skip to Main Content
نامه ۲۱ سپتامبر ۱۸۹۷ به ویلهلم فلیس | زیگموند فروید

نامه ۲۱ سپتامبر ۱۸۹۷ به ویلهلم فلیس | زیگموند فروید

نامه ۲۱ سپتامبر ۱۸۹۷ به ویلهلم فلیس | زیگموند فروید

نامه ۲۱ سپتامبر ۱۸۹۷ به ویلهلم فلیس | زیگموند فروید

عنوان اصلی: September 21, 1897 letter to Wilhelm Fliess
نویسنده: زیگموند فروید
انتشار در: The complete letters of Sigmund Freud to Wilhelm Fliess, 1887-1904
تاریخ انتشار: ۱۹۸۵
تعداد کلمات: ۷۸۰ کلمه
تخمین زمان مطالعه: ۵ دقیقه
ترجمه: خشایار داودی‌فر

نامه به ویلهلم فلیس (۱۸۹۷)

درآمد: این نامه برای نخستین بار تردیدهای فروید پیرامون نظریه‌اش در باب آسیب‌شناسی روان‌نژندی‌ها که در طول پنج سال قبلش به آن وفادار بود را مطرح ساخت. او در یکی از گزارش‌های بعدی‌اش {در زندگینامه‌اش} می‌نویسد این خطا می‌توانست پیامدهای مهلکی بر کارش داشته باشد. هشت سال بعد {در سه رساله} او آن حقایق را در خیابان‌های اشکلون جار زد {اشاره به جملات پایانی او در این متن}، گرچه پیش از این نیز دیدگاه‌های تغییریافته‌اش را مطرح ساخته بود. این تأخیر در مطرح ساختن ممکن است به تردیدهای خود فروید مرتبط باشد، با وجود این، چندماه پس از نوشتن این نامه نظریه‌ی اغوا-تروما را کاملاً کنار نهاد {و این امر منجر به فصل نوینی در کار فروید گشت که می‌توان آن را به عنوان زایش دوم روانکاوی نامید.م}.

۲۱ سپتامبر ۱۸۹۷

ویلهلم عزیز

می‌خواهم راز بزرگی را که مدتی است بر من آشکار گشته با شما در میان بگذارم. من دیگر به نظریه‌ی روان‌نژندی[۱] خود اعتقادی ندارم. این امر احتمالاً بدون توضیحی از جانب من قابل درک نیست؛ به هر روی هرآنچه با شما در این باب مطرح کرده بودم را معتبر یافتید. بنابراین از منظری تاریخی منشاء دلایل این ناباوری‌ام {به نظریه‌ی پیشین را} توضیح می‌دهم. ناکامیابی‎های مداومِ کوشش من پیرامون رساندن یک تحلیل به نتیجه‌ای واقعی، دور شدن افرادی که به نظر می‌رسید مدت بیشتری تحت نظر من باشند، فقدان آن موفقیت کاملی که در نظر داشتم و امکان تبیین موفقیت‌های جزئی کسب شده از طرق دیگر در بخش نخست سبب‌های این کنار نهادن هستند. سپس بایست از این واقعیت شگفت‌زده شد که در هر موردی پدران، به استثناء پدر من باید به علت منحرف بودن نکوهش شوند {در صورتی که روان‌نژندی را به سبب ترومای جنسی واقعی بدانیم، م}. فراوانی غیرمنتظره‌ی هیستری که در آن همواره عاملی ثابت {اغوا توسط بزرگسال} در نظر گرفته می‌شود، با گستردگی بروز اعمال انحراف‌آمیز نسبت به کودکان چندان همخوان نبوده و محتمل به نظر نمی‌آید (ضمن این که این انحراف بایستی بسیار بیش از تعداد موارد بروز هیستری باشد، زیرا بروز این بیماری به انباشت رخدادها و تضعیف سیستم دفاعی وابسته است). نکته دیگر این که در ضمیر ناآگاه هیچ نشانه‌ای پیرامون واقعیت {بیرونی} وجود ندارد، یعنی هرگز نمی‌توان میان حقیقت و فانتزی که تحت تأثیر عواطف هم قرار دارد تمایزی قائل شد (بنابراین همواره این احتمال وجود دارد که فانتزی‌ها بر شمایل والدینی اثر بگذارند). نکته چهارم این که در عمیق‌ترینِ روان‌پریشی‌ها نیز حافظه‌ی ضمیر ناآگاه فرو نمی‌پاشد، به طوری که تجارب رازآلود کودکی حتی در آشفته‌ترین هذیان‌ها نیز افشاء نمی‌شوند. اگر این‌گونه بنگریم درخواهیم یافت ضمیر ناآگاه هرگز بر مقاومت آگاهی غلبه نکرده و در این صورت ما نیز این انتظار خود را که درمان به شکل مخالف این نکته، یعنی از طریق رام شدن کامل ناآگاه توسط آگاهی رخ دهد را از دست می‌دهیم.

من آنقدر تحت تأثیر این موضوع قرار گرفته‌ام که آماده بودم دو چیز را کاملاً رها کنم؛ یکی رفع کامل روان‌نژندی و دیگری دانش قطعی از سبب‌شناسی دوران کودکی. اکنون نمی‌دانم به چه دست یافته‌ام؛ چرا که هنوز به درک نظری از پس‌رانش و تأثیر متقابل نیروها در آن دست نیافته‌ام. به نظر می‌رسد بار دیگر این موضوع قابل بحث است که تنها تجارب پسین به فانتزی‌ها نیرویی می‌دهد که به تجارب کودکی بازمی‌گردند؛ و اینگونه عاملی وراثتی که خود را موظف می‌دانستم به نفع متمرکز نمودن روشنایی بر روان‌نژندی کنارش بگذارم، دامنه‌ای از نفوذ را به دست می‌آورد. اگر من افسرده، گیج یا خسته بودم شک و تردیدهایی از این دست بی‌شک می‌بایست به عنوان نشانه‌ای از ضعف تعبیر می‌شد. از آنجایی که وضعیت من کاملاً خلاف آن است، پس بایست این نتایج را حاصل افکاری صادقانه و معتبر بدانم و به این افتخار کنم که پس از این سطح از عمیق شدن {در موضوع} باز هم تحمل نقدهای این چنینی را دارم. آیا ممکن است این تردید تنها نمایان‌گر مرحله‌ای از پیش‌روی به سوی دانشی بیشتر باشد؟ همینطور قابل توجه است که هیچ احساس شرمندگی برایم وجود ندارد، چیزی که بالأخره در این مناسبت امکان بروز دارد. یقیناً در دان {شهری باستانی در شمال فلسطین} جار نخواهم زد و در اشکلون {شهری واقع در فلسطین اشغالی}، در سرزمین فلسطینیان پیرامونش حرف نخواهم زد[۲]. اما در نظر شما و خودم بیشتر حس پیروزی دارم تا شکست- و این درست نیست.

این نامه در The complete letters of Sigmund Freud to Wilhelm Fliess, 1887-1904 منتشر شده و توسط خشایار داودی‌فر ترجمه و در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۳ در بخش آموزش وب‌سایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است.

[۱] neurotica

[۲] در اینجا فروید قطعه‌ای از سموئیل نبی را ذکر می‌کند که اینچنین است: «در گات {از شهرهای تاریخی فلسطین} نگو و در کوچه‌های اشکلون منتشرش نکن. مبادا دختران فلسطینی خوشحال شوند و دختران ختنه نشده {غیریهودی} پیروز نشوند.»

مجموعه مقالات نظری فروید
0 کامنت

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search