
در باب زبان و حقیقت در روانکاوی

در باب زبان و حقیقت در روانکاوی
تمرکز نویسنده در این مقاله بر نقشی است که زبان در جان بخشیدن به حقیقت تجربیات زیسته[۱] بیمار در جلسه روانکاوی ایفا میکند. وی در مورد اشکال خاصی از گفتوگو[۲] بحث میکند که بیمار را قادر میسازد با روانکاو حقیقتی را تجربه کند که قبلاً حتی قادر به تجربه کردن آن نبوده است، چه برسد به اینکه به تنهایی آن را به کلام تبدیل کند، سه فرم گفتوگو که نویسنده مورد بررسی قرار میدهد – گفتوگوی مستقیم[۳]، گفتوگوی غیرمستقیم و حاشیهای[۴]، گفتوگوی نامرتبط به موضوع مورد بحث[۵]– تنها به عنوان راههای برقراری ارتباط با حقیقت عمل نمیکنند؛ بلکه آنها جنبههای جداییناپذیر حقیقت آنچه در هر لحظه از جلسه اتفاق میافتد، هستند. حقیقتی که در گفتوگوی روانکاوی تجربه و بیان میشود حداقل به همان اندازه که در روایت آشکار آن است، در وقفههای گفتوگو نیز نهفته است.
واژههای کلیدی: حقیقت، زبان، نامرتبط به موضوع، گفتوگوی روانکاوی، استعاره، رویاها، ناهشیار، گسستگی
بیشتر انرژی روانکاوی به عنوان یک فرایند درمانی، بر کمک به تجربه بیمار متمرکز است و حقیقتی را به زبان میآورد که بخش زیادی از زندگی فرد را مختل کرده است. حقیقتی که بیمار قادر به تفکر یا احساس در مورد آن نبوده، زیرا آن حقیقت غیرقابل تحمل بوده است. در جلسهی روانکاوی، زبان در جان بخشیدن به حقیقت هیجانی[۶] تجربهای که قبلاً غیر قابل تحمل بوده، نقشی محوری دارد.
بیمار و روانکاو روشهایی برای گفتگو با یکدیگر به وجود میآورند و آن روشهای گفتگو را به کار میبرند تا به حقیقت دست یابند، زیرا آن حقیقت در جلسه جریان دارد.
در اینجا در مورد سه روش گفتگوی بین من و بیمارانم بحث میکنم، که آنها را گفتوگوی مستقیم، گفتوگوی غیرمستقیم و حاشیهای و گفتوگوی نامرتبط به موضوع مورد بحث مینامم.
زبانی که بیمار و روانکاو در گفتگو با یکدیگر استفاده میکنند، بخش اصلی و ذاتی تجربهی حقیقت و حقیقت تجربه در هر جلسه است. به بیان کمی متفاوت، روشهایی که بیماران و روانکاوها با یکدیگر صحبت میکنند، از جمله تمام موارد گفته نشده اما بیان شده در لحن صدا یا آنچه که به تخیل سپرده شده است، بخشی جداییناپذیر از رویدادهای یک جلسه هستند.
به عنوان نقطه شروع این بحث، این ایده را مطرح میکنم که انسانها اساساً حیواناتی در جستجوی حقیقت هستند، اگرچه تقریباً از حقیقت میترسیم اما در میزان این ترس کاملاً مساوی نیستیم. من در مورد اشکال خاصی از گفتوگو بحث خواهم کرد که بیمار از طریق آن میتواند حقیقتی را با روانکاو تجربه کند که قبلاً قادر به تفکر یا احساس در مورد آن نبوده است، چه برسد به اینکه بخواهد آنها را به تنهایی به زبان بیاورد. اغلب، حقیقت جلسه شامل وقایعی است که بیمار هنوز نتوانسته است آنها را تجربه کند (وینیکات ۱۹۷۴) و در نتیجه جنبههای زندگی بیمار به صورت «زیسته نشده» (آگدن، ۲۰۱۴) باقی میماند.
تعداد بیشماری گفتوگو وجود دارد (اصطلاحی که به جای آن میتوان از گفتگو و مکالمه استفاده کرد). من فقط به سه موردی که اشاره کردم، میپردازم: گفتوگوی مستقیم، گفتوگوی غیرمستقیم و حاشیهای و گفتوگوی نامرتبط به موضوع مورد بحث (نام این نوع گفتوگوها را به اختصار طوری ساختهام که با استفاده از آن بتوان درباره شباهتها و تفاوتهای این روشهای گفتگو بحث کرد.) شکل هر سه فرم گفتوگو برگرفته از ساختار زبان هستند، ساختاری که ذاتاً شامل تعامل و تاثیر متقابل و فعال معنای آشکار و ضمنی است.
در فضای روانکاوی، تجربهی حقیقت توسط زبان شکل میگیرد، رنگآمیزی میشود، بافت پیدا میکند، ساختارمند میشود و …. بیمار و روانکاو اشکالی از گفتوگو را ایجاد میکنند که نه تنها به عنوان واسطهای برای انتقال حقیقت به کار میروند؛ بلکه خود گفتوگو، بخشی مهم و حیاتی از حقیقت آن چیزی است که در هر لحظه از جلسه اتفاق میافتد. هر شکل گفتوگو بیانگر حقیقتی است که نشانههایش را با خود حمل میکند. در مقالهی حاضر، من صرفاً سه شکل مختلف گفتوگوی روانکاوی را نشان نمیدهم؛ بلکه امیدوارم بتوانم حس مسیرهایی که از طریق آنها، من و سه نفر از بیمارانم روشهای مختلف گفتگو با یکدیگر را ساختهایم، منتقل کنم، آن روشها منحصر به کاری بود که با هرکدام از آنها انجام دادم، و به ما اجازه داد تا به حقیقت آنچه بین ما در حال وقوع بود، جان تازهای ببخشیم.
در حالی که هر یک از سه شکل گفتوگو که در مورد آن بحث خواهم کرد، برای بیان حقیقت به روش متمایز و خاص خود به کار میروند، اما به نظر من هر سه این گفتوگوها در ویژگیهای زیر مشترک هستند: ابزاری برای برقراری ارتباط با حقیقتی که اساساً در اظهارات یا داستان گفته شده یافت نمیشود، اما در بخشهای کنار گذاشته شده، و در وقفههایی که در گفتوگو رخ میدهد، میتوان به آنها پی برد. آنچه من هنگام اشاره به وقفههای گفتوگو در ذهن دارم، جاهایی است که گسستگی وجود دارد – گاهی عدم تطابق بین کلمات و معنی معمول آنها، و گاهی اوقات یک شکاف ظاهراً نامفهوم بین آنچه که شخص میگوید و اینکه دیگری چگونه پاسخ میدهد، و در زمانهای دیگر نیز یک جداسازی و شکاف بین احساس یا ایدهای که انتظار میرود و آنچه در واقع بیان شده یا به آن اشاره میشود، وجود دارد.
وقتی این نوع انفصال و انواع دیگر گسستها در گفتوگو بین بیمار و روانکاو اتفاق بیفتد، یک جو هیجانی ایجاد میشود که در آن، هر دو شرکتکننده درجاتی از احساس گم شدگی، گیجی، سرگشتگی، سردرگمی و تقریباً همیشه مبهوت و منگ بودن را تجربه میکنند. مبهوت و منگ، چون بیمار و روانکاو، در زمان وقفه و انفصال در انسجام مورد انتظار گفتگو، نه تنها احساس آشفتگی و وحشت میکنند؛ بلکه در برابر چیزهای ناشناخته و احتمالات پیشبینی نشده، نوعی احساس شگفتی را تجربه میکنند. این جفت تحلیلی دیگر نمیتوانند به آنچه که فکر میکردند میدانستند، متکی باشند، زیرا احساس میکنند دیگر آنچه که آنها میدانستند، برای کنترل و مهار عناصر هدفمند تجربهای که در حال حاضر در این نمایش وجود دارد، کافی نیست. آنها یا باید سعی کنند آنچه را که در این وقفه اتفاق میافتد بیحس و تضعیف کنند، به صورت مبهم و نامفهوم درآورند، و نادیده بگیرند، یا اینکه سعی کنند خود را در برابر واقعیت، و حقیقت آنچه اتفاق میافتد باز و آسیبپذیر کنند.
حقیقتی که در وقفهها احساس میشود، صرفاً مطرح میشود، گویی که از میان مِهی درک میشود که اشکال قابل تشخیص در آن مبهم هستند، اما بدون شک واقعی و حقیقی هستند. حقیقتی که به صورت ناقص درک شده باشد، در احساس فرد، ترکیبی از حیرت و ترس ایجاد میکند. حقیقت تجربه فردی که در آن لحظه در حال پیدایش است، نمیتواند به صورت منفعلانه در یک لحظه تجلی و درک ناگهانی «پذیرفته شود»؛ باید کار روانشناختی ناهشیار انجام شود. آنچه که برای آن لحظه حقیقی است باید از نظر روانی خلق شود -«رویاپردازی شود»- همانطور که بیمار و روانکاو با هم مشغول تغییر تجربهی آگاهانه و ناهشیار به واسطهی حقیقت آن لحظه هستند، حقیقتی که همیشه در حال حرکت است، همانطور که پیش میرود، معانی نمادین نیز به صورت کلامی به دست میآیند.
در محیط روانکاوی –که با شیوه گفتگوی بدون ساختار در آن؛ به حداکثر رساندن نقش زبان و صدا با استفادهی بیمار از کاناپه؛ تلاش برای رهایی روانکاو و بیمار از چیرگی و استیلای فرآیند تفکر ثانویه، که اجازه میدهد رویاپردازی در بیداری (خیالپردازی) به شکلی از ارتباط درون سوژه و بین سوژه تبدیل شود- همه این موارد به گونهای طراحی شدهاند تا به جفت تحلیلی کمک کنند وارد حالت ذهنی شوند که در آن، تجربهای از حقیقت، و حقیقت تجربه ممکن است هم به شکل آنچه گفته میشود و هم آنچه که ترک شده است، آشکار شود.
قبل از اینکه به جزئیات انواع مختلف گفتوگو بپردازم، میخواهم سه مورد را توضیح دهم. اول، وقتی از با هم «رویا دیدنِ» بیمار و روانکاو صحبت میکنم، به تفکر و احساس ناهشیار آنها، چه صورت فردی و چه با هم، به حقیقت تجربهای که برای بیمار قبلاً قابل تصور نبود، اشاره میکنم. به نظر من، این همپوشانی رویای بیمار و روانکاو در قلب تجربه تحلیلی نهفته است (برای بحث و توضیحات در مورد این که بیمار و روانکاو حقیقت یک تجربه را با هم، رویا پردازی میکنند، به آگدن ۱۹۹۷، ۲۰۰۴، ۲۰۰۷ مراجعه کنید).
محدودیت دسترسی به ادامهی مطلب
دسترسی کامل به محتوای تخصصی تداعی صرفاً برای اعضای ویژهی تداعی در نظر گرفته شده است.
با عضویت در تداعی و فعال کردن عضویت ویژه به امکان مطالعهی آنلاین این مقاله و تمام مقالات تداعی که در حال حاضر بیش از ۳۵۰ مقالهی تخصصی شامل نظریات روانکاوی، رویکردهای مختلف، تکنیکهای بالینی و مواردی از این دست است دسترسی خواهید یافت. عضویت ویژه فقط برای مطالعهی آنلاین در سایت است و امکان دانلود پیدیاف با عضویت ویژه وجود ندارد. اگر نیاز به پیدیاف مقالات دارید، آنها را بایستی جداگانه تهیه کنید.
در این صفحه میتوانید پلنهای عضویت ویژه را مشاهده کنید و از این صفحه میتوانید نحوهی فعال کردن عضویت ویژه را ببینید.
اگر اکانت دارید از اینجا وارد شوید.
اگر اکانت ندارید از اینجا ثبتنام کنید.
- 1.نگارش روانکاوانه بهمثابه یک فرم داستاننویسی
- 2.خوانش بیون
- 3.خوانش لووالد: بازاندیشی در اُدیپ
- 4.تأملاتی در باب کاربست روانکاوی
- 5.این هنر روانکاوی: رؤیت رؤیاهای نادیده و گریههای قطع شده
- 6.در باب زبان و حقیقت در روانکاوی
- 7.مفهوم روابط اُبژهای درونی
- 8.خوانش تازهای از ریشههای نظریهی روابط اُبژهای
- 9.رؤیابینیِ جلسهی روانکاوی: یک مقالهی بالینی
- 10.دیالوگ روانکاوانه | ماتریس ذهن
- 11.دربارهی همانندسازی فرافکنانه
- 12.دربارهی روانکاو شدن
- 13.ضلع سوم روانکاوی: کار کردن با حقایق بالینی بیناذهنی
- 14.ترس از فروپاشی و زندگی نزیسته
- 15.چگونه توماس آگدن روانکاو، خودِ واقعیاش را در داستان یافت؟