
دربارهی همانندسازی فرافکنانه

دربارهی همانندسازی فرافکنانه
اول: مقدمه
یک وظیفه پایدار در تفکر روانتحلیلی تلاش برای ایجاد مفاهیم و زبان ثابت و پایداری است که در درک تعامل بین پدیدهها در حوزه درون روانشناختی (۱) (بهعنوان مثال افکار و احساسات) و پدیدههایی که در حوزه واقعیت خارجی و و روابط بینفردی است (بهعنوان مثال واقعیت دیگری در یک رابطهی اُبژهای برخلاف بازنمایی روانشناختی آن شخص است). نظریات روانکاوی از کمبود مفاهیم و زبانی رنج میبرند که بتواند این مناطق را بههم متصل کند. از آنجا که همانندسازی فرافکنانه (۲) میتواند به مثابه بازنمایی چنین فرمولبندیای که بتواند پلی بین این دو ایجاد کند تلقی میشود، به ضرر تفکر روانکاوی است که این مفهوم همچنان به عنوان یکی از مفاهیمی که تعاریف سُستی دارد باقی بماند و منجر به فهم ناقص از مفهومسازیهای روانکاوی گردد.
در این مقاله سعی شده است برخی گامها در جهت درک وسیعتر از همانندسازیِ فرافکنانه برداشته شود و همچنین تعریف دقیقتری از آن ارائه گردد. مفهوم همانندسازی فرافکنانه در ارتباط با مفاهیمی چون فرافکنی، درونفکنی، درونیسازی و برونیسازی قرار دارد.
همچنین تلاشهایی برای فهم دقیقتر ماهیت و عملکرد فانتزی در همانندسازی فرافکنانه و رابطه این مولفه با واقعیتِ خارجی و روابط اُبژهای واقعی، انجام شده است. بهویژه این مساله که فانتزیهای فرافکنانه (پدیدههای درونروانشناختی) راجع به اُبژههای بیرونی و واقعی چگونه هستند، سعی دارد تا مراجع و شواهد تجربی برای این مقاله همانندسازی فرافکنانه را بهصورت واضحتری بهکار ببرد. بعد از روشن شدن مفهوم همانندسازی فرافکنانه مرور مختصری از تاریخچه این مفهوم ارائه میگردد و بعد از آن در مورد پیامدهای ناشی از فهم این مفهوم برای تکنیکهای رواندرمانی و نظریه بالینی بحث خواهیم کرد.
دوم: همانندسازی فرافکنانه به مثابه فانتزی و رابطهی اُبژهای
همانندسازی فرافکنانه اصطلاحی است که توسط ملانی کلاین در سال ۱۹۴۶ معرفی شد. از آن زمان، در مورد معنای این اصطلاح در مواقعی که بهکار برده میشود، تفاوت آن با فرافکنی از یک طرف و همانندسازی از طرف دیگر و رابطهی آن با فانتزی عدم وضوح قابلتوجهی وجود دارد. این اصطلاح برای اشاره به نوعی فرافکنی استفاده شده است که در آن فردی که فرافکنی میکند احساس میکند که با اُبژهای که به او فرافکنی کرده «همسان» (at one with) شده است (شفر، ۱۹۷۴).
این اصطلاح معمولاً برای اشاره به دستهای از فانتزیها استفاده میشود که در آن احساس میشود بخشی از خود در شخص دیگری قرار دارد (سگال، ۱۹۶۴). بدون پرداختن بیشتر به کاربردهای مختلف این اصطلاح، در این مرحله کافی است بگوییم که اصطلاح «همانندسازی فرافکنانه» برای اشاره به انواع مختلف، اما غالباً مکمل مفهومسازیها استفاده شده است. تعریف همانندسازی فرافکنانه که در این مقاله ارائه خواهد شد، بیانگر تلفیق و بسط از مداخلات انجام شده توسط تعدادی از تحلیلگران است.
همانندسازی در این مقاله برای اشاره به گروهی از فانتزیها و روابط اُبژهای همراه با آن و اجبار برای رهایی از جنبههای ناخواسته خود بهکار خواهد رفت. سپردن «بخشهای» ناخواسته به شخص دیگر؛ و سرانجام، با «ترمیم و بهبود» یک نسخهی اصلاح شده از آنچه که به بیرون انداخته شده، خاتمه مییابد.
در مورد همانندسازی فرافکنانه بهگونهای بحث خواهد شد که گویی از توالی سه قسمت، مرحله یا قدم تشکیل شده باشد (مالین و گروتشتاین، ۱۹۶۶). با این حال، ایدهی وجود سه جنبه از یک رویداد روانشناختی، حس همزمانی و وابستگی متقابل را که متناسب با سه جنبه همانندسازی فرافکنانه است را، بهتر منتقل میکند. بهروش شماتیک، میتوان همانندسازی فرافکنانه را بهعنوان فرآیندی در نظر گرفت که توالی زیر را در بر میگیرد: در ابتدا، یک فانتزی در مورد فرافکنی بخشی از خودِ فرد به شخص دیگری وجود دارد و آن بخش، شخص دیگر را از درون اشغال میکند. بنابراین از طریق تعامل بینفردی فشاری وارد میشود به گونهای که «گیرنده» فرافکنی برای تفکر، احساس کردن و همخوان با فرافکنی رفتار کردن، این فشار را تجربه میکند. سرانجام، احساساتِ فرافکنی شده، پس از پردازش روانشناختی توسط گیرنده، مجدداً توسط فردی که فرافکنی کرده، درونی میشوند.
اولین قدم در همانندسازی فرافکنانه را باید با توجه به آرزویی که فرد برای رهایی از بخشی از خود دارد، درک کرد. این خواسته یا به این دلیل است که آن بخش فرد را تهدید به نابودی از درون میکند، یا اینکه فرد احساس میکند این قسمت در معرضِ خطر حمله از جانب سایر بخشهای «خود» قرار دارد و باید با نگه داشته شدن درون یک فرد حمایتکننده محافظت شود.
این کاربرد آخر همانندسازی فرافکنانه در یک نوجوان مبتلا به اسکیزوفرنی نقش برجستهای داشت که شدیداً اصرار داشت با درمان روانپزشکی مخالف است و فقط به اجبار والدین و درمانگرش به جلسات خود میآید. در حقیقت، این نوجوان ۱۸ ساله میتوانست خیلی بیشتر از آنچه که مقاومت کرده، مقاومت کند و توانایی آن را داشت که هرگونه اقدامِ درمانی را تخریب کند. با این حال، حفظ این فانتزی برای او مهم بود که همه آرزوهای او برای درمان و بهبودی در والدین و درمانگر واقع شده است، در نتیجه این آرزوها توسط بخشهایی از خودش که به نظر او بسیار مخرب و خطرناک هستند و قصد نابودی او را دارند در معرض خطر قرار نمیگیرند.
نوعی از همانندسازی فرافکنانه که شامل خلاص شدن از بخشهای ناخواسته و بد «خود» با قرار دادن آن در اختیار شخص دیگر است، در مثال یک بیمار وسواسی سایکوتیک بهخوبی تشریح شده است.
بیماری که مرتباً در مورد تمایل به قرار دادن «مغز بیمار» خود در درمانگر صحبت میکرد و مجبور بود اعداد روی هر پلاکی که میبیند را جمع کند و ترس زیادی داشت که هر وقت چیزی را که متعلق به او نیست لمس کند، به دزدی متهم میشود. این بیمار این مساله را روشن کرد که فانتزی او این نیست که صرفاً خودش را از چیزی خلاص کند. این فانتزی معادل ساکن شدن در شخص دیگر و کنترل او از درون بود. «مغز بیمار» او در فانتزی درمانگر را از درون بهگونهای آزار میداد که در حال حاضر احساس میشد که بیمار را آزار میدهد. این نوع فانتزی بر اساس یک ایدهی اولیه استوار است که احساسات و ایدهها اُبژههای عینی هستند و زندگی خودشان را دارند. احساس میشود که این «اُبژهها» درون فرد قرار دارند، اما بعضی اوقات میتوانند از درون فرد خارج شده و در شخص دیگری قرار بگیرند، در نتیجه «خود» را از اثرات حفاظت چنین موجوداتی راحت میکنند. بیمار وسواسی که شرح داده شد اغلب در طی یک ساعت درمانی سر خود را با خشونت به پهلو میچرخاند تا تلاش کند نگرانی را از خودش بیرون کند.
فانتزی قرار دادن بخشی از خود در شخص دیگر و کنترل آنها از درون، یک جنبه اصلی همانندسازی فرافکنانه را منعکس میکند: فردی که در چنین فرایندی درگیر است حداقل در بخشی از سطح رشد و تکامل که در آن مرزهای نامشخص عمیقی بین «خود» و بازنماییهای اُبژه وجود دارد، عمل میکند. فردی که فرافکنی میکند احساس میکند که گیرنده احساس او را تجربه میکند، نه فقط احساسی مانند احساس او، بلکه احساسی از او که به گیرنده پیوند داده شده است. شخصی که فرافکنی کرده با شخصی که جنبهای از خودش را به او فرافکنی کرده احساس «همسان» (at one with) شدن میکند.
این جا همان جایی است که فرافکنی با همانندسازی فرافکنانه متفاوت است. در فرافکنی، فرد احساس میکند که از اُبژهای که به او فرافکنی شده جدا و بیگانه است و بوسیله او مورد تهدید قرار گرفته، سرگردان شده یا از ارتباط با او خارج شده است. ممکن است شخصی که درگیر فرافکنی است، بپرسد، «چرا وقتی چیزی برا عصبانی شدن وجود ندارد همه اینقدر عصبانی رفتار میکنند؟»
انگار چیزی در مورد او وجود دارد. در فرافکنی، فرد احساس میکند از نظر روانشناختی با اُبژه فاصله دارد و از او دور است. در همانندسازی فرافکنانه فرد بهطرز عمیقی احساس میکند با اُبژه مرتبط است. البته، فرآیندهای متضاد بهندرت به شکل خالص یافت میشوند. در عوض، شخص مرتباً ترکیبی از این دو، با تسلط بیشتر یا کمتر از احساس همسان شدن یا احساس بیگانگی را پیدا میکند.
در مرحله دوم همانندسازی فرافکنانه (بهصورت دقیقتر، جنبه دوم از یک واحد منفرد) فشاری از سمت فردی که فرافکنی میکند روی گیرنده فرافکنی وارد میشود تا گیرنده بتواند «خودش» یعنی فردی که فرافکنی کرده را تجربه کند و بهنوعی همخوان با فانتزی فرافکنی شده رفتار کند. این یک فشار خیالی نیست. این فشار واقعی است که بوسیله تعداد زیادی از تعاملات بینفردی که فرافکنی میکند و گیرنده آن اعمال میشود. همانندسازی فرافکنانه در جایی که تعاملی بین فرد فرافکننده و اُبژه نباشد، وجود ندارد. یک بیمار ۱۲ ساله، که در زمان نوزادی مورد خشونت روانی و جسمی قرار گرفته بود، این جنبه از همانندسازی فرافکنانه را برجسته میکند. بیمار تقریباً هیچ صحبتی نمیکرد و کاری در بخش انجام نمیداد، اما حضور خود را با تنه زدن دائمی و برخورد کردن با دیگران، بهویژه به درمانگر، نشان میداد. عموماً این امر توسط سایر بیماران و کارکنان بهعنوان امری عصبانیکننده تلقی میشد. در ساعتهای درمانی (غالباً یک بازی درمانی)، درمانگر وی میگفت که احساس میکند گویی فضایی برای او در اتاق وجود ندارد.
به نظر میرسید هر کجا که ایستاده نقطه و جای اوست. این شکل از تعامل بیانگر فرم خاصی از رابطه با اُبژه است که در آن بیمار فشاری به درمانگر وارد میکند تا «خودش» را بهعنوان فردی غیرقابل تجاوز تجربه کند. این تعامل بین فردی «مرحله القایی» همانندسازی فرافکنانه این بیمار را تشکیل میدهد.
بیمار وسواسی سایکوتیک که پیشتر به آن اشاره شد بهطور مداوم نوعی تعامل درمانی را ایجاد میکرد که مرحله القایی همانندسازی فرافکنانه را روشن میکند. این بیمار ۱۴ ساله با تنگی پیلور (تنگی هیپرتروفیک پیلور شیرخواران) متولد شده بود و قبل از تشخیص و ترمیم جراحی، در تمام ماه اول زندگی خود دچار استفراغ شدید جهنده بود. تجربه روانشناختی او که از آنزمان به بعد مستمر شده بود به این معنا بوده که خودش را در جایی مستقر تصور میکرده که دایم به او حمله میشود: والدین سرزنشگر، دردهای سوزش معده، نگرانیهایِ عذابآور و خشم قدرتمندی که کنترل کمی بر آنها دارد یا اصلاً کنترلی ندارد. مراحل اولیه درمان وی تقریباً منحصراً در تلاش او برای آزار دادن درمانگر از طریق لگد زدن به مبلمان اتاق درمانگر، زنگ زدن مکرر با زنگ اتاق انتظار و نشخوارهای بدون وقفه به صورت نالههایِ مکرر بلند بود.
همهی اینها عصبانیت تلافیجویانه از سمت درمانگر را بههمراه داشت و در حدی بود که درمانگر احساس تنش شدید و عصبانیت درمانده کنندهای داشت که اینجا بود که بیمار لحظهای احساس آرامش کرد. بیمار هم از تلاش خود برای ایجاد عصبانیت در درمانگر و هم از اثر آرامبخش و تسکین دهندهای که این امر بر خودش داشت کاملاً آگاه بود. من این تعامل درمانی را به عنوان فعلیت فانتزی بیمار درک میکنم که عصبانیت و تنش عوامل سمّی و مهلک درون او هستند و بیمار سعی کرد با قرار دادن آنها درونِ درمانگر از شرشان خلاص شود. بااینحال، مانند استفراغ پرتابهای و جهشیِ او، راهحل ساده نیست: عوامل مُهلک درونی که او تمایل دارد خود را از شر آنها خلاص کند (عصبانیت/غذا/والدین) برای زندگی ضروری نیز هستند. همانندسازی فرافکنانه یک راهحل مصالحهآمیز ارائه میدهد که در آن بیمار میتواند در فانتزی خود را از اُبژههای مُهلک اما زندگیبخشِ درون خودش خلاص شود و درعینحال آنها را در داخل یک اُبژه نسبتاً جدا زنده نگه دارد. این راهحل صرفاً یک فانتزی، بدون همراهی با رابطهی اُبژه است که در آن بیمار، فشار وحشتناکی به درمانگر وارد میکند تا درمانگر با فانتزی فرافکنی شده همانند شود.
محدودیت دسترسی به ادامهی مطلب
دسترسی کامل به محتوای تخصصی تداعی صرفاً برای اعضای ویژهی تداعی در نظر گرفته شده است.
با عضویت در تداعی و فعال کردن عضویت ویژه به امکان مطالعهی آنلاین این مقاله و تمام مقالات تداعی که در حال حاضر بیش از ۳۵۰ مقالهی تخصصی شامل نظریات روانکاوی، رویکردهای مختلف، تکنیکهای بالینی و مواردی از این دست است دسترسی خواهید یافت. عضویت ویژه فقط برای مطالعهی آنلاین در سایت است و امکان دانلود پیدیاف با عضویت ویژه وجود ندارد. اگر نیاز به پیدیاف مقالات دارید، آنها را بایستی جداگانه تهیه کنید.
در این صفحه میتوانید پلنهای عضویت ویژه را مشاهده کنید و از این صفحه میتوانید نحوهی فعال کردن عضویت ویژه را ببینید.
اگر اکانت دارید از اینجا وارد شوید.
اگر اکانت ندارید از اینجا ثبتنام کنید.
- 1.نگارش روانکاوانه بهمثابه یک فرم داستانی
- 2.خوانش بیون
- 3.خوانش لووالد: بازاندیشی در اُدیپ
- 4.تأملاتی در باب کاربست روانکاوی
- 5.این هنر روانکاوی: رؤیت رؤیاهای نادیده و گریههای قطع شده
- 6.در باب زبان و حقیقت در روانکاوی
- 7.مفهوم روابط اُبژهای درونی
- 8.خوانش تازهای از ریشههای نظریهی روابط اُبژهای
- 9.رؤیابینیِ جلسهی روانکاوی: یک مقالهی بالینی
- 10.دیالوگ روانکاوانه | ماتریس ذهن
- 11.دربارهی همانندسازی فرافکنانه
- 12.دربارهی روانکاو شدن
- 13.ضلع سوم روانکاوی: کار کردن با حقایق بالینی بیناذهنی
- 14.ترس از فروپاشی و زندگی نزیسته
- 15.چگونه توماس آگدن روانکاو، خودِ واقعیاش را در داستان یافت؟