سببشناسی هیستری | زیگموند فروید
یادداشت ویراستار در باب سببشناسی هیستری
ترجمهی حاضر نسخهای تغییریافته از نسخه ۱۹۲۴ است. به نقل از یکی از پاورقیها در مقالۀ Wiener Klinische Rundschau به تاریخ ۳۱ می ۱۸۹۶، این مقاله بر اساس سخنرانی فروید است که قبل از Verein für Psyciatrie und Neurologie در ۲ می ارائه کرده است. در هر صورت صحت این تاریخ قابل بحث است. فروید در نامهای منتشرنشده به فلیس، به تاریخ پنجشنبه ۱۶ آوریل، نوشت که قرار است سهشنبهی آتی [۲۱ آوریل] برای Psychiatrischer Verein سخنرانیای داشته باشد. او موضوع را مشخص نمیکند، اما در نامهی منتشرنشدهی دیگری، به تاریخ ۲۶ و ۲۸ آوریل ۱۸۹۶، خبر از این داده که در باب سببشناسی هیستری برای انجمن سخرانی داشته. در ادامه او اظهار داشت که «الاغها نسبت به این سخنرانی استقبال سردی داشتهاند» و کرافت-ابینگ که روی صندلی نشسته بود، گفت این شبیه یک افسانهی علمی است. همچنین در نامهی دیگری، به تاریخ ۳۰ می، که برخلاف نامههای قبلی در مکاتبههای فلیس موجود است (فروید، ۱۹۵۰، نامهی ۴۶)، نوشته: «در تمرد از همکارانم بهطور کامل برای پاشخیس [ویراستار Rundschau] دربارهی سببشناسی هیستری نوشتم که فردای آن روز در آن مجله منتشر شد. در واقع به نظر میرسد همهی اینها ناشی از سخنرانی ۲۱ آوریل ۱۸۹۶ است. این اثر را میتوان تکرار بسطیافتهی بخش اول مقالهی قبلیام قلمداد کرد، یعنی مقالهی دوم در باب نرو-سایکوز دفاع (۱۸۹۶). در این مقاله یافتههای فروید در باب سببشناسی هیستری و سختیهایی که در راه رسیدن به این علتها باید بر آنها غلبه میکرده، با جزئیات کامل بیان شده. در بخش آخر مقاله بیشتر به تجربههای جنسی کودکی اختصاص داده شده که فروید اعتقاد داشت در پس سیمپتومهای بعدی نهفته است. همچون مقالههای قبلی، این تجربهها اغلب با بزرگسالان شروع میشود: درک وجود سکسوالیتهی نوزادی هنوز در گرو آینده است. اشاره به چیزی که در سه رساله[۱] (۱۹۹۵۰) به عنوان ویژگی «روانکژی چندریختی» سکسوالیتهی نوزادی شرح داده شده. از دیگر نکات قابلتوجه در این مقاله، وجود تمایلی فزاینده به رجحان تبیینهای روانشناختی بر تبیینهای عصبشناختی است، همچنین تلاشی اولیه در جهت حل مشکل «گزینش نِوروز» که قرار بود موضوع دائمی بحث شود. دیدگاههای فروید در اینباره در یادداشت ویراستار بر «گرایش به نِوروز وسواسی» مشخص شده (۱۹۱۳). در واقع این موضوع در دو مقالهی قبل از این مقاله مطرح شده است. |
۱
آقایان، وقتی میخواهیم دربارهی سببشناسی یک وضعیت پاتولوژیک مانند هیستری گمانپردازی کنیم در ابتدا از روش کندوکاو یادآورانه[۲] بهره میگیریم: از بیمار یا اطرافیانش پرسوجو میکنیم تا بفهمیم چه عوامل آسیبرسانی باعث شده که آنها خود را بیمار کنند و سیمپتومهای نِوروز را ایجاد کنند. همۀ آنچه از این طریق کشف میکنیم با عواملی جعل میشوند که عمدتاً فهمیدن وضعیت بیمار را از او پنهان میکند –به دلیل عدم فهم علمی او از تاثیرات سببشناختی، به خاطر تغییرات پس از آن و اکراه بیمار از فکر کردن یا اشاره به برخی عوامل آسیبزا[۳] و تروماها. بنابراین ما در انجام اینگونه کندوکاو یادآورانه، به این اصل پایبند میمانیم که باور بیمار را بدون بررسی انتقادی آن نپذیریم، اجازه ندهیم که بیماران فرضیهی علمی ما دربارهی علت نِوروز را تعیین کنند. گرچه از طرفی حقیقت ادعاهایی را تصدیق میکنیم که مدام تکرار میشوند، مثلاً اینکه وضعیت هیستریک پیامد ماندگار عاطفهای است که در گذشته تجربه شده، از طرفی عاملی را در سببشناسی هیستری مطرح کردهایم که خود بیمار هرگز آن را پیش نمیکشد و اعتبارش را فقط با اکراه اذعان میکند -یعنی گرایشی موروثی که از نیای خودش گرفته. همانطور که میدانید، در مکتب تاثیرگذار شارکو تنها وراثت است که به عنوان علت حقیقی هیستری شناخته میشود درحالیکه سایر عوامل آسیبزا، با ماهیت و شدت گوناگون، علل فرعی یا «عوامل محرک» قلمداد میشوند.
بیدرنگ تصدیق میکنید که خوب است روش دومی برای رسیدن به سببشناسی هیستری داشته باشیم، روشی که در آن کمتر به ادعاهای خود بیمار متکی باشیم. برای مثال یک متخصص پوست میتواند با توجه به ویژگی کنارهها و پوسته و شکل زخم تشخیص دهد که سفلیسی است یا نه، بیآنکه با ادعاهای بیمار گمراه شود که هر منشاء عفونتی را انکار میکند؛ یک پزشکقانونی هم میتواند علت یک جراحت را مشخص کند حتی اگر مجبور باشد این کار را بدون اطلاعاتی از شخص مجروح انجام دهد. در هیستری هم این امکان مشابه وجود دارد که برای فهم علل سیمپتومها به سیمپتومها نفوذ کنیم. اما برای توضیح رابطهی بین روشی که باید بدین منظور بهکار ببریم و روش قدیمی کندوکاو یادآورانه، توجه شما را به قیاسی جلب میکنم که در حقیقت از پیشرفت یک حوزهی کاری دیگر بهدست آمده.
تصور کنید کاوشگری به منطقهای ناشناخته وارد میشود که گسترهی آوار، دیوارهای ریخته، ستونهای شکسته و لوحههایی با نوشتههای ناخوانا و نیمهمحو توجهاش را برمیانگیزد. کاوشگر میتواند به بازبینی آنچه عیان است اکتفا کند و به پرسوجو از ساکنین، احتمالاً مردمی نیمهبربر که در آن حوالی زندگی میکنند، بپردازد و اینکه سنت به آنها دربارهی تاریخ و معنی این بقایای باستانی چه میگوید، او میتواند چیزی را که تعریف میکنند یادداشت کند و بعد سفرش را ادامه دهد. اما میتواند جور دیگری هم عمل کند. شاید او بیل و کلنگ و بیلچه همراه داشته باشد، میتواند اهالی را مجبور کند که با این ابزار کار کنند. میتواند همراه اهالی از آوارها شروع کند، خاکروبهها را کنار بزند و بعد از گذر از بقایای نمایان چیزی را برملا کند که مدفون شده. اگر کارش با موفقیت همراه باشد اکتشافها به خودیخوی توضیح میدهند: دیوارهای ریخته بخشی از حصار یک کاخ یا یک خزانه است، ستونهای شکستهای ستونهایی هستند که معبد را پُر میکنند، کتیبههای بیشماری، که اگر خوششانس باشیم، ممکن است دوزبانه باشند و نشان از الفبا و زبانی هستند که وقتی رمزگشایی و ترجمه شوند اطلاعاتی تصورناپذیری دربارهی وقایع گذشتهی دور به ما میدهند و این یادداشت یادوارهای است از بنایی که ساخته شده. سنگها سخن میگویند.[۴]
اگر سعی کنیم به طریقی نسبتاً مشابه سیمپتومهای یک مورد هیستری را برانگیزیم تا خودشان را همچون شاهدهای تاریخی منشاء بیماری بشنود، باید از کشف مهم جوزف بروئر شروع کنیم: سیمپتومهای هیستری (جدا از انگ هیستری[۵]) توسط برخی تجربههای بیمار تعیین میشوند که به طرزی تروماتیک وارد عمل شدهاند و به صورت نمادهای یادمانی[۶] در زندگی روانیاش بازتولید میشوند. کاری که ما باید انجام دهیم این است که روش بروئر را بهکار بریم، یا روشی بهکار ببریم که در اصل همان است، بر این اساس توجه بیمار را از سیمپتومش به صحنهای برگردانیم که سیمپتوم در آن و از طریق آن روی داده است، برای رفع سیمپتوم در صحنهای که به این طریق مشخص کردیم، طی فرایند بازتولید صحنهی تروماتیک رویدادهایی را که در آن زمان اتفاق افتاده، ویرایش میکنیم.
امروز قصد ندارم سختی این تکنیک درمانی یا اکتشافهای روانشناختیای را که از این طریق ایجاد شدهاند، مطرح کنم. تنها به این خاطر ناچار بودم از این نقطه شروع کنم چون به نظر میرسد که تحلیلهای انجامشده به روش بروئر راه را به سوی علتهای هیستری باز میکند. اگر تعدادی از سیمپتومها را در تعداد بالایی از افراد بررسی کنیم به آگاهی از صحنههایی میرسیم که به صورت تروماتیک فعال هستند. در این تجربهها عوامل موثر هیستری شکل گرفتند. از اینرو میتوانیم امید داشته باشیم که با مطالعهی صحنههای تروماتیک دریابیم که صحنههای تروماتیک چه تاثیری در ایجاد سیمپتومهای هیستریک دارند و همچنین میتوانیم امید داشته باشیم که بفهمیم به چه روشی این کار را انجام میدهند.
این فرض درست از آب درمیآید و نمیتواند غلط باشد، از آنجا که فرض بروئر در موارد قابلتوجهی آزموده شده و درست از آب درآمده. اما راه گذر از سیمپتومهای هیستری به سببشاسی آن بسیار پُرزحمت است و از اتصالهایی میگذرد که تحلیلگر نمیتواند تصورشان کند.
اجازه دهید که این نکته را روشن کنیم. پِی بردن از یک سیمپتوم هیستریک به یک صحنهی تروماتیک فقط در صورتی به فهم ما یاری میرساند که این صحنه دو شرط را برآورده کند: در صورتی که ارتباط لازم را داشته باشد تا نقش یک تعیینکننده را ایفا کند و نیروی تروماتیک لازم را داشته باشد تا قابل شناسایی باشد. بهجای توضیح کلامی، در ادامه مثالی زدهام. بیایید فرض کنیم که سیمپتوم استفراغ هیستریک باشد، در این مورد وقتی میتوانیم علت را دریابیم (بهاستثنای یک پسماندهی مشخص) که تحلیل سیمپتوم را به تجربهای برگرداند که انزجار ایجاد کرده باشد، برای مثال دیدن جسدی درحال تجزیه. اما اگر تحلیل بهجای این، به ما نشان دهد که استفراغ از وحشت شدیدی ناشی شده برای مثال از یک حادثهی راهآهن، احساس بدی میکنیم و از خودمان میپرسیم چگونه وحشت باعث ایجاد سیمپتوم خاص استفراغ شده. این استنتاج به عنوان یک عامل تعیینکننده مرتبط نیست. نمونۀ دیگری از یک توضیح نابسنده این است که فرض کنیم استفراغ ناشی از خوردن میوهای گندیده بوده. درست است که استفراغ ناشی از انزجار است، اما در این مورد نمیتوانیم بفهمیم چطور انزجار چنان قدرتی یافته که در یک سیمپتوم هیستریک ثبت شود، این تجربه فاقد نیروی تروماتیک است.
حال بگذارید بررسی کنیم این دو شرطی که ذکر کردم، چقدر صحنههای تروماتیک هیستری که با تحلیل هویدا شدند و تعدادی از سیمپتومها و موارد، وجود داشتند. اینجاست که با اولین دلسردی بزرگمان مواجه میشویم. بیشک درست است که صحنهی تروماتیکی که سیمپتوم در آن به وجود آمده، دارای هر دو کیفیتی است که ما برای فهمیدن سیمپتوم لازم داریم، یعنی به عنوان یک تعیینکننده مناسب باشد و نیروی تروماتیک داشته باشد. اما بسیار متداول است یکی از سه امکانی اتفاق افتد که برای رسیدن به فهم نامساعد هستند. به نظر میرسد صحنهای که ما با تحلیل به آن رهنمون شدهایم و سیمپتوم اولینبار در آن روی داده، جهت تعیین سیمپتوم نامرتبط به نظر میرسد چرا که محتوای صحنه به طبیعت سیمپتوم هیچ ربطی ندارد یا تجربهای که تروماتیک قلمداد شده است، علیرغم داشتن ارتباط با سیمپتوم، مشخص میشود برداشتی است که بهطور معمول ضرری ندارد و در کل نمیتواند تاثری داشته باشد یا درنهایت «صحنهی تروماتیک» دستمان را در پوست گردو میگذارد به این جهت که هم بیآسیب به نظر میرسد و هم بیربط به ویژگی سیمپتوم هیستریک.
(در اینجا میخواهم یادآوری کنم که با کشف صحنههای تروماتیک مربوط به گذشته، که به خودیخود اهمیتی ندارند، نظر بروئر در باب منشاء سیمپتومهای هیستریک متزلزل نشد. چراکه بروئر، پیرو شارکو، اعتقاد داشت حتی یک تجربهی بدون آسیب هم ممکن است به یک تروما تبدیل شود و اگر هنگامی روی دهد که سوژه در شرایط روانی خاصی قرار دارد، شرایطی که به عنوان وضعیت هیپنوتیزم تعریف شده، میتواند نیرویی تعیینکننده پرورش دهد. گرچه معتقدم اغلب زمینهای برای وجود فرض اینگونه وضعیتهای هیپنوتیزم وجود ندارد. آنچه مسلم است، این است که نظریهی وضعیتهای هیپنوتیزمی به حل سایر مشکلات کمکی نمیکند، به این معنا که صحنههای تروماتیک اغلب به عنوان عوامل تعیینکننده به هم مربوط نیستند.)
آقایان، بلافاصله پس از اولین دلسردیای که در پیروی از روش بروئر با آن مواجه میشویم و این برای ما، به عنوان اعضای جامعهی پزشکی، دردناک است با موفقیتی روبهرو میشویم. اگر مثل مواردی که پیشتر شرح دادم، رویهمان به یافتههایی رسد که در هر دو جنبه، هم از نظر مرتبط بودن آنها به عنوان یک تعیینکننده و هم از نظر تاثیر تروماتیک به عنوان توضیحی، نابسنده باشند ما نمیتوانیم دستاوردی درمانی را تضمین کنیم؛ بیمار علیرغم نتیجهی اولیهی حاصل از تحلیل، سیمپتومهای خود را بیتغییر حفظ میکند. میدانید در این مرحله چه وسوسهی بزرگی وجود دارد که بیشتر از این به کاری که زمانبر است، ادامه ندهید.
اما شاید تمام چیزی که کم داریم ایدهای جدید باشد که ما را از این مخمصه بیرون کشد و به سوی نتیجههای ارزشمند رهنمون کند. ایده این است. همانطور که از بروئر آموختهایم، سیمپتومهای هیستریک در صورتی رفع میشوند که بتوانیم راه بازگشت به تجربهی تروماتیک را پیدا کنیم. اگر خاطرهای که کشف کردیم به توقعهای ما پاسخ ندهد میتوانیم همان مسیر را کمی بیشتر پیش ببریم، ممکن است پشت اولین صحنهی تروماتیک خاطرهی صحنهی دیگری پنهان شده باشد که نیازهای ما را بهتر برآورده کند و بازتولید آن اثر درمانی بیشتری داشته باشد، در این صورت صحنهای که اول کشف شده تنها واجد اهمیت یک پیوند وصلکننده در زنجیر تداعیهاست. همچنین ممکن است که این موقعیت خودش را تکرار کند؛ شاید صحنههای غیرموثر، به عنوان گذارهای ضروری در فرآیند بازتولید باشند که بیش از یکبار پیش بیایند، تا وقتی که درنهایت از طریق سیمپتوم هیستریک به صحنهای راه یابیم که واقعاً به شکل تروماتیک فعال است و در هر لحاظ رضایتبخش است، چه از نظر درمانی چه از نظر تحلیلی. بسیار خُب آقایان، این فرض صحیح است. اگر صحنهی اولی که کشف میشود، رضایتبخش نباشد به بیمارمان میگوییم که این تجربه چیزی را توضیح نمیدهد اما حتماً پشت آن تجربهی مقدم و مهمتری پنهان شده؛ اینجا با استفاده از همان تکنیک توجه بیمار را به رشته تداعیهایی جلب میکنیم که دو خاطره را به هم وصل میکند، خاطرهای که کشف شده و خاطرهای که هنوز مانده تا کشف شود[۷]. بنابراین استمرار تحلیل در هر موردی به بازتولید صحنههای جدیدی منجر میشود که ویژگی مورد انتظار ما را دارند. حال بیایید، برای مثال دوباره مورد استفراغ هیستریک را در نظر بگیریم که قبلاً دربارهاش صحبت کردم و تحلیل آن ابتدا به وحشت از حادثهی راهآهن رسید، صحنهای که به عنوان یک تعیینکننده با محرک ارتباطی نداشت. تحلیل بیشتر نشان داد این حادثه یاد حادثهی مقدمی را در بیمار برانگیخته با اینکه او خودش این اتفاق را تجربه نکرده بود، این سیمپتوم به دلیل دیدن تصویر هولناک و زنندهی یک جسد بوده. گویی عملکرد ترکیبی دو صحنه تحقق داعیههای ما را ممکن کرد، یک تجربه از طریق وحشت نیروی تروماتیک و صحنهی دیگر از طریق محتوا، اثر تعیینکننده را فرا میخواند. تحلیل مورد دیگری که در آن استفراغ نتیجۀ خوردن سیب گندیده بود به شرح پیشرو بسط یافت. سیب گندیده یک تجربهی قبلی را به یاد بیمار آورد: وقتی او در باغستانی در حال جمع کردن میوههای روی زمین بوده ناگهان با یک حیوان مرده در وضعیتی زننده برخورد کرده.
محدودیت دسترسی به ادامهی مطلب
دسترسی کامل به محتوای تخصصی تداعی صرفاً برای اعضای ویژهی تداعی در نظر گرفته شده است.
با عضویت در تداعی و فعال کردن عضویت ویژه به امکان مطالعهی آنلاین این مقاله و تمام مقالات تداعی که در حال حاضر بیش از ۴۰۰ مقالهی تخصصی شامل نظریات روانکاوی، رویکردهای مختلف، تکنیکهای بالینی و مواردی از این دست است دسترسی خواهید یافت. عضویت ویژه فقط برای مطالعهی آنلاین در سایت است و امکان دانلود پیدیاف با عضویت ویژه وجود ندارد. اگر نیاز به پیدیاف مقالات دارید، آنها را بایستی جداگانه تهیه کنید.
در این صفحه میتوانید پلنهای عضویت ویژه را مشاهده کنید و از این صفحه میتوانید نحوهی فعال کردن عضویت ویژه را ببینید.
اگر اکانت دارید از اینجا وارد شوید.
اگر اکانت ندارید از اینجا ثبتنام کنید.
- 1.نویسندگان آفرینشگر و رویاپردازی | زیگموند فروید
- 2.دو دروغی که کودکان میگویند | زیگموند فروید
- 3.انحلال عقدهی اُدیپ | زیگموند فروید
- 4.دورنمای آیندهی درمان روانکاوی | زیگموند فروید
- 5.گزارشی کوتاه دربارهی روان-کاوی | زیگموند فروید
- 6.رومانسهای خانوادگی | زیگموند فروید
- 7.مقاومت در برابر روانکاوی | زیگموند فروید
- 8.سببشناسی هیستری | زیگموند فروید
- 9.پویاییهای انتقال | زیگموند فروید
- 10.مسئلهی اقتصادی مازوخیسم | زیگموند فروید
- 11.جهانبینی، فلسفهای در باب زندگی | زیگموند فروید
[…] این مورد برای اولین بار در سرگذشت خانم امی فون ان در مطالعاتی در باب هیستری (۱۸۹۵d)، و در «نوروسایکوز دفاع» (۱۸۹۴a) معرفی […]