
هنر روانکاوی: رؤیت رؤیاهای نادیده و گریههای قطع شده

هنر روانکاوی، رؤیت رؤیاهای نادیده و گریههای قطع شده
تامس آگدن
روانکاوی، هنرِ آفریدن است، فرآیندی که همانطور که به پیش میرود، خودش را باز میآفریند، و موضوع این مقاله نیز همین است. نویسنده به اختصار شرح میدهد که درک و تصور او از روانکاری چگونه است، و یک تصویر بالینی دقیق ارائه میدهد. او میافزاید که هر آنالیزان ناهشیار (و به شکل دوسوگرایانهای) در جستجوی کمک برای دیدن «وحشتهای شبانه»اش ( رؤیاهای نادیده[۱] و غیرقابل رؤیت[۲]) و «کابوس»هایش (رؤیاهایی که قطع شدهاند، زمانی که درد تجربه احساسی در رؤیا بیش از ظرفیت او برای دیدن رؤیا باشد) است. رؤیاهای غیرقابل رؤیت به عنوان جلوههایی از جنبههای روانپریش و مسدود روانی شخصیت شناخته میشوند؛ رؤیاهای قطع شده به عنوان بازتابی از قسمتهای نوروتیک و سایر بخشهای غیرروانپریش شخصیت دیده میشوند. وظیفه روانکاو ایجاد شرایطی است که به آنالیزان اجازه دهد با مشارکت روانکاو، رؤیاهایی را ببیند که قبلاً جزو رؤیاهای غیرقابل رؤیت و قطع شده بودند. بخش مهم مشارکت روانکاو در رؤیا دیدنِ بیمار به شکل تجربه خیالاندیشی[۳] روانکاو است. در طی این کار مشترکِ رؤیابینی در محیط روانکاوی، ممکن است روانکاو بخواهد آنالیزان را به خوبی بشناسد تا بتواند چیزی را بیان کند که مانند آن چیزی باشد که در سطح ناهشیار در رابطهی روانکاوی اتفاق میافتد و با آن منطبق است. استفادهی روانکاو از زبان نقش قابل ملاحظهای در این احتمال دارد که بیمار بتواند از آنچه که تحلیلگر با هدف دیدنِ رؤیای تجربیات خاص خودش گفته استفاده کند، و بدین ترتیب، بتواند رؤیای خودش را تکمیل کند.
واژههای کلیدی: فرآیند روانکاوی، رؤیاها، کابوس، وحشت شبانه، رؤیاهای دیده شده، رؤیاهای قطع شده، خیالاندیشی
۱
روانکاوی یک تجربهی هیجانی زیسته[۴] است. به این ترتیب، قابلِ ترجمه، رونویسی، ضبط، توضیح، درک یا گفتن از طریق کلمات نیست. همان چیزیست که هست. با وجود این، معتقدم که میتوان در مورد آن تجربهی زیسته مطالبی بیان کرد که در مورد جنبههایی از آنچه که بین روانکاوان و بیماران آنها در زمان اجرای کار روانکاوی اتفاق میافتد، ارزش تفکر دارد.
در تفکراتم که غالباً در زمان نوشتن اتفاق میافتد، این کار را مفید دانستهام که هنگام تلاش برای یافتنِ ماهیت معنا، در ابتدا خودم را به استفاده از حداقل کلمات ممکن محدود کنم. تجربهی من در زمان نوشتن مطالب روانکاوی، همچنین نوشتن شعر این است که تراکم و غلظت کلمات و معانی آنها کمک میکند تا از قدرت زبان برای بیان آنچه نمیتوان گفت، بهرهمند شد. در این مقاله، با یک اظهار نظر بسیار متراکم از تصوراتم در مورد فرآیند تحلیل شروع میکنم، و سپس، بحث کاملتری دربارهی آن مجموعه ایدههای متراکم ارائه خواهم داد. از آنجا که هر یک از عناصر تصورات من از روانکاوی، جدا از سایر عناصر نیست، موارد بسیاری در این مقاله وجود دارد که به ناگاه به اظهار نظر اولیه باز خواهم گشت (شاید این کار تا اندازهای ماهیت تجربهی تحلیلی را منعکس کند). در پایان، شرح مفصلی از یک تجربه را بیان میکنم که در آن، بیمار و من توانستیم در مورد رؤیاهای (سابقاً) نادیده و قطع شده، فکر کنیم، صحبت کنیم و رؤیای آنها را ببینیم.
۲
یک شخص به دلیل داشتنِ درد عاطفی، که برایش مجهول و ناشناخته است، با روانکاو مشورت میکند، او یا نمیتواند رؤیا ببیند (یعنی قادر به انجام فعالیت روانی ناهشیار نیست) یا آنقدر از آنچه که در رؤیا میبیند، آشفته است که رؤیا دیدنِ او قطع میشود. تا زمانی که او نتواند تجربهی عاطفیاش را در رؤیا ببیند، قادر به تغییر، رشد، یا تبدیل شدن به چیز دیگری غیر از آنچه که بوده است، نیست. بیمار و روانکاو در طی جلسات روانکاوی در آزمونی مشارکت میکنند که این آزمون به گونهای طراحی شده تا آنالیزان (با مشارکت روانکاو) بهتر بتواند رؤیاهای نادیده و رؤیاهای قطع شدهاش را ببیند. رؤیاهایی که بیمار و روانکاو میبینند، همزمان رؤیاها (و خیالاندیشیهای) خودشان و سوژهی سومی است که هم بیمار و روانکاو است و در عین حال، هیچ یک از آن دو نیز نیست.
در طی مشارکت در دیدنِ رؤیاهای نادیده و قطع شدهی بیمار، روانکاو بیمار را آنچنان عمیق میشناسد که به او این امکان را میدهد تا به بیمار سخنی بگوید که با تجربه هیجانی آگاهانه و ناهشیاری که در یک زمان مشخص در رابطهی تحلیلی اتفاق میافتد، مطابقت داشته باشد. آنچه که روانکاو میگوید باید برای اهداف فعالیت روانی آگاهانه و ناهشیار بیمار، یعنی برای دیدنِ رؤیای تجربیات خاص خودش قابل استفاده باشد، و در نتیجه، رؤیا دیدنِ او به شکل کاملتری محقق شود[۵]
۳
قبل از اینکه بخواهم اظهارات قبلی را «باز» و واکاوی کنم، دو مجموعه توضیح مقدماتی ضروری است: مورد اول، به چارچوب نظری بحث میپردازد که در ادامه میآید؛ مورد دوم، به یک جفت استعاره برای حالات روانی اشاره دارد که در آن، بیماران مورد آنالیز قرار میگیرند و در طی روانکاوی با آن دست و پنجه نرم میکنند.
یک بخش اساسی از پیشینه نظری برای روشی که من عمل روانکاوی را مفهومپردازی میکنم، برگرفته از (تفسیر من) از نظریه رؤیاهای بیون[۶] و ناتوانی در رؤیا دیدن است. پیشتر به این جنبه از کار بیون پرداختهام (آگدن، ۲۰۰۳) و فقط خلاصهای از بخشهای مرتبط با آن بحث را در اینجا میآورم.
بیون اصطلاح «عملکرد آلفا»[۷] را برای اشاره به مجموعهای از عملکردهای ذهنیِ تاکنون ناشناخته معرفی کرد که با هم «دریافتهای حسی[۸] خام مربوط به تجربه هیجانی» را (۱۹۶۲، ص. ۱۷)، که او «عناصر بتا» نامیده است، به «عناصر آلفا» تغییر میدهند. عناصر بتا – دریافتهای حسی پردازش نشدهای هستند که نمیتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، در نتیجه، نمیتوان از آنها برای تفکر، رؤیا، یا ذخیرهسازی به عنوان حافظه استفاده کرد. در مقابل، عناصر آلفا عناصری تجربی هستند که میتوانند در فرآیند رؤیا و تفکر آگاهانه و ناهشیار با یکدیگر ارتباط برقرار کنند (هر دو در حالی که بیدار و خواب هستیم).
محدودیت دسترسی به ادامهی مطلب
دسترسی کامل به محتوای تخصصی تداعی صرفاً برای اعضای ویژهی گروه روانکاوی تداعی در نظر گرفته شده است.
با عضویت در گروه تداعی و فعال کردن عضویت ویژه به امکان مطالعهی آنلاین این مقاله و تمام مقالات تداعی که در حال حاضر بیش از ۳۵۰ مقالهی تخصصی شامل نظریات روانکاوی، رویکردهای مختلف، تکنیکهای بالینی و مواردی از این دست است دسترسی خواهید یافت. عضویت ویژه فقط برای مطالعهی آنلاین در سایت است و امکان دانلود پیدیاف با عضویت ویژه وجود ندارد. اگر نیاز به پیدیاف مقالات دارید، آنها را بایستی جداگانه تهیه کنید.
از این صفحه میتوانید نحوهی فعال کردن عضویت ویژه را ببینید و اگر تمایل داشتید تا عضو ویژهی تداعی شوید از صفحهی عضویت وارد اکانتتان شوید و عضویت ویژه را فعال کنید.
- 1.خوانش لووالد: بازاندیشی در اُدیپ
- 2.تأملاتی در باب کاربست روانکاوی
- 3.هنر روانکاوی: رؤیت رؤیاهای نادیده و گریههای قطع شده
- 4.در باب زبان و حقیقت در روانکاوی
- 5.مفهوم روابط اُبژهای درونی
- 6.خوانش تازهای از ریشههای نظریهی روابط اُبژهای
- 7.رؤیابینیِ جلسهی روانکاوی: یک مقالهی بالینی
- 8.دیالوگ روانکاوانه | ماتریس ذهن
- 9.دربارهی همانندسازی فرافکنانه
- 10.دربارهی روانکاو شدن
- 11.ضلع سوم روانکاوی: کار کردن با حقایق بالینی بیناسوژهای
- 12.ترس از فروپاشی و زندگی نزیسته
- 13.چگونه توماس آگدن روانکاو، خودِ واقعیاش را در داستان یافت؟