
وقتی تحلیلگر احمق میشود!

وقتی تحلیلگر احمق میشود: تلاشی برای فهم فعلیت از طریق نظریهی تفکر بیون
ابتدا با بیمار صحبت میکنم و بعد میروم میخوابم. اگر ]در خواب[ رؤیا دیدم، بیمار مورد نظر را میپذیرم. اگر رؤیا ندیدم، او را به یک پزشک متخصص ارجاع میدهم.
– پاسخ یک شفادهندهی موزامبیکی وقتی از او پرسیده شد که چگونه بیمارانش را انتخاب میکند (مارینو، ۲۰۰۱). |
موقعیتهایی بالینی وجود دارد که در مواجهه با تهدید ناشی از یک تناقض فاجعهآمیز در بستر فضای تحلیلی یا به عبارتی همان فعلیت حاد تحلیلگر خود را سرزنش میکند، در واقع در رابطه با این تهدید، بدون اینکه آن را بفهمد و راجع به آن تفکر کند، دچار این تصور میشود که با بخش خاصی از خود به فضای رابطهی تحلیلی حمله کرده است. بعدها ممکن است متوجه شود که به خودش اجازه داده است توسط جنبههای خاصی از بیمار تسخیر شود و در نتیجهی خودش را به احمق و مغرور بودن متهم میکند. اما در بازگشت به فضای بالینی، ممکن است تحلیلگر دریابد که او و بیمارش در یک تبانی مزمن و ناهشیار فعلیت مزمن، که قبل از فعلیت حاد وجود داشته است، گرفتار شدهاند.
در طی این تبانی هرگونه فهم موقعیت مثلثی مسدود و قفل میشود. واضح و مشخص است که حماقت و غرور در واقع در طی فعلیت مزمن رخ میدهد و این حماقت مانع از مورد توجه قرار گرفتن این نوع از فعلیت شده است. هدف حملههایی که در این فاز مزمن به سمت ادراک واقعیت میشود این است که موقعیتهای آسیبزا را که میتوانست در طی پروسهی تحلیل باز تجربه شوند در یک حالت منجمد حفظ کنند.
در این مقاله، فرض میکنیم که موازی با فعلیت مزمن، عملکرد آلفای ضمنی تحلیلگر پارگی و شکافهای آسیبزا را به هم میدوزد. وقتی ظرفیت رؤیا دیدن (عملکرد آلفا) به اندازهی کافی قوی شود فعلیت مزمن حل و فصل میشود و از بین میرود. این انحلال به شکل فعلیت حاد پدیدار میشود و شامل باز تجربهی ضعیف شده و کمرنگتری از ترومای آگاه شدن از وضعیت مثلثی (triangular situation) خواهد بود. من دربارهیی این حقایق بالینی با استفاده از ایدههای بهدست آمده از کارهای اولیهی بیون بحث خواهم کرد.
تاثیر بیون بر روی تفکر من به عنوان روانکاو:
بیون بر جامعهی روانکاوی برزیل -سائوپائولو- که من به آن تعلق دارم، بسیار تأثیرگذار بود، همانطور که وی در گروههای دیگر در برزیل و آرژانتین نیز فعالیت میکرد. در بازخوانی متن برخی از کنفرانسها و جلسات سوپرویژن وی (که بسیاری از آنها منتشر نشده است)، به راحتی میتوان دریافت که چگونه بیون تحلیلگران برزیلی را تحریک کرده و به چالش کشیده تا دربارهی عملکرد بالینی خود تجدید نظر کنند. وی بر لزوم نیاز تحلیلگران برای یادگیری نحوهی مشاهده و تأمل در طرز تفکر خود تأکید کرد. برای این منظور، وی نظریهای خلاقانه مبتنی بر مشاهدهی واقعیتهای بالینی ترسیم کرد. این نظریه به طور ضمنی در جریان کنفرانسهایی که در سائوپائولو برگزار میکرد وجود داشت که مخاطبان وی را به طرز چشمگیری برانگیخت.
به زعم بیون، تحلیلگر باید بدون استناد به واقعیتها و نظریههای شناخته شده، عدم آگاهی و نادانی خود را تحمل کند و ذهن رؤیای شهودی (intuitive dreaming) او باید جایگزین عملکرد منطقی شود. به این ترتیب، احساسات و عواطف در فرآیند تحلیلی در مرحله اصلی توجه قرار میگیرند و تحلیلگر باید آنها را در درون خود درک کند. شکی نیست که فکر کردن در مورد آنها نیز یک روند عاطفی است.
تصور من این است که تحول عظیم روانشناسی که بیون در سائوپائولو ایجاد کرد، بیشتر از مباحث انتزاعی تئوری، نتیجهی نظریهی پیچیده و برجسته مشاهده وی بود. واضح بود که او در سائوپائولو تبدیل به فردی آرمانیشده و خاص شود. موضعگیری او -هم اقتدارگرایانه و هم کنجکاوانه- اصطلاحات معماگونه و کنایهآمیز و توانایی او در برانگیختن تحسین و انزجار -همزمان با هم- او را به چهرهای جذاب بدل کرد. در این دوره همچنین شرایط انجمن روانکاوی سائوپائولو برای پذیرفتن شخصی با این ویژگیها مساعد بود. مراقبت بیون برای جلوگیری از آرمانی شدن خودش، که در عکس پورتره او هم این فروتنی غیر متقاعدکننده دیده میشود، فقط ایدهآلسازی او را افزایش میداد. حتی این خطر وجود داشت که این هیبت احترامآمیز خاص، همزمان پذیرش افراطی شبه مذهبی و یا برعکس بیزاری عاطفی را تشویق کند.
من هرگز شخصاً بیون را ملاقات نکردم و این واقعیت که برخی از اعضای انجمن روانکاوی، وی را ستون و مرجع قرار داده بودند، باعث شد تا کمی عقبنشینی کنم. کم کم مصاحبت من و همکارانم به من نشان داد که آنها از رویکرد تفکر بدون اینکه راجع به آن متعصبانه رفتار کنند استفاده میکنند و این امر مرا در مورد ارزش و و اهمیت ایدههای او متقاعد کرد.
استفادهی مولد و زاینده از تفکر او بهترین راه برای مبارزه با کنار گذاشته شدن این طرز تفکر بود. در واقع، رویکردهای وی تأثیر بسیار مثبتی بر تعدادی از جوامع روانکاوی برزیل داشته که البته بسیاری از اعضای آنها در مقابل تحولات و مداخلات جریانهای فکری روانکاوانه پذیرا هستند. این واقعیت به خودی خود بسیار بیونی است.
امروز برخی از ایدههای بیون بخشی از هویت من به عنوان روانکاو است. ما برزیلیها خود را از نظر فرهنگی آنتروپوفاژیک (anthropophagic) میدانیم، به این معنا که تمایل داریم همه چیز و هر آنچه را که از خارج از سرزمین ما میآید ببلعیم. ما چیزها را هضم میکنیم و سپس آنها را دوباره برگردانده (regurgitate) و تغییر شکل میدهیم. این ایده که برای اولین بار توسط نویسندهی برزیلی اوسوالد دیآندراده (Oswald de Andrade) مطرح شد، ناشی از جنبش مدرنیسم در سائوپائولو در دهه ۱۹۲۰ بود. ما برزیلیها به لطف این ویژگی آنتروپوفاژیک، به هر آنچه میتوانیم بچشیم، ببلعیم و هضم کنیم بسیار علاقهمند و تحملپذیر هستیم. در این فرآیند، شالودههای تفکر محدودتری بوجود میآیند. بنابراین نوشتههای اسوالد دیآندراده پیش درآمد غیرمنتظرهای از ایدههای بیون دربارهی تفکر بود.
مقالات اولیهی بیون بر اساس کار وی با بیماران سایکوتیک بود. در آنها او به طور گستردهای از ایدههای کلاین در مورد دوپارهسازی (splitting) و همانندسازی فرافکنانه (projective identification) استفاده کرد. حوزهی علاقه او بیشتر از اینکه به سمت اُبژههای درونی متمایل باشد به مطالعه تکه تکه شدن (fragmentation) دستگاه ذهنی و عملکردهای آن معطوف بود. مشاهدهی وی از این واقعیتها در فضای تحلیلی، وی را بر آن داشت تا نظریه اصلی بیناذهنی خود را در مورد ساختار دستگاه ذهنی تدوین کند که در «مطالعهی روانکاوانهی تفکر» به تفصیل شرح داده شد.
ایدههای جدید به تدریج ظهور کردند که زمینهی مشاهده و درک پدیدههای عاطفی را گسترش دادند. مطالعهی جلسات سوپرویژن و سمینارهای بالینی وی به شفافسازی بیشتر ایدههای وی کمک کرد که برای افرادی که برای اولین بار با آنها دست و پنجه نرم میکنند دشوار است. حتی نسبت به نوشتههای داستانی بیون که در آنها بیون رؤیاها را برای ما با زبانی جسورانه و کاملاً خاص به ارمغان میآورد، روگردانی و انزجار بیشتری وجود دارد. اما مطالعهی این نوشتهها در گروههای بحث و گفتگو، با تعامل متفاوت بین بینندههای رؤیاها، یک تجربه جذاب بوده است.
در این مقاله، در مورد شرایط بالینی که در آن فضای تحلیلی توسط یک تبانی و همدستی مشکلساز و متوقفکننده که هر دو جفت تحلیلی را درگیر میکند اما توسط تحلیلگر درک نمیشود (فعلیت مزمن) بحث میشود. این تبانی مزمن ممکن است به طور ناگهانی از بین برود و تبدیل به تهدیدی برای از بین بردن رابطهی تحلیلی شود. در واقع با ایجاد فعلیت حاد به نظر میرسد در چنین شرایطی فضای تحلیلی توسط حماقت و غرور تسخیر میشود.
این بحث بر اساس نوشتههای اولیهی بیون است که بعداً در کتاب «افکار ثانویه» (Second Thoughts) بازنشر شد. خواننده نظریههای بیون را درک خواهد کرد اما همچنین ممکن است از تغییر ساختار و تحولاتی که من مسئول آن هستم شگفت زده شود (و شاید حتی عصبانی شود). ایدههای اولیه من و تکامل آنها قبلا منتشر شده است. در اینجا نشان میدهم که متون اولیهی بیون، تحولات روانکاوی معاصر را که بر اهمیت رابطهی بیناذهنی بین اعضای جفت تحلیلی تأکید میکند، پیشبینی و تحت تأثیر قرار دادهاند.
محدودیت دسترسی به ادامهی مطلب
دسترسی کامل به محتوای تخصصی تداعی صرفاً برای اعضای ویژهی تداعی در نظر گرفته شده است.
با عضویت در تداعی و فعال کردن عضویت ویژه به امکان مطالعهی آنلاین این مقاله و تمام مقالات تداعی که در حال حاضر بیش از ۴۰۰ مقالهی تخصصی شامل نظریات روانکاوی، رویکردهای مختلف، تکنیکهای بالینی و مواردی از این دست است دسترسی خواهید یافت. عضویت ویژه فقط برای مطالعهی آنلاین در سایت است و امکان دانلود پیدیاف با عضویت ویژه وجود ندارد. اگر نیاز به پیدیاف مقالات دارید، آنها را بایستی جداگانه تهیه کنید.
در این صفحه میتوانید پلنهای عضویت ویژه را مشاهده کنید و از این صفحه میتوانید نحوهی فعال کردن عضویت ویژه را ببینید.
اگر اکانت دارید از اینجا وارد شوید.
اگر اکانت ندارید از اینجا ثبتنام کنید.
- 1.ماهیت کنش درمانی روانکاوی
- 2.تعارض و نقص: اشارات تکنیکی آن
- 3.تفسیر بیمار-محور و روانکاو-محور
- 4.گوش دادن تحلیلی به عنوان کارکرد نگهدارندهی بخشهای ازهمگسستهی بیمار
- 5.تجربهی من از تحلیل با فیربرن و وینیکات
- 6.چه بر سر نِوروز آمد؟
- 7.«کالبد تهی»: مادر مرده، کودکِ مرده، تحلیلگرِ مرده
- 8.جوانب اخلاقی خودافشایی در رواندرمانی
- 9.تعامل مادر-کودک در دوران جدایی-تفرد
- 10.وقتی کلمات بیان نمیشوند: پلی فراتر از سکوت
- 11.وقتی تحلیلگر احمق میشود!
- 12.دربارهی موضع افسردهوار
- 13.مَکس ایتینگون
- 14.دربارهی موضع پارانوئید-اسکیزوئید
- 15.رفتار تسهیلکنندهی انتقالی
- 16.روانکاوی و فرهنگ
- 17.وقتی که بدن به تو خیانت میکند.
- 18.انیشتین، زمان و ناهشیار
- 19.پیرامون نژادپرستی | دوام آوردن در برابر نفرتورزی و مورد نفرت واقع شدن
- 20.رویاهای کودکی و تئاترهای درونی
- 21.معنای سکوت بیمار
- 22.مرزهای تحلیلی و فضای انتقالی
- 23.سکوت و صمیمیت
- 24.کارایی رواندرمانی تحلیلی