اُبژه
اُبژه [Object] روانکاویْ مفهوم اُبژه را از سه منظر اصلی مورد بررسی قرار میدهد: در…
اصطلاح «درون کنشنمایی[۱]» در ابتدا توسط مایز زلیگز[۲] (۱۹۵۷) ابداع شد تا تمایزی میان «برون کنشنمایی[۳]» در حین جلسهی تحلیلی و خارج از جلسات برقرار شود. درون کنشنمایی ممکن است در حرکات بدنی و وضعیتهای قرارگیری روی کاناپه بروز کند که از طریق آن درگیریهای ناخودآگاه ظاهر میشود. یا ممکن است رفتارهای پیچیدهتری را دنبال کند که خاطرات سرکوب شده را بیان میکنند. ممکن است روشنگر ژنتیک یا فانتزی انتقالی مضاعف و همچنین امیال مبتنی بر انتقال ناخودآگاه باشند.
در هر صورت چیزی به جای آنکه به کلمه درآید به عمل درآمده است. در مثالهای ذکر شده، تکرار به جای یادآوری اتفاق میافتد. به این ترتیب درون کنشنمایی یک نوع مقاومت است. با این حال زمانی که مواد تعارض متعلق به بازهی پیشا کلامی کودکی باشند یا بازنمایی ذهنی یا کلامی متناسب نداشته باشند، در این صورت این نوع رفتارها تنها راه ارتباطی برای رسیدن این (پیامهای ناهشیار) به سطح بالینی هستند. در اینجا تشخیص ارزش ارتباطی این درون کنشنماییها اولویت بیشتری نسبت به ماهیت بالقوهی مقاومتی آن دارد. در این زمینه جالب است به این نکته توجه شود که زلیگز (۱۹۶۰) خود در مقالههای بعدیاش از درون کنشنمایی به عنوان حد واسط میان برون کنشنمایی و تداعی آزاد یاد کرده است.
این اصطلاح روانکاوی انگلیسی برگرفته از فعل آلمانی (agieren) است که بار اول زیگموند فروید آنرا در توصیف جنبههایی از کیس دورا بهکار گرفت. فروید مینویسد: دورا بخشی ضروری از فانتزیها و خاطراتش را به جای آنکه در درمان تولید کند برون کنشنمایی میکرد. بدین ترتیب برون کنشنمایی به عنوان مقاومتی در برابر یادآوری و تداعی آزاد بهنظر میآمد. در مقالهی «یادآوری، تکرار و حلوفصل» که بعدها چاپ شد و اکنون مورد تجلیل قرار میگیرد، فروید این معنی را بسط میدهد که برون کنشنمایی با آنکه در خدمت مقاومت است میتواند راهی برای یادآوری نیز باشد. در هر دو صورت ممکن «برون کنشنمایی» اشاره به نوعی تخلیهی رفتاری دارد، نه یادآوری کلامی محتواهای ذهنی سرکوب شدهای که در مسیر درمان تحلیلی بالا آمده باشند.
استفادهی محدود فروید از این کلمه خیلی زود مورد تجدید نظر قرار گرفت و بازهی گستردهتری را دربرگرفت. این گسترش معنایی مفهوم برون کنشنمایی را به تکانشوری معمول برآمده از آسیبشناسی شخصیت و در حقیقت به تمامی رفتارهای غیرقابل قبول در چهارچوبهای اجتماعی و اخلاقی بسط داد. بنابراین انحرافات جنسی، اعتیاد به مواد و الکل و رفتارهای ضد اجتماعی وارد زیر مقیاسهای برون کنشنمایی شدند.
هلن دویچ[۴] (۱۹۶۶) حتی پیشتر رفت و اعلام کرد که همهی ما برون کنشوریم چراکه هیچکس از بند تمایلات واپسروانه رهایی ندارد. حتی خلاقیت نیز برای او نوعی برون کنشنمایی محسوب میشد. سندلر، کریستوفر دِیر، و الکس هولدر در بیانیهای که به طرز غریبی پیشداورانه و بیخبر از بیشگسترش مفهوم برون کنشنمایی بود، اظهار داشتند: جای تاسف دارد که کلماتی مانند «کنشنمایی[۵]» در ادبیات روانکاوی تمایزی بین تمایل عمومی برای تکانش یا عمل غیرعقلانی با برون کنشنمایی مرتبط با درمان، قائل نشده است. آنها حدس نمیزدند که بیست و اندی سال بعد، کلمهی کنشنمایی چنین شهرت قابل توجهی را در ادبیات روانکاوی و به طور خاص در آمریکای شمالی کسب کند.
(از کتاب «دیکشنری جامع روانکاوی»، نوشتهی سلمان اختر)
[۱] acting in
[۲] Meyer Zeligs
[۳] acting out
[۴] Helene Deutsch
[۵] enactment