skip to Main Content
رویابینیِ جلسه‌ی روانکاوی: یک مقاله‌ی بالینی

رویابینیِ جلسه‌ی روانکاوی: یک مقاله‌ی بالینی

رویابینیِ جلسه‌ی روانکاوی: یک مقاله‌ی بالینی

رویابینیِ جلسه‌ی روانکاوی: یک مقاله‌ی بالینی

عنوان اصلی: Dreaming the Analytic Session: A Clinical Essay
نویسنده: تامس آگدن
انتشار در: Psychoanalytic Quarterly
تاریخ انتشار: 2017
تعداد کلمات: 6500 کلمه
تخمین زمان مطالعه: 37 دقیقه
ترجمه: آرش مهرکش

رویابینی جلسه‌ی روانکاوی: یک مقاله‌ی بالینی

مقدمه

ایده‌ی رویابینیِ جلسه‌ی روانکاوی[۱] برای من یکی از مهم‌ترین و دشوارترین پدیده‌های روانکاوانه است. روشی است برای مفهوم‌پردازی جنبه‌های بنیادین شیوه‌ی درمانم، شیوه‌ای که باید هر دفعه دوباره کشفش کنم. انگشت گذاشتن روی این مفهوم غیرممکن است؛ و این موضوع بازتابی از این است که چقدر چنین مفهومی می‌تواند مملو از زندگی و در عین حال رازآلود و دیرفهم باشد.

طبیعت این مقاله بیشتر بالینی است؛ ولی آن‌چه در حین جلسات روانکاوی تجربه می‌کنم، از گونه­ای که به این جلسات فکر می‌کنم، مجزا نیست. بنابراین، پیش از این‌که تجربه‌ی رؤیابینیِ جلسات روانکاوی را با سه بیمارم توصیف کنم، شرح مختصری از اجزای چارچوب نظری‌ای ارائه می‌دهم، که وارد کار بالینی‌ام کرده‌ام. من نظریه‌های تحلیلی را مجموعه‌ای از قوانین نمی‌بینم، بلکه مجموعه‌ای از استعاره‌هایی می‌بینم که آن‌ها را (حین و بعد از جلسه) برای توصیف، و نه توضیحِ آنچه در جلسه روی داده، برای خود به کار می‌برم. نظریه‌ها/استعاره‌های تحلیلی، همچون هر استعاره‌ی دیگری، به نقطه‌ی شکست می‌رسند و باید با استعاره‌های تازه‌ای جایگزین شوند.

 

نظریه

نخستین بار در آثار بیون با ایده‌ی رویابینیِ جلسه‌ی روانکاوی مواجه شدم. او ایده‌ی رؤیابینی جلسات را در مدخل‌هایی در تأملات[۲] (۱۹۹۲) بیان می‌کند: «با این رویدادها ]در جلسه[ باید به لحاظ ذهنی کاری کرد و من این کار را رؤیابینی می‌نامم.» «روانکاو باید بتواند جلسه را رؤیابینی کند.» و‌:

به‌جای آن نیاز که رؤیا را به تجربه‌ی ارتباطی هشیارانه بدل کنیم، این نیاز حس می‌شود که تجربه‌ی ارتباطی هشیارانه را در جلسه به رؤیا تبدیل کنیم. «این نیاز محسوس[۳]» بسیار مهم است، اگر به اندازه‌ی کافی به آن قدر و وزن ندهیم، ناخوشی واقعی بیمار دیده نمی‌شود؛ با اصرار روانکاو به تأویل رؤیا، این ناخوشی مخفی می‌ماند.

اگر بخواهم این متن آخر را با کلمات و تشریح خودم بیان کنم، این‌گونه می‌شود: هنگامی که روانکاو رویدادهای جلسه با بیمار را رؤیابینی می‌کند، تجربه‌هایی را که هشیارانه دریافت کرده، به تجربه‌های ناهشیار تبدیل می‌کند. در این­جا اندیشه‌ی انقلابی‌ای مطرح شده است: رؤیا دیدن آن‌طور که فروید (۱۹۰۰) می‌گفت فرایند هشیار کردنِ ناهشیار نیست؛ بلکه برای بیون، فرایند ناهشیار کردنِ هشیاری است، فرایند تبدیل کردن تجربه‌های «ارتباطی و هشیار» با اُبژه‌های بیرونی به روابط اُبژه‌ای درونی است. بدین طریق، تجربه‌هایی که توسط فرآیندهای ثانویه و هشیارِ تفکر سازمان یافته‌اند، برای کار روان‌شناختی ناهشیار قابل دستیابی می‌شوند.

بنابراین روانکاو، در نقشی که به عنوان روانکاو دارد، «نیازی را حس می‌کند» تا رویدادهای جلسه را رؤیابینی کند. «تأویل رؤیا» توسط روانکاو، یعنی نیاز پیش از موعدش برای این‌که با نمادپردازی کلامی ناهشیار را هشیار کند، رؤیابینیِ جلسه را خفه می‌کند. باز هم به زبان دیگر: همه چیز با تجربه‌ی زیسته‌ی هشیاری شروع می‌شود که به زبان ناهشیار ترجمه می‌شود، تا بتوانیم به لحاظ ذهنی و به وسیله‌ی رؤیابینی (تفکر ناهشیار) با آن کاری بکنیم؛ فقط بعد از این است که می‌توان گاهی اوقات این فهم ناهشیار از تجربه زیسته را از طریق تعبیر، هشیار کرد.

به نظر من، در سنت بیون رؤیابینی مترادف با تفکر ناهشیار است. تفکر ناهشیار (تفکر رؤیاگون (آگدن، ۲۰۱۰)) غنی‌ترین شکل تفکر ماست. این تفکر بی‌وقفه کار می‌کند، چه زمانی که بیداریم و چه زمانی که خوابیم، درست مثل ستارگان که بی‌وقفه نور ساطع می‌کنند، حتی وقتی نورشان بر اثر درخشش خورشید دیده نمی‌شود. تفکر رؤیاگون[۴] شکلی از تفکر است که در آن می‌توانیم یک تجربه را به‌طور هم‌زمان از چندین منظر مشاهده کنیم: مثلاً از منظر تفکر فرایند اولیه و فرایند ثانویه؛ از منظر شکل‌گیری بالغانه‌ی نمادها و هم‌ارزی نمادین[۵]؛ از منظر خلق تجربه به شیوه‌های پارانویید-اسکیزویید و افسرده­وار و هم‌جوار-اوتیستیک[۶] (آگدن، ۱۹۸۹)؛ از دیدگاه ساخت­ رویدادهای زندگی در بزرگسالی و ساخت رویدادهای زندگی در کودکی؛ از منظر حسی از زمان که در گذر (متوالی) است و یا در یک مقطع (بی‌تاریخ) است؛ از نقطه‌نظر تفکر خطی علی-معلولی و تفکر غیرخطی؛ این­ها چند نمونه بودند.

در نگاه من، رؤیابینی (تفکر ناهشیار) اساساً درمان‌بخش است و هسته‌ی آن‌چیزی است که بیون «کارکرد روانکاوانه‌ی شخصیت» می‌نامد. او این‌گونه می‌نویسد: «بدون رؤیا شما هیچ ابزاری برای فکر کردن به مسائل احساسی خود ندارید» (۱۹۶۷، ص. ۲۵). فروید با او هم‌نظر است:‌ «به‌طور بنیادین، رؤیاها چیزی جز شکل خاصی از فکر کردن، که در وضعیت خواب میسر می‌شوند، نیستند… رؤیاها به حل کردن مسائلی مشغول‌اند که دنیای ذهنی ما با آن روبرو است» (۱۹۰۰، ص.۵۰۶-۵۰۷).

برای این­که رؤیاها کارکرد روانکاوانه‌ی فهمیدنِ خویشتن را ایفا کنند، کارکردی که شالوده‌ی رشد روان­شناختی است، نیازی به یادآوری آن­ها نیست. گروتستین (۲۰۰۰) کارکرد روانکاوانه‌ی رؤیا را مکالمه‌ای می‌داند بین رؤیابین ناهشیاری که رؤیا را می‌بیند و رؤیابین ناهشیاری که رؤیا را می‌فهمد، به‌طریقی که هر یک دیگری را غنا می‌بخشند. سندلر (۱۹۷۶) کارکرد روانکاوانه را برهم‌کنش دو سازوکار رؤیای ناهشیار و فهمیدن ناهشیار می‌داند.

همان‌طور که فهمی که در مسیر جلسات روانکاوی از خویشتن حاصل می‌شود قادر نیست به‌یک‌باره «مسائل (احساسی) را حل کند»، رؤیابینی هم چنین توانایی‌ای ندارد (فروید، ۱۹۰۰، ص. ۵۰۶ و ۵۰۷)؛ بلکه رؤیابینی ذره‌ذره در حل مسائل احساسی سهیم می‌شود، بدون این‌که هیچ‌گاه به نقطه‌ی پایان (راه حل) برسد. اگر فرد با تجربه‌ی رؤیابینیِ یک رؤیا حتی کم‌ترین تغییری نکند، من آن «رؤیا» را خوابی می‌دانم که رؤیا نیست؛ بلکه نقش ناهشیاری از رویدادهاست به شکل تصاویر دیداری، که هیچ کار روانشناختی‌ای روی آن انجام نمی‌شود و به رشد روانی منجر نمی‌گردد. رؤیاهایی که رؤیا نیستند شامل این موارد می‌شوند: «رؤیاهایی» که نه بیمار و نه روانکاو هیچ تداعی‌ای از آن‌ها ندارد، توهم‌های موقع خواب و کابوس‌های پس‌ازسانحه‌ای که شب‌های متوالی تکرار می‌شوند بدون این‌که تغییر و تحولی در رؤیابین ایجاد کنند.

به عقیده‌ی من، سلامت روانی بازتابی است از میزانی که فرد می‌تواند خالصانه درگیرِ رؤیابینیِ تجربه‌ی زیسته‌ی خود شود. این‌که بتوانیم رؤیای تجربه‌های خود را «به‌طور کامل» ببینیم، نه تنها غیرممکن است بلکه حتی مطلوب هم نیست، چرا که شخص را به غیرانسان بدل می‌کند: او دیگر هیچ مشکل روانی‌ای ندارد که روی آن کار کند.

از این دیدگاه، روانکاوی به مدت‌ها قبل از فروید برمی‌گردد؛ شروع آن با نیاز انسان به فهمِ خویشتن (شکلی از نیاز انسان به حقیقت ]بیون، ۱۹۹۲، ص. ۹۹[) در راستای رشد روانی بود، رشدی که به‌طور ناهشیار در نتیجه‌ی تجربه‌ی رؤیابینی به دست می‌آید. این شیوه از رؤیابینی، تمایزی بین جنبه‌های هشیار و ناهشیار ذهن خلق می‌کند، تمایزی که از دستاوردهای هشیار انسان قابل تفکیک نیست (بیون، ۱۹۶۲a). روانکاوی برای هزاران سال، فکری بدون متفکر بود؛ تا این که فروید توانست آن را بیندیشد (یا به‌طور دقیق‌تر تا زمانی که فروید توانست آن را بنویسد (سیویترس، ۲۰۱۳)).

محدودیت دسترسی به ادامه‌ی مطلب

دسترسی کامل به محتوای تخصصی تداعی صرفاً برای اعضای ویژه‌ی تداعی در نظر گرفته شده است.

با عضویت در تداعی و فعال کردن عضویت ویژه‌ به امکان مطالعه‌ی آنلاین این مقاله و تمام مقالات تداعی که در حال حاضر بیش از ۴۰۰ مقاله‌ی تخصصی شامل نظریات روانکاوی، رویکردهای مختلف، تکنیک‌های بالینی و مواردی از این دست است دسترسی ‌خواهید یافت. عضویت ویژه فقط برای مطالعه‌ی آنلاین در سایت است و امکان دانلود پی‌دی‌اف با عضویت ویژه وجود ندارد. اگر نیاز به پی‌دی‌اف مقالات دارید، آنها را بایستی جداگانه تهیه کنید.

در این صفحه می‌توانید پلن‌های عضویت ویژه را مشاهده کنید و از این صفحه می‌توانید نحوه‌ی فعال کردن عضویت ویژه را ببینید.

اگر اکانت دارید از اینجا وارد شوید.

اگر اکانت ندارید از اینجا ثبت‌نام کنید.

مجموعه مقالات تامس آگدن
0 کامنت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×Close search
Search
×