید؛ نگاهی به زندگی و آثار او
- 2.منطقِ نظریۀ فروید به شاهد ترسیمۀ «کارکرد ضمیر ناآگاهِ» خوان-دیوید نازیو
- 3.چکیده روانکاوی فروید
- 4.ملاحظاتی در باب امر ق/غریب
- 5.نظر فروید دربارهی اضطراب چیست؟
- 6.روش روانکاوی فروید
- 7.فانتزی و دگرگونیهای آن: نگاه فرویدی معاصر
- 8.عقدهی الکترا در برابر عقدهی اُدیپ
- 9.افول عقدهی ادیپ
- 10.دورا | گزارش تحلیلی یک مورد هیستری
- 11.زیگموند فروید کیست؟
- 12.فروید و تئوری اغوا
- 13.فروید میخواست چگونه بمیرد.