مسئلهی اقتصادی مازوخیسم | زیگموند فروید
مسئلهی اقتصادی مازوخیسم
وجود گرایش به مازوخیسم در زندگی غریزی انسان، از نقطه نظر اقتصادی مرموز است. چرا که اگر اصل لذت بر فرآیندهای روانی حاکم باشد، بهطوری که هدف اصلی آنها اجتناب از عدم لذت و کسب لذت باشد، مازوخیسم غیرقابل درک خواهد بود.
اگر درد و عدم لذت بتوانند بهجای علائم هشدار، به هدف اصلی تبدیل شوند، آنگاه اصل لذت فلج میشود. مثل این است که دارویی، محافظ زندگی روانی ما را از کار انداخته باشد.
بنابراین مازوخیسم را یک خطر بزرگ تلقی میکنیم، چیزی که در مورد نقطه مقابل آن یعنی سادیسم به هیچوجه صدق نمیکند. گاهی وسوسه میشویم، اصل لذت[۱] را محافظ کل زندگی خود بدانیم و نه اینکه فقط محافظ زندگی روانیمان در نظر بگیریم. در چنین حالتی باید پاسخ این سوال را جستجو کنیم که اصل لذت، با دو دسته غریزهای که از هم افتراق دادیم، یعنی غریزه مرگ[۲] و غریزه شهوانی زندگی[۳] (یعنی لیبیدو) چه ارتباطی دارد؛ و تا زمانی که این مسئله را حل نکنیم، نمیتوانیم به بررسی عمیقتر موضوع مازوخیسم بپردازیم.
باید به خاطر داشته باشیم که شکل خاصی از اصل “گرایش به پایداری[۴]” فخنر را بعنوان اصل حاکم بر تمام فرآیندهای روانی درنظر گرفتهایم و برهمین اساس، معتقدیم هدف دستگاه روانی تقلیل دادن و یا به حداقل رساندن مجموع برانگیختگیهایی است که به آن وارد میشود. باربارا لو پیشنهاد کرده که برای این گرایش از نام “اصل نیروانا[۵]” استفاده شود که ما هم این واژه را پذیرفتهایم. البته اصل لذت-عدم لذت[۶] را بلافاصله در کنار این اصل نیروانا قرار دادیم. بنابراین، انتظار میرود هر عدم لذتی با یک افزایش و هر لذتی با یک کاهش در تنش روانی ناشی از تحریک همراه باشد. همچنین انتظار میرود، اصل نیروانا (و اصل لذتی که قرار است معادل با آن فرض شود) مطلقاً در خدمت غریزهی مرگی باشد که هدفش رساندن ناآرامیهای زندگی به وضعیت پایدار شرایط بیجانی است و عملکردش هشدار دادن در مقابل خواستههای غریزه زندگی یعنی لیبیدو خواهد بود که سعی میکند، سیر از پیش تعیین شده زندگی را بهم بزند. ولی چنین دیدگاهی نمیتواند درست باشد. به نظر میرسد در مجموعهای از موارد احساس تنش، درک مستقیمی از افزایش و کاهش در مقدار تحریک داریم و نمیتوان شکی داشت که تنشهای لذتبخش و رهایی از تنشهای بدون لذت نیز وجود خواهد داشت. قابل توجهترین مثال افزایش تحریک لذتبخشی از این نوع، برانگیختگی جنسی است، ولی قطعا این مورد تنها مثال این حالت نیست.
بنابراین، لذت و عدم لذت را نمیتوان افزایش یا کاهش یک کمیت (آنطور که ما “تنش ناشی از تحریک” توصیف میکنیم) در نظر بگیریم، اگرچه بهطور واضحی با این فاکتور ارتباط زیادی دارند. ظاهرا به این فاکتور کمّی وابسته نیستند، بلکه به یکی از مشخصات این فاکتور بستگی دارند که فقط میتوانیم نوعی مشخصه کیفی در نظر بگیریم. اگر میتوانستیم بگوییم این مشخصه کیفی دقیق چیست، در روانشناسی پیشرفت زیادی میکردیم. شاید ریتم، توالی زمانی تغییرات و یا افت و خیزهای مقدار تحریک باشد. در حال حاضر مشخص نیست.
به هر صورت بهنظر میرسد که لازم است، اصل نیروانا که در واقع متعلق به غریزه مرگ است، در موجودات زنده تحت تعدیلاتی قرار بگیرد که متعاقب این تعدیلات به اصل لذت تبدیل شود. لذا از این به بعداز یکی فرض کردن این دو اصل خودداری خواهیم کرد. اگر همین خط فکری را دنبال کنیم، حدس زدن این موضوع که منشا این تعدیلات چه نیرویی بوده است، دشوار نخواهد بود. فقط میتواند غریزه زندگی یعنی همان لیبیدو باشد که توانسته برای تنظیم فرآیندهای زندگی در کنار غریزه مرگ سهمی مطالبه کند. به این ترتیب، مجموعه کوچک ولی جالبی از ارتباطات را بدست میآوریم. اصل نیروانا گرایش غریزه مرگ را نشان میدهد، اصل لذت خواستههای لیبیدو را بازنمایی میکند، و تعدیل شده اصل لذت، یعنی اصل واقعیت[۷]، تاثیر دنیای بیرونی را نشان میدهد.
در واقع هیچ یک از این سه اصل، توسط دیگری از کار کردن کنار گذاشته نمیشود. به عنوان قانون آنها میتوانند یکدیگر را تحمل کنند، اگرچه با توجه به اهداف متفاوتی که برای هریک از آنها تعریف شده، قابل انتظار است که گهگاه تعارضاتی ایجاد شود. که این اهداف، در مورد اولی (اصل نیروانا) کاهش کمّی بار تحریک، در دومی (اصل لذت) مشخصه کیفی تحریک و در مورد سومی (اصل واقعیت) به تاخیر انداختن آزادسازی تحریک و دادن رضایت همراه با ناخرسندی به عدم لذت موقت خواهد بود.
از این موارد میتوانیم این طور نتیجه بگیریم که توصیف اصل لذت به عنوان محافظ زندگی مان بهراحتی قابل کنار گذاشتن نخواهد بود.
به مازوخیسم برمیگردیم. مازوخیسم به سه شکل مورد توجه ما قرار میگیرد: شرایطی که در برانگیختگی جنسی ظاهر میشود و بر آن سوار میشود، به صورت تظاهری از طبیعت زنانه و به عنوان یک هنجار رفتاری. به همین ترتیب، میتوانیم انواع مازوخیسم شهوانی، زنانه و اخلاقی را از هم تفکیک کنیم. نوع اول یعنی مازوخیسم شهوانی یا لذت در درد کشیدن، نیز خاستگاه دو نوع دیگر است. پایه و اساس آن را باید در امتداد فرآیندهای بیولوژیک و ذاتی جستجو کنیم و مگر اینکه حاضر باشیم در مورد برخی مسائل به شدت مبهم، برخی فرضیات را بپذیریم، غیرقابل درک باقی خواهد ماند. نوع سوم مازوخیسم که از بعضی لحاظ مهمترین آنهاست، بهتازگی و از طریق روانکاوی بعنوان احساس گناهی که عمدتا ناهشیار است، شناسایی شده است، البته در حال حاضر هم به طور کامل قابل توضیح و همخوان با بقیه دانش ماست. برخلاف این مورد، مازوخیسم زنانه بیش از سایر انواع در معرض مشاهده ما قرار دارد، کمترین مشکل را ایجاد میکند و تمام جنبههای آن قابل بررسی است. بحث خود را با مازوخیسم زنانه شروع میکنیم.
با این نوع مازوخیسم در مردان آشنایی کافی داریم (که با توجه به اطلاعاتی که در اختیار من قرار دارد، اظهارات خود را به این گروه محدود میکنم)، این اطلاعات از مردان مازوخیستیک و لذا اغلب ناتوان از نظر جنسی بدست آمده که فانتزیهایشان به خودارضایی ختم میشود یا نوعی اقناعشدگی جنسی با خودشان را بازنمایی میکند. عملکرد زندگی واقعی افراد مازوخیستیک منحرف جنسی کاملاً منطبق بر همین فانتزیها است. فرقی نمیکند که این اعمال به خودی خود هدف باشند، یا به هدف القای توانمندی جنسی باشند و به فعالیت جنسی منتهی شود. در هر دو مورد، این اعمال در واقع همان اجرا کردن فانتزیهای در جریان است و در هر دو حالت محتوای به نمایش درآمده، شامل دهن بند زده شدن، بسته شدن، بهطرز دردناکی کتک خوردن، شلاق خوردن، به طریقی مورد بدرفتاری قرار گرفتن، اجبار برای اطاعت مطلق، کثیف شدن و تحقیر شدن خواهد بود. شامل آسیب جدی شدن، بسیار نادر است و در چنین حالتی محدودیتهای جدی اعمال میشود. تعبیر واضحی که به راحتی میتوان به آن رسید این است که فرد مازوخیستیک دوست دارد که مثل یک کودک کوچک و ناتوان، و خصوصا کودکی که شیطنت کرده، با او برخورد شود. برای به تصویر کشیدن این موضوع نیازی به نقل مورد بالینی نیست، زیرا یافتهها متحد الشکل و در دسترس هر مشاهدهگر حتی افراد غیر روانکاو است. ولی اگر کسی فرصت مطالعه کیسهایی را داشته باشد که فانتزیهای مازوخیستیک به اندازه کافی در آن تکامل یافته باشد، سریعا متوجه میشود که سوژه در موقعیتی قرار میگیرد که مشخصه زنانه دارد، موقعیتی که بر اخته شدن، مورد آمیزش جنسی قرار گرفتن یا بدنیا آوردن نوزاد، دلالت میکند. به همین خاطر، این نوع مازوخیسم را (براساس انواع شدید آن) نوع زنانه نامیدهام، اگرچه بسیاری از اجزای آن به زندگی کودکی اشاره دارد. علت این طبقهبندی زنانه و کودکانه در ادامه توضیح داده میشود. در فانتزی این افراد معمولا ردّ اخته شدن یا کور شدن که نمادی از اختگی است، پاک میشود. در شرایطی که قرار است دقیقا به ژنیتال و چشمها هیچ صدمهای وارد نشود. (شکنجههای مازوخیستیک در واقعیت یا در فانتزی، به ندرت و تنها به صورت تصادفی به اندازه بیرحمیهای سادیستیک جدی میشوند.)
احساس گناه نیز به محتوای آشکار فانتزیهای مازوخیستیک راه پیدا میکند؛ سوژه این طور فرض میکند که جرمی (که ماهیت آن نامعین باقی میماند) مرتکب شده که قرار است، با تمام این فرآیندهای دردناک و زجرآور پاک شود. به نظر میرسد که این یک توجیه سطحی برای موضوع مازوخیسم فرد است، ولی پشت آن، ارتباطی با خودارضایی کودکی وجود دارد. از طرفی، این فاکتور حس گناه، گذاری به نوع سوم مازوخیسم یعنی مازوخیسم اخلاقی فراهم میکند.
مازوخیسم زنانه که تا اینجا توصیف کردیم، کاملاً بر پایه مازوخیسم اولیه یا شهوانی یعنی لذت از درد بنا شده است. نمیتوانیم این موضوع را توضیح دهیم، مگر اینکه بحث را به خیلی عقبتر برگردانیم.
محدودیت دسترسی به ادامهی مطلب
دسترسی کامل به محتوای تخصصی تداعی صرفاً برای اعضای ویژهی تداعی در نظر گرفته شده است.
با عضویت در تداعی و فعال کردن عضویت ویژه به امکان مطالعهی آنلاین این مقاله و تمام مقالات تداعی که در حال حاضر بیش از ۴۰۰ مقالهی تخصصی شامل نظریات روانکاوی، رویکردهای مختلف، تکنیکهای بالینی و مواردی از این دست است دسترسی خواهید یافت. عضویت ویژه فقط برای مطالعهی آنلاین در سایت است و امکان دانلود پیدیاف با عضویت ویژه وجود ندارد. اگر نیاز به پیدیاف مقالات دارید، آنها را بایستی جداگانه تهیه کنید.
در این صفحه میتوانید پلنهای عضویت ویژه را مشاهده کنید و از این صفحه میتوانید نحوهی فعال کردن عضویت ویژه را ببینید.
اگر اکانت دارید از اینجا وارد شوید.
اگر اکانت ندارید از اینجا ثبتنام کنید.
- 1.نویسندگان آفرینشگر و رویاپردازی | زیگموند فروید
- 2.دو دروغی که کودکان میگویند | زیگموند فروید
- 3.انحلال عقدهی اُدیپ | زیگموند فروید
- 4.دورنمای آیندهی درمان روانکاوی | زیگموند فروید
- 5.گزارشی کوتاه دربارهی روان-کاوی | زیگموند فروید
- 6.رومانسهای خانوادگی | زیگموند فروید
- 7.مقاومت در برابر روانکاوی | زیگموند فروید
- 8.سببشناسی هیستری | زیگموند فروید
- 9.پویاییهای انتقال | زیگموند فروید
- 10.مسئلهی اقتصادی مازوخیسم | زیگموند فروید
- 11.جهانبینی، فلسفهای در باب زندگی | زیگموند فروید