skip to Main Content
سازمان ذهنی شخصیت‌های بدوی و پیامدهای درمانی آن

سازمان ذهنی شخصیت‌های بدوی و پیامدهای درمانی آن

سازمان ذهنی شخصیت‌های بدوی و پیامدهای درمانی آن

سازمان ذهنی شخصیت‌های بدوی و پیامدهای درمانی آن

عنوان اصلی: The Mental Organization Of Primitive Personalities And Its Treatment Implications
نویسنده: مایکل رابینز
انتشار در: نشریه انجمن روانکاوی امریکا
تاریخ انتشار: ۱۹۹۶
تعداد کلمات: ۱۰ هزار کلمه
تخمین زمان مطالعه: ۵۵ دقیقه
ترجمه: تیم ترجمه تداعی

سازمان ذهنی شخصیت‌های بدوی و پیامدهای درمانی آن

در این مقاله شرحی از سازمان ذهنی شخصیت‌های بدوی (بوردرلاین آمریکایی، پارانوئید-اسکیزوئید بریتانیایی) و همچنین مسیر کلی درمان تحلیلی که گاهی با آن‌ها گذرانده‌ام، ارائه کرده‌ام. سازمان ذهنی این بیماران نه از نظر کمّی، بلکه از نظر کیفی با سازمان افراد سالم‌تر تفاوت دارد. تفاوت‌ها عمدتاً مربوط به تفکیک و یکپارچه‌سازی روانی بدوی، و روابط آسیب‌زای جبرانی است. فرض بر این است که این پیکربندی یک دوره‌ی رشد منحصربه‌فرد دارد، و از ترکیب چند عامل سرشتی با محیط آسیب‌زای میان‌فردی منشأ می‌گیرد. درک نادرست از تفاوت‌های کیفی بین ذهن تحلیل‌گر و بیماران سالم‌تر او از یک طرف، و ذهن شخصیت بدوی از طرف دیگر، می‌تواند منجر به این شود که تحلیل‌گر شیوه‌ی نادرستی را برای مداخله‌ی درمانی انتخاب کند که با پیامدهای نامطلوب همراه است.

بیشتر نوشته‌های مربوط به موضوع شخصیت‌های بدویِ دارای اختلال جدی، که من بیماران بوردرلاین بررسی شده توسط کرنبرگ در این کشور؛ گروه پارانوئید، اسکیزوئیک یا پارانوئید-اسکیزوئیک بررسی شده توسط کلاین و فیربرن در انگلستان؛ و شاید برخی شخصیت‌های نارسیسیستیک را در این دسته‌بندی قرار می‌دهم؛ همچنان از روان نوروتیک به عنوان یک نقطه‌ی مرجع استفاده می‌کنم. فرض بر این است که فرد دارای روان نوروتیک، مشخصه‌های ذهنی کم و بیش خودگردانی دارند، که عبارتند از: (۱) بازنمایی تجربه‌ی شناختی-عاطفی نسبت به خود و دیگری به‌شیوه‌ای کم و بیش ثابت یا پایدار؛ (۲) ذهنی که به جای حرکتی بودن، بیشتر بازتاب‌گر یا بازنمایشی است؛ (۳) افتراق بازنمایی‌های خود از بازنمایی‌های دیگران؛ (۴) یک سیستم ناخودآگاه ثانویه یا پویا که در آن بازنمایی‌های تجربیات متناقض پیشین در مورد بخش‌های محرک و عاطفی، روی زندگی فعلی نیز تأثیر می‌گذارند؛ (۵) ادغام عناصر مختلف خودآگاه و ناخودآگاه جهان ذهنی با یک سازمان‌ بر اساس تعارض درون‌روانی، دفاع و دوگانگی؛ و (۶) عملکرد خودگردانی و خودکنترلی مناسب و انطباقی نسبت به احساسات، ادراک و اقدام جایگزین. بیماران متعلق به گروه بدوی‌تر که درباره‌ی آن‌ها می‌نویسم، عموماً از نظر توقف رشد پیش‌ادیپی با بیماران نوروتیک تفاوت دارند که همین موضوع باعث شده تا به جای داشتن یک سازمان ذهنی که به خودی خود متفاوت و منحصربه‌فرد باشد، نقایص، کمبودها و ضعف‌های کم و بیش مجزایی در یک یا چند مورد از این حوزه‌ها داشته باشند.

حتی بیشتر بازبینی‌های نظری که سعی داشته‌اند روی خود شخصیت‌های بدوی متمرکز باشند و آن‌ها را نوروتیک‌های دارای نقص تلقی نکنند، در واقع تصور می‌کنند این‌ها افرادی هستند که بسیاری از مشخصه‌های ذهن نوروتیک بالغ را دارند. نظریه‌ی کلاین (۱۹۳۵، ۱۹۴۰، ۱۹۴۶) فرض را بر این می‌گذارد که شخصیت‌های آشفته‌تر در سطح یک تعارض درون‌روانی بدوی بین رانه‌های لیبیدویی و پرخاشگرانه (موقعیت پارانوئید-اسکیزوئید) متوقف می‌شوند. این نظریه معتقد است کودکان، و بزرگسالانی که در این سطح متوقف شده‌اند، انسجام و تمایز روانی کافی برای بازنمایی این تعارض و به‌کارگیری مکانسیم‌های دفاعی (جدا شدن و همانندسازی فرافکنانه) برای مدیریت آن، تمایز دادن یک خود بدوی هرچند غیرواقعی (بسیار خوب) از یک اُبژه‌ی همانندسازی‌شده‌ی فرافکنانه (بسیار بد)، و حفظ پیوند خود با اُبژه را دارند. فیربرن (۱۹۵۲) که کارهای او مثل نوعی دیالوگ با کلاین به نظر می‌رسیدند، فرض را بر این می‌گذارد که همه‌ی ما (کم و بیش) اسکیزوئید هستیم. شخصیت‌های اسکیزوئید او از ابتدای کودکی قادر به تفکیک دفاعی ملغمه‌ی نامتمایز خود یا ایگو، اُبژه و رانه، که با تجربه‌ی اولیه‌ی غیر رضایت‌بخش اُبژه ارتباط دارند، به بخش‌های ایده‌آل و «بد» هستند؛ بخش «بد» را سرکوب کرده و باز هم آن را به بخش‌های مهیج و واپس‌زننده تقسیم می‌کنند. طبق نظریه‌ی روان‌شناسی خود کوهوت (۱۹۷۱، ۱۹۷۷) در بیماران خردسال و بزرگسال ظرفیت تشخیص عاطفه و تجربه‌ی تعارض درون‌روانی وجود دارد. همچنین فرض می‌کند که بیماران قابل تحلیل، در حضور یک خود‌اُبژه‌ی عاطفی، ظرفیت خود-پیوستگی [self-cohesion] (یکپارچه‌سازی) وجود دارد، که آن‌ها را قادر می‌سازد تا ترکیب‌های کهنه‌ی نارسیسیستیک تشکیل دهند، و قادر به تمایز کافی برای تشکیل انتقال تمایزیافته‌ی خود‌اُبژه به صورت واقع‌گرایانه هستند. کوهوت معتقد است بیمارانی که شخصیت آن‌ها چندپاره است و فاقد ظرفیت‌های تلفیقی و تمایزی (خود-پیوستگی) هستند (گروه‌های بوردرلاین و اسکیزوئید)، و همچنین کودکانی که در ۱۸ ماه ابتدایی زندگی خود قرار دارند، یک گروه بی‌اهمیت تلقی شده و از نظر روانکاوی بی‌معنا و غیرقابل درمان هستند.

هنگام تلاش برای درک شخصیت به عنوان یک هویت منحصربه‌فرد از نظر کیفی، که در مقیاس خطی تغییر می‌کند و خصوصیات حدی آن‌ها از یک مود و یک نقطه خنثی تشکیل شده است، مشکلاتی پدید می‌آید که منحصر به شخصیت بدوی نیست. در عصر حاضر نوشته‌های جنسیتی زیادی درباره‌ی نارسایی الگوی جنس مذکر هنجاری که در آن جنس مؤنث چیزی جز نقصان نیست، و همچنین نوشته‌هایی در ارتباط با نوروساینس که تفاوت‌های سرشتی مهم در سازمان و فعال‌سازی بین مغز زن و مرد را نشان می‌دهند، وجود دارد (گورسکی، ۱۹۹۱). این مشکل در خصوص مفهوم فعلی همجنس‌خواهی به عنوان تفاوت به‌جای نقص (فریدمن و داونی، ۱۹۹۳، آ و ب)، و در خصوص تعمیم افراطی الگوی شخصیت «غربی» یا خودمحور که در مقام مقایسه، اعضای فرهنگ‌های بیگانه را بدوی، چه نابالغ و چه آسیب‌زا، می‌داند وجود دارد (گریتز، ۱۹۷۹؛ هیلاس و لاک، ۱۹۸۱؛ شودر، ۱۹۹۱). من درباره‌ی محدودیت مدل‌های مبتنی بر غیاب-نوروز[۱] نسبت به اسکیزوفرنی (رابینز، ۱۹۹۳ آ) و نسبت به گروه شخصیت بدوی (رابینز، ۱۹۷۶، ۱۹۸۰، ۱۹۸۱ آ،ب، ۱۹۸۲، ۱۹۸۳، ۱۹۸۸، ۱۹۸۹، ۱۹۹۳ ب) نوشته‌ام.

سازمان ذهنی شخصیت‌های بدوی

ابتدا باید تحقیقات پیشین خودم را درباره‌ی ویژگی‌های حالت فکری بدوی، که به صورت کیفی آن را از سایر فرم‌ها متمایز می‌کند، خلاصه کنم، توضیح و کمی بسط دهم. سپس در این باره صحبت می‌کنم که فرض ضمنی یک سازمان ذهنی مشابه از نظر کیفی بین افراد کم و بیش آشفته، و بین تحلیل‌گر و بیمار، می‌تواند منجر به یک رویکرد فنی شود که یا واپس‌گرایانه است و یا چیزی را ترویج می‌کند که وینیکات (۱۹۶۰) آن را تحلیل با خود کاذب می‌نامید. در نهایت به زبان عمومی و نه تخصصی، مسیر کلی تحلیل بیمارانی را که تجربه‌ی کار با آن‌ها را داشته‌ام، توضیح خواهم داد. این سوال که آیا بهتر است درمانی را که من مطرح می‌کنم تحت عنوان روانکاوی بدانیم یا خیر جالب است، اما مناسبتی با بحث من ندارد. من فقط موافقتم را با بیانیه‌ی زیبای گیل (۱۹۹۴) که پس از مرگ او چاپ شد، مبنی بر اینکه آنچه روانکاوی را تعریف می‌کند ماهیت گفتگوی درمانی است، اظهار می‌کنم. طبق نظر گیل، درمان تا جایی به عنوان روانکاوی توصیف می‌شود که «تحلیل‌گر و بیمار به این ایده متعهد بمانند که هدف نزدیک، درک رابطه است و نه صرفاً وارد شدن به آن، در حالی‌که هدف دور، درک آسیب روانی بیمار با در نظر داشتن رشد اوست» (ص. ۱۱۶).

محدودیت دسترسی به ادامه‌ی مطلب

دسترسی کامل به محتوای تخصصی تداعی صرفاً برای اعضای ویژه‌ی تداعی در نظر گرفته شده است.

با عضویت در تداعی و فعال کردن عضویت ویژه‌ به امکان مطالعه‌ی آنلاین این مقاله و تمام مقالات تداعی شامل نظریات روانکاوی، رویکردهای مختلف، تکنیک‌های بالینی و مواردی از این دست دسترسی ‌خواهید یافت. عضویت ویژه فقط برای مطالعه‌ی آنلاین در سایت است و امکان دانلود پی‌دی‌اف با عضویت ویژه وجود ندارد. اگر نیاز به پی‌دی‌اف مقالات دارید، آنها را بایستی جداگانه از طریق فروشگاه مقالات تهیه کنید.

در این صفحه می‌توانید پلن‌های عضویت ویژه را مشاهده کنید و از این صفحه می‌توانید نحوه‌ی فعال کردن عضویت ویژه را ببینید.

اگر اکانت دارید از اینجا وارد شوید.

اگر اکانت ندارید از اینجا ثبت‌نام کنید.

مجموعه مقالات سازمان بردرلاین
0 کامنت

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search
error: این محتوا محافظت‌شده است.
×