skip to Main Content
آیا باید یک عمر زندگی همراه با حس بد را تحمل کرد؟

آیا باید یک عمر زندگی همراه با حس بد را تحمل کرد؟

آیا باید یک عمر زندگی همراه با حس بد را تحمل کرد؟

آیا باید یک عمر زندگی همراه با حس بد را تحمل کرد؟

عنوان اصلی: آیا باید یک عمر زندگی همراه با حس بد را تحمل کرد؟
نویسنده: مهدی میناخانی
انتشار در: چشم‌انداز روانکاوانه/ تداعی
تاریخ انتشار: ۱۱ اسفند ۱۴۰۱
تعداد کلمات: ۱۷۱۰ کلمه
تخمین زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه
پرسش: به نظر شما، آیا می‌شود آدمی را که بارها و بارها در گذشته شخصیت و احساسات من را له کرده و الان دوباره همان کار را تکرار کرده، بخشید؟ به نظر شما، باید یک عمر زندگی همراه با حس بد را تحمل کرد؟
ما پاسخ به این پرسش را با دو پیش‌فرض اساسی آغاز می‌کنیم.

یک) چیزی که اینجا می‌خوانید جای «تشخیص» و «درمان» را نمی‌گیرد. بنابراین موارد مطرح شده در اینجا را به مثابه «امکان»هایی برای اندیشیدن در نظر بگیرید.

دوم) ما اینجا برای تجربه‌ی شما چیزی نداریم و هیچ توصیه‌ی خاصی برای شما نداریم، صرفاً مفاهیم موجود در سؤال‌تان را مورد کاوش و واکاوی قرار می‌دهیم. برای فهم تجربه‌ی شخصی‌تان شما نیاز به روانکاوی دارید. بنابراین این پاسخ برداشت پاسخگو به مفاهیم کلیدی مطرح شده در پرسش است، نه ضرورتاً آنچه شما نیاز دارید. این پاسخ «درباره‌ی شما» نیست، «درباره‌ی مفاهیم موجود در سؤال شما»ست.

چشم‌انداز روانکاوانه

درباره‌ی تکرار

پرسشی که شما مطرح کرده‌اید، با وجودی که کوتاه و مختصر است، در عین حال کلیدواژه‌هایی عمیقاً روانکاوانه در دل خود دارد. مسئله‌ی «تکرار» که در این پرسش مطرح شده، یک مسئله‌ی جدی در نظریات روانکاوی است. اجبار به تکرار تمایل ناخودآگاه فرد به تکرار یک رویداد آسیب‌زاست. اجبار به تکرار در اشکال نمادین (برای مثال در خواب‌ها) و به شکل عینی (در بازآفرینی تروماها) خود را نشان می‌دهد.

تکرار در متون زیگموند فروید کلیدواژه‌ای اساسی است. به زعم فروید، چیزی که به‌یاد آورده نمی‌شود، به تکرار درمی‌آید. فروید با اشاره به «روان‌نژندی سرنوشت» نوعی الگوی زندگی را مشخص می‌کند که ویژگی آن عود ادواری زنجیره‌های یکسان رویدادهای عموماً شوم است. فرد ظاهراً قربانی این زنجیره رویدادهاست، گویی توسط یک سرنوشت بیرونی مقدر شده تسخیر شده است.

در نظریات بعد از فروید هم «تکرار» جایگاهی کلیدی دارد، سؤال اصلی نظریات مذکور این است که بشر چطور دچار «تکرار» الگوهایی می‌شود که گریزی از آن ندارد. به طور خاص در نظریات روابط-اُبژه به این موضوع تأکید می‌شود که فرد همان الگوهایی را که در کودکی با آدم‌های مهم زندگی‌اش تجربه کرده را در بزرگسالی با آدم‌های دیگر تجربه خواهد کرد. بنابراین اگر شما در کودکی با والدین و مراقبان غایب و سرد بزرگ شده باشید، آن‌وقت تجربه‌ای که از عاطفه دارید به همین شکل است و از این رو در بزرگسالی الگوهایی را به مثابه «عشق» ترجمه می‌کنید که همانقدر غایب و سرد باشند، یعنی آشنا باشند. بنابراین افرادی را که به شما نزدیک می‌شوند و دوست دارند ارتباط مداوم با شما برقرار کنند و همیشه «حاضر» باشند و «صمیمی»، برای شما دلچسب نمی‌شوند و احتمالاً آنها را طرد خواهید کرد، چراکه با آن الگوی اولیه که از عشق سراغ دارید ناسازگارند. اینجا شما در حال «تکرار» همان تجربه‌ی اولیه با والدین‌تان هستید.

این توضیحات برای بخش اول سؤال شماست که درباره‌ی «تکرار» است. بر این اساس، ما تا زمانی که مسائل‌ کودکی را به یاد نیاورده باشیم (در ادبیات فرویدی) و روابط‌ اولیه‌مان با آدم‌های مهم زندگی‌مان را واکاوی نکرده باشیم (در ادبیات نظریات روابط-اُبژه)، همواره دچار این تکرارها خواهیم بود.

اجبار به تکرار چیست؟‌ اینجا را بخوانید.

روان‌نژندی سرنوشت چیست؟ اینجا را بخوانید.

درباره‌ی نظریات روابط-اُبژه اینجا بخوانید.

درباره‌ی بخشیدن

وقتی به قسم نهایی بخش اول سؤال‌تان می‌رسیم با مفهومی روبرو می‌شویم که کمی چالش‌برانگیز است. اگر بخواهیم خیلی جسورانه‌تر بنویسیم آن‌وقت شاید این موضوع را مطرح کنیم که «بخشش» اساساً مفهومی روانکاوانه نیست[۱]. در واقع بخشش بیشتر یک تجربه‌ی اخلاقی-اجتماعی است تا روانکاوانه. از این رو که در روانکاوی ما به «میل»، «خواست» و «نیاز» طرف هستیم. در این صورت‌بندی، ما «سوژه»ی اعمال‌مان هستیم و از این رو، زمانی که یک دینامیک ارتباطی رخ می‌دهد، ما در آن دینامیک دخیل هستیم و خواهان آن پویایی ارتباطی.

بخشش در معنای اخلاقی و اجتماعی‌اش، یکی را مقصر و دیگری را آسیب‌دیده فرض می‌کند، یکی را گناهکار و دیگری را ستمدیده. این در حالی است که نگاه روانکاوی به روابط این‌گونه نیست. ما در روانکاوی به نقش افراد در چنین دینامیک‌هایی بها می‌دهیم.

اجازه دهید برای توضیح بیشتر، دوباره شما را ارجاع دهیم به یکی دیگر از مقالات زیگموند فروید با عنوان «سوی دیگر اصل لذت». این مقاله بخش‌های مهمی دارد، ولی یکی از مهمترین مفاهیمی که در آن مطرح می‌شود، مربوط است به اینکه چطور بشر، چیزی فراسوی لذت را جستجو می‌کند.

در حالت عادی شاید فرض ما بر این باشد که ما در هر صورت تمایل داریم که از «نالذتی» دوری کنیم. یعنی همواره تلاش می‌کنیم که به سمت «لذت» متمایل شویم و از «نالذتی» دوری کنیم. در واقع پاشنه آشیل آن نگاه اخلاقی در اینجا هویدا می‌شود، چراکه گویی این دوگانه را فرض بنیادی قرار می‌دهد. ولی حرف «سوی دیگر اصل لذت» این است که گاه بشر به چیزهایی تمایل دارد که اتفاقاً لذت‌بخش به نظر نمی‌رسند. نه تنها لذت‌بخش به نظر نمی‌رسند، بلکه حتی آزاردهنده هستند. در اینجاست که مفهوم «مازوخیسم» یا «آزارخواهی» خود را نمایان می‌کند. در مازوخیسم نوعی لذت وجود دارد، با وجودی که به‌نظر آزاردهنده است.

حال اجازه دهید دوباره به آن کلیدواژه‌ی «بخشش» برگردیم. آیا ما باید ببخشیم؟ یا باید به دینامیک ارتباطی‌مان نگاه متفاوتی بیاندازیم و سهم خود را در آن بیابیم. آیا ما «بهره‌ای ثانویه» از این رنج می‌بریم؟

و شاید بهتر باشد در اینجا موضوع دیگری را نیز باز کنیم. و آن این است که «بهره» بردن از وضعیت، ضرورتاً به معنای «لذت» بردن از آن نیست. به طور خاص مکانیزم‌های دفاعی در روان، به طور عام به شکل «اهم فی الاهم» کار می‌کنند. یعنی مکانیزم‌های دفاعی، با رنج‌های قابل تحمل، ما را از رنج‌های غیرقابل تحمل مراقبت می‌کنند، هرچند که این مکانیزم‌ها در دنیای کنونی ما خیلی هم کارآمد نباشند. بنابراین بهره بردن از رنج می‌تواند ضرورتاً به معنای لذت بردن از رنج نباشد، بلکه سود ثانویه‌ی آن مهم‌ باشد، آنجا که از ما در برابر یک رنج بزرگتر مراقبت می‌کند. آن رنج بزرگتر چیست؟

مازوخیسم چیست؟ اینجا را بخوانید.

سادومازوخیسم چیست؟ اینجا را بخوانید.

از اینجا هم مقاله‌ی «مسئله‌ی اقتصادی مازوخیسم» زیگموند فروید را بخوانید.

آیا باید یک عمر زندگی همراه با حس بد را تحمل کرد؟

ضرب‌المثلی وجود دارد که می‌گوید «مراقب باش چه چیزی آرزو می‌کنی، چون ممکن است برآورده شود!». معنای ضمنی این ضرب‌المثل به این ایده در روانکاوی اشاره دارد که پشت هر آرزویی ترسی نهفته است و بالعکس، پشت هر ترسی، آرزویی نفهته است. گاه پشت ترس‌های ما ممکن است آرزویی ناخودآگاه نهفته باشد. برای همین ممکن است در ترس از دست دادن یک نفر، اتفاقاً آرزوی از دست دادن او وجود داشته باشد.

این مقدمه برای رسیدن به بخش دیگر در سؤال شما اهمیت دارد. اگر ما «علامت سؤال» را از بخش دوم سؤال‌تان برداریم چه چیزی باقی می‌ماند؟ آن‌وقت ما با یک جمله‌ی خبری مواجه خواهیم بود به این شکل: «باید یک عمر زندگی با حس بد را تحمل کرد.» اهمیت این تغییر زاویه‌ی دید در این است که به ما کمک می‌کند به انگیزهای پنهان ناخودآگاه دسترسی بیشتری داشته باشیم. ممکن است واقعاً پشت برخی سؤال‌ها، اتفاقاً ایده‌های خبری پنهان وجود داشته باشد.

ناخودآگاه چیست؟ اینجا را بخوانید.

پیشنهاد ما

نهایتاً ما مجبور نیستیم وضعیت‌ها و روابط دشوار را تحمل کنیم. ولی مسئله‌ این است که وقتی ما مسائل روانی‌مان را واکاوی نکرده باشیم، آن‌وقت از یک رابطه به خاطر همین موارد خارج می‌شویم و دوباره وارد رابطه‌ی دیگری با همین مختصات می‌شویم. جمله‌ی فروید را به یاد بیاورید که گفته بود «آنچه به یاد آورده نشود، تکرار می‌شود».

البته که روابط همواره سه ضلع اصلی دارند، شخصیت هر یک از طرفین و ضلع سومی که بین آن دو شکل می‌گیرد. این ضلع سوم منحصر به آن دو نفر است و اگر هر یک از طرفین با فرد دیگری وارد رابطه شود، ضلع سومی که ایجاد می‌شود متفاوت با دیگری است ولی در نهایت شخصیت و آسیب‌های ما نقشی کلیدی در هر رابطه‌ای ایفا می‌کند.

روابط نیازمند مراقبت و واکاوی دائمی هستند. روابط نسبتاً سالم، حاصل شانس یا امکان‌های از پیش تعیین شده نیستند، بلکه غالباً روابطی هستند که دائماً مورد بازبینی و بررسی قرار می‌گیرند و طرفین رابطه می‌توانند با یکدیگر بر سر مسائل خود حرف بزنند، آسیب‌پذیری‌های خودشان را به رسمیت بشناسند و روی آسیب‌پذیری‌های دیگری حساس باشند.

چرا ترک کردن یک رابطه‌ی بد برای ما دشوار است؟ اینجا را بخوانید.

رواندرمانی فردی

رواندرمانی فردی به شما کمک می‌کند تا با عواطف‌تان ارتباط برقرار کنید و سویه‌های مختلف تجربه‌ی عاطفی‌تان را بررسی کنید. همینطور رواندرمانی فردی به شما کمک می‌کند اضطراب‌هایی که در رابطه تجربه می‌کنید را واکاوی کنید و ریشه‌ی آنها را دربیاورید و تا جای ممکن آن‌ها را حل و فصل و ترمیم کنید. در ارتباط با یک رواندرمانگر حرفه‌ای شما همان تجاربی که با آدم‌های مهم زندگی‌تان تجربه کرده‌اید را بازآفرینی خواهید کرد با این تفاوت که آنجا یک نفر هست که به شما کمک کند این تجربه‌ی جدید را بفهمید و پاسخ‌های کارآمدتری به وضعیت موجود بدهید.

زوج درمانی

همینطور شما و شریک عاطفی‌تان می‌توانید از یاری یک زوج‌درمانگر بهره ببرید. زوج‌درمانگران متخصصان آموزش دیده‌ای هستند که می‌توانند دینامیک‌های ارتباطی بین شما و شریک عاطفی‌تان را واکاوی کنند و برای شما آشکار سازند که این دینامیک‌ها چطور در ارتباط شما مشکل ایجاد می‌کنند. زوج‌درمانگر کمک می‌کند آسیب‌پذیری‌های خودتان و شریک عاطفی‌تان در رابطه را ببینید و متوجه شوید که چه چیزی ممکن است شما را به سمت یک دینامیک ارتباطی پیش ببرد.

این مقاله با عنوان «آیا باید یک عمر زندگی همراه با حس بد را تحمل کرد؟»، توسط مهدی میناخانی در پاسخ به پرسش مطرح‌شده در بخش چشم‌انداز روانکاوانه به رشته‌ی تحریر درآمده است. این پرسش و پاسخ بخشی از پروژه‌ی پاسخ به پرسش‌های روانشناختی، جامعه‌شناختی، ادبی و هنری با چشم‌اندازی اختصاصاً روانکاوانه است.

[۱] نزدیک‌ترین تجربه‌ی روانی به بخشش در روانکاوی، چیزی‌ست که در متون علمی به آن «موضع افسرده‌وار» گفته می‌شود. موضع افسرده‌وار اشاره به زمانی دارد که متوجه می‌شویم همان‌ کسی که گاه به شدت از او منزجر می‌شویم، درست همان کسی‌ست که بسیار دوستش داریم. همان کسی که بیشترین خشم را علیه او داریم، همان کسی‌ست که عمیق‌ترین مهر و علاقه را به او داریم. در چنین مواقعی احساس گناه را تجربه می‌کنیم و متعاقب آن ممکن است تلاش کنیم برای ترمیم و بازسازی، که قسمی بخشیده شدن هم ممکن است در آن مستتر باشد.

چشم‌انداز روانکاوانه، پاسخی‌ست به برخی پرسش‌های روانشناختی، جامعه‌شناختی، ادبی و هنری که شما می‌پرسید. ما تلاش داریم تا پرسش‌هایی را که شما مطرح می‌کنید، با دیدگاهی اختصاصاً روانکاوانه پاسخ دهیم. این بخش، تعاملی‌ست بین شما و متخصصان و محققان روانکاوی. برای اطلاع بیشتر و درج پرسش، اینجا را ببینید.
0 کامنت

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search