پیرامون نژادپرستی | دوام آوردن در برابر نفرتورزی و مورد نفرت واقع شدن
نژادپرستی
از نظر ما بدیهی است که روانکاوی میتواند درک ما از تنفر انسانی را شکل دهد. اما آیا با درک تجربیات خودمان از نفرتورزی و منفور بودن میتوانیم از نظریهی روانکاوانه و کاربرد آن نیز مطلع شویم؟
به نظر من این موضوع حقیقت دارد که هرکسی، نفرتورزی و منفور بودن را تجربه کرده است. تنفر یک تجربهی انسانی معمولی است که نتایج خارقالعادهای به همراه دارد. شاید به خاطر همین نتایج خارقالعاده باشد که ما تنفر را نوعی تابو تلقی میکنیم. به نظر میرسد در فرهنگ عامه، اینطور احساس میکنیم که اگر دربارهی تنفر صحبت کنیم یا خاطرهی آن را به یاد آوریم، پیامدهای مهیبی را متحمل خواهیم شد. از طرف دیگر، خیال میکنیم اگر دربارهی آن صحبت نکنیم، پس دیگر وجود ندارد. این سکوت باعث میشود تنفر به طرز غیرقابل تحملی خطرناک شود.
به نظر من همهی ما خاطرههایی دربارهی تنفر داریم که اگر جرأت کافی داشته باشیم، میتوانیم تعریف کنیم. همهی ما از تنفر زخم خوردهایم، که برخی از آنها بیشتر التیام یافتهاند، و برخی از ما به عنوان افرادی که نفرت ورزیدهاند و مورد نفرت واقع شدهاند، نسبت به دیگران بهتر التیام یافتهایم.
پس نه تنها قبول دارم که نظریهی ما درسهایی دربارهی نفرت به ما میآموزد، بلکه اگر دربارهی تجربیات خودمان از نفرت با هم گفتگو کنیم، میتوانیم آن را از حالت مرموز خارج کنیم، و شاید امکان شکل دادن و احیای نظریهی روانکاوی دربارهی تنفر را به ما بدهد، و حتی ممکن است اثرات نفرتورزی و منفور بودن را در درون خودمان نیز بهبود ببخشد. ما این کار را هم برای رشد شخصی و حرفهای خودمان، و هم برای کمک به بیماران بر عهده میگیریم. تا حدی نیز آن را به نفع جامعهی جهانی، که نتایج مهیب نفرتورزی در آن تکثیر پیدا میکند، انجام میدهیم.
من مکالمههای مختلف زیادی دربارهی نفرتورزی و منفور بودن داشتهام. برخی معتقدند که: «مسائل نفرتانگیز مربوط به گذشته هستند. الان اوضاع فرق میکند.» اینجا دفاع در برابر ترس از پیچیدگی انجام میشود؛ وجود نفرت، انکار میشود. این نوع مکالمه اگر باعث نفرت فعال در فرد نشود، احساس بیجانی و کرختی به او میدهد.
مکالمهی دیگر من دربارهی نفرت به این صورت پیش رفت: «تجربیات من از نفرت، نسبت به تجربیات شما جالبتر، مخربتر، زیانآورتر، فاجعهبارتر، و بیشتر سزاوار تفسیر و اظهار نظر هستند.» دو تجربه را به عنوان نمونهای از این مکالمه عنوان میکنم.
وقتی از پایاننامهی خودم (وایت، ۱۹۷۷) دربارهی شکلگیری هویت سیاهپوستان دفاع میکردم، سعی داشتم تأثیر فرافکنی منفی درونیشده در رشد ادراک سیاهپوستان از خودشان را توجیه کنم. یکی از خوانندگان گفت این پایاننامه ارزش گنجانده شدن در متون علمی را ندارد، مگر اینکه جمعیت سیاهپوستان را با شکلگیری هویت سایر افراد آزاردیده مقایسه کنم؛ هرچه نباشد، یهودیان هم آزار دیدند اما دچار مشکلات هویتی نشدند. رئیس من، ایزادور چِین، که از دنیا رفته است، گفت «آزار دیدن آنها مربوط به خودشان است و آزار دیدن ما مربوط به خودمان؛ اینها در تعارض با هم نیستند.»
تجربهی دیگر من که چندان هم قدیمی نیست، با دوستی بود که با مدیران استارتاپ آن زمان در موزهی جدید هولوکاست در واشنگتن کار میکرد. داشتیم دربارهی اهمیت حفظ خاطرات مربوط به قساوتهای تنفر نژادی صحبت میکردیم. من کاملاً با مفهوم «دیگر هرگز» که بر سر آن توافق کرده بودیم و شامل مسئولیت فردی ما آگاه ماندن از تمایل ما به آزار رساندن در زمان قدرت و فرافکنی در زمان آسیبپذیری میشد، احساس همانندپنداری میکردم. گفتم موزه مثل موزهای است در جزیرهی «گوره» در غرب آفریقا که در آن قلمها و سایر «یادبودهای بردگی» را نگه میدارند و امکان تماشای آنها وجود دارد. «هیچ فرد آفریقایی-آمریکایی نباید فراموش کند.» او گفت «بله، ولی این فرق میکند.» از چه نظر فرق میکند؟ از نظر تأخر، بزرگی، اثرات، پیامدها؟ اگر من و دوستم در تجربیات خودمان به شباهتهایی رسیده بودیم، ممکن بود به درک مشترک برسیم یا روی هم رفته چیز جدیدی دربارهی کارکردهای نفرت یاد بگیریم. اما اینطور نشد – زمان، تلاش و انرژی زیادی به هدر رفت. و از نظر من، در آن لحظه ریسک از دست دادن همدلی و تجربهی احساس تنفر دوستم به خاطر سرزنش کردن زیاد بود.
به شکل مشابهی، وقتی اولین بار جنبش زنان به راه افتاد و انتقاد از آزار و اذیت زنان وارد بسیاری از گفتگوها شد، پاسخ ناهشیار و بیفکرانهی من این بود که «بله خانم، دوست دارید چند لحظه خودتان را به جای منِ سیاه قرار دهید؟»
این گفتگوها بیشتر در جهت بیاعتبار کردن تجربه، بزرگ کردن کوچکترین روزنهها، ترویج قطع ارتباطات، از خود بیگانگی، و البته تنفر بود. سوال اینجاست که: چه نوع گفتگویی باعث ترویج یادگیری مشترک میشود؟ فکر میکنم یک گفتگوی جمعی (joining conversation) در جوامع مختلف، گفتگویی که در آن از تجربیات مختلف خود دربارهی نفرتورزی و منفور بودن صحبت کنیم، و برای کشف پیوندهای میان تجربیات و خودمان از طریق بازتاب، تلاش کنیم.
این کار کوچکی نیست. باید همهی ما در برابر حساسیتهای خاص تجربیات گروهی خودمان بایستیم، محدودهی امن «غیر من» [not-me] را ترک کرده و در جهت ترویج «من هم همینطور» [me-too] تلاش کنیم. این یک کار ارزشمند و پرریسک است، چون مشخص نیست که در این گفتگوها، وقتی برای گستردهتر کردن درک خودمان از پیچیدگی نفرتورزی و منفور بودن تلاش میکنیم، کدام یک از «غیر من»های خودمان را کشف خواهیم کرد.
خب با توجه به فرصتی که پیش آمده است اجازه دهید تا با بخشی از گفتگوی خودم کار را آغاز کنم.
من تحت تأثیر زندگی در دوران خودمان شرطی شدهام و هرگونه نفرتی را همان نفرتورزی نژادی تصور میکنم. قطعاً این تنها حالت نفرتورزی نیست، اما حالتی است که من بیشترین آشنایی را با آن دارم.
حداقل سه طرز فکر دربارهی نفرتی که حاصل نژادپرستی است، وجود دارد:
- منفور واقع شدن: اُبژهی استنادها و فرافکنیهای مخرب و زیانآور قرار گرفتن؛
- نفرت از خود: درونیسازی انتسابها و فرافکنیهای مخرب و زیانآوری که منجر به نفرت از خود میشوند؛
- نفرت از دیگران: برونی کردن مجدد فرافکنیهای بدخیم و خصومتورزی نسبت به منبع فرافکنی، که میتواند باعث تسریع خشونت و تخریب شود.
قصد دارم روی تجربیات شخصی و بالینی خودم از این سه جنبه از تنفر نژادی تمرکز کنم، تا ببینیم کدام یک مربوط به شیوهی روانکاوی و کدام یک مربوط به فرانظریهی روانکاوی تنفر است.
محدودیت دسترسی به ادامهی مطلب
دسترسی کامل به محتوای تخصصی تداعی صرفاً برای اعضای ویژهی تداعی در نظر گرفته شده است.
با عضویت در تداعی و فعال کردن عضویت ویژه به امکان مطالعهی آنلاین این مقاله و تمام مقالات تداعی که در حال حاضر بیش از ۴۰۰ مقالهی تخصصی شامل نظریات روانکاوی، رویکردهای مختلف، تکنیکهای بالینی و مواردی از این دست است دسترسی خواهید یافت. عضویت ویژه فقط برای مطالعهی آنلاین در سایت است و امکان دانلود پیدیاف با عضویت ویژه وجود ندارد. اگر نیاز به پیدیاف مقالات دارید، آنها را بایستی جداگانه تهیه کنید.
در این صفحه میتوانید پلنهای عضویت ویژه را مشاهده کنید و از این صفحه میتوانید نحوهی فعال کردن عضویت ویژه را ببینید.
اگر اکانت دارید از اینجا وارد شوید.
اگر اکانت ندارید از اینجا ثبتنام کنید.
- 1.ماهیت کنش درمانی روانکاوی
- 2.رویکردهای تکنیکی برای نفرت انتقالی در تحلیل بیماران مرزی
- 3.تعارض و نقص: اشارات تکنیکی آن
- 4.تفسیر بیمار-محور و روانکاو-محور
- 5.گوش دادن تحلیلی به عنوان کارکرد نگهدارندهی بخشهای ازهمگسستهی بیمار
- 6.تجربهی من از تحلیل با فیربرن و وینیکات
- 7.چه بر سر نِوروز آمد؟
- 8.«کالبد تهی»: مادر مرده، کودکِ مرده، تحلیلگرِ مرده
- 9.جوانب اخلاقی خودافشایی در رواندرمانی
- 10.تعامل مادر-کودک در دوران جدایی-تفرد
- 11.وقتی کلمات بیان نمیشوند: پلی فراتر از سکوت
- 12.وقتی تحلیلگر احمق میشود!
- 13.دربارهی موضع افسردهوار
- 14.مَکس ایتینگون
- 15.دربارهی موضع پارانوئید-اسکیزوئید
- 16.رفتار تسهیلکنندهی انتقالی
- 17.روانکاوی و فرهنگ
- 18.وقتی که بدن به تو خیانت میکند.
- 19.انیشتین، زمان و ناهشیار
- 20.پیرامون نژادپرستی | دوام آوردن در برابر نفرتورزی و مورد نفرت واقع شدن
- 21.رویاهای کودکی و تئاترهای درونی
- 22.معنای سکوت بیمار
- 23.مرزهای تحلیلی و فضای انتقالی
- 24.سکوت و صمیمیت
- 25.کارایی رواندرمانی تحلیلی