عقدهی اُدیپ
عقدهی اُدیپ [Oedipus Complex] گروه سازمانیافتهای از تمایلات عاشقانه و خصمانه که کودک نسبت به…
سادیسم، مازوخیسم، سادومازوخیسم
روانکژی جنسی[۱] که در آن، ارضا شدن وابسته به تحمل رنج یا تحقیر توسط سوژه است.
روان-کاوی مفهوم سادیسم را از آنچه متخصصان رفتارهای جنسی به آن روانکژی جنسی میگویند فراتر میبرد. در وهلهی اول شکلهای ابتداییتر آن، به ویژه موارد مربوط به دورهی کودکی را مشخص میکند؛ دوم اینکه سادیسم را یکی از اجزای بنیادین حیات غریزی[۲] قرار میدهد.
برای توضیح اَشکال و درجات مختلف روانکژی سادیستیک، خواننده را به آثار متخصصان رفتارهای جنسی – به ویژه کرافت-ابینگ[۳] و هولاک الیس[۴] ارجاع میدهیم (α).
از نظر واژهشناسی باید اشاره کرد که فروید عمدتاً از عبارت «سادیسم» (به عنوان مثال در کتاب سه رساله دربارهی سکسوالیته [۱۹۰۵d]) یا «سادیسم حقیقی[۵]» (۱) برای مواردی استفاده میکند که بین سکسوالیته و استفاده از خشونت علیه دیگران رابطهای وجود دارد.
با این حال او گاهی از این واژه به منظور خشونتی که یا با ارضای جنسی همراه است یا نیست استفاده میکند (۲) (مدخلهای «غریزهی چیرگی[۶]»، «پرخاشگری[۷]» و «سادیسم/مازوخیسم» را ببینید). این معنای واژه، علیرغم تأکید فروید بر این که به هیچ عنوان دقیق و کامل نیست، در روان-کاوی بسیار رواج پیدا کرده است. خطر این کاربرد این است که باعث تلفیق بیمورد سادیسم و پرخاشگری میشود. این مسئله به طور خاص در نوشتههای ملانی کلاین[۸] و طرفداران او برجسته است.
(α) کرافت-ابینگ بود که با ارجاع به نوشتههای مارکی دو ساد، نام سادیسم را برای این روانکژی پیشنهاد کرد.
روانکژیی جنسی[۹] که در آن، ارضا شدن وابسته به تحمل رنج یا تحقیر توسط سوژه است.
فروید مفهوم مازوخیسم را از آنچه متخصصان رفتارهای جنسی به آن روانکژی جنسی میگویند فراتر میبرد. او در وهلهی اول عناصر مازوخیستی را در رفتارهای جنسی مختلف مشخص میکند و شکل اولیهی مازوخیسم را در سکسوالیتهی دورهی کودکی میبیند. دوم آنکه فرمهای مبدل آن و به طور برجسته، «مازوخیسم اخلاقی[۱۰]» را شرح میدهد که در آن، سوژه در نتیجهی احساس گناه ناخودآگاه، به دنبال موقعیت قربانی است بدون اینکه لذت جنسی به صورت مستقیم در آن نقشی داشته باشد.
کرافت-ابینگ[۱۱] اولین کسی بود که شرح کاملی از یک روانکژی جنسی را با عنوان «Sacher Masoch» ارائه کرد. «تمام تظاهرات بالینی ذکر شدهاند: درد فیزیکی القا شده به وسیلهی خراشاندن، چوب و فلک کردن، شلاق زدن؛ تحقیر اخلاقی از طریق برخورد بردهمانند[۱۲] نسبت به زنان، همراه با تنبیه بدنی که اجتنابناپذیر تلقی میشود. نقش فانتزیهای مازوخیستی از چشم کرافت-ابینگ دور نماند. او به رابطهی بین مازوخیسم و عکس آن یعنی سادیسم[۱۳] اشاره کرد و بی هیچ تردیدی کل مازوخیسم را حاصل یک رشد پاتولوژیک در عناصر روانی زنانه –تقویت بیمارگونهی برخی ویژگیهای روح زن– میدانست» (۱a).
به خاطر پیوند نزدیک بین مازوخیسم و سادیسم، و کارکردی که فروید در حیات ذهنی به این زوج مخالف نسبت میدهد، خواننده را به مدخل «سادو-مازوخیسم[۱۴]» ارجاع میدهیم. در اینجا باید خودمان را به اظهارات فروید دربارهی تمایزهای مفهومی که اغلب در روان-کاوی مورد استفاده قرار میگیرند محدود سازیم.
فروید در «مسئلهی اقتصادی مازوخیسم» (۱۹۲۴c) سه شکل از مازوخیسم را از هم متمایز میسازد: شهوتزا[۱۵]، زنانه[۱۶] و اخلاقی. اگر هم بتوان ایدهی «مازوخیسم اخلاقی» را به سادگی درک کرد (توضیحات بالا و این مقالات را ببینید: «نیاز به مجازات»، «احساس گناه»، «سوپر-ایگو»، «روانرنجوری ناکامی»، «واکنش درمانی منفی») در مقابل، دو فرم دیگر میتوانند موجب سوء برداشت شوند.
الف. عبارت «مازوخیسم شهوتزا» معمولاً در معنای روانکژی جنسی مازوخیستی مورد استفاده قرار میگیرد (۱b). با اینکه ممکن است این نوع نامگذاری درست به نظر برسد – چون شخص منحرف مازوخیست در درد به دنبال تحریک شهوانی[۱۷] میگردد – اما با چیزی که ظاهراً مد نظر فروید است همخوانی ندارد. او راجع به فرم بالینی قابل تشخیص مازوخیسم صحبت نمیکند، بلکه حالتی از روابط را مد نظر دارد که در ریشهی روانکژی مازوخیستی نهفته است و در مازوخیسم اخلاقی نیز دیده میشود: این حقیقت که لذت جنسی وابسته به درد است.
ب. طبیعتاً عبارت «مازوخیسم زنانه» ذهن را به سمت «مازوخیسم زنان» سوق میدهد. بدون شک مقصود فروید از این عبارت «بیان جوهر زنانگی» است، اما در نظریهی دوجنسگرایی[۱۸] مازوخیسم زنانه یک امکان ذاتی برای همهی انسانها و فارغ از جنسیت است. علاوه بر این، ذیل این عنوان است که فروید توضیح میدهد جوهرهی روانکژی مازوخیستی در مردان از چه چیزی تشکیل میشود: «… اگر کسی فرصت مطالعهی مواردی را که فانتزیهای مازوخیستی در آنها با جزئیات زیادی ساخته و پرداخته میشوند داشته باشد، به سرعت متوجه میشود که این فانتزیها سوژه را در موقعیتی با مشخصههای زنانه قرار میدهند» (۲).
***
دو مفهوم کلاسیک دیگر، مازوخیسمهای اولیه و ثانویه هستند.
منظور فروید از مازوخیسم اولیه، حالتی است که در آن غریزهی مرگ[۱۹] همچنان به سمت خود سوژه معطوف است، هرچند وابسته به لیبیدو بوده و با آن درآمیخته است. این نوع مازوخیسم به این دلیل «اولیه» نامیده میشود که پیش از آن دورهای وجود ندارد که پرخاشگری نسبت به ابژهی بیرونی اِعمال شود، و همچنین مخالف با مازوخیسم ثانویه است که در قالب معطوف کردن سادیسم علیه سلف خود سوژه تعریف میشود و مکملی برای نوع اولیه است.
ایدهی مازوخیسمی که نتوان آن را با معطوف ساختن سادیسم علیه سلف به خوبی توجیه کرد فقط زمانی مورد پذیرش فروید قرار گرفت که فرضیهی غریزهی مرگ را مطرح کرد.
جفت شدن سادیسم و مازوخیسم صرفاً راهی برای تأکید بر تناظر و مکمل بودن این دو روانکژی[۲۰] نیست: این عبارت ترکیبی بر مفهوم ضد و نقیضی دلالت دارد که هم برای تکوین[۲۱] حیات غریزی و هم نشانههای[۲۲] آن، مهم و بنیادین است.
از این جهت است که عبارت «سادو-مازوخیسم»، که در رفتارشناسی جنسی[۲۳] برای تعیین شکلهای ترکیبی این دو روانکژی استفاده میشود، در روان-کاوی (و به طور خاص در فرانسه توسط دنیل لاگاش[۲۴]) برای تأثیر متقابل بین دو وضعیت، نه تنها در تعارض بیناسوژگانی[۲۵] (سلطهگری-سلطهپذیری[۲۶]) بلکه در ساختار فردی (خود-تنبیهی[۲۷]) به کار گرفته شده است.
کرافت-ابینگ[۲۸] پیش از این به ایدهی ارتباط بین روانکژیهای سادیستی و مازوخیستی اشاره کرده بود. فروید در زمان نگارش سه رساله دربارهی سکسوالیته (۱۹۰۵d) بر آن تأکید کرد و سادیسم و مازوخیسم را دو وجهه از یک روانکژی تلقی کرد که شکلهای فعال و غیرفعال آن در نسبتهای مختلف در یک فرد دیده میشوند: «فرد سادیست در عین حال مازوخیست نیز هست، اگرچه ممکن است جنبهی فعال یا غیرفعال روانکژی در او بیشتر پرورش یافته باشند و غلبهی فعالیت جنسی او را نشان دهند» (۱a).
با پیشرفت آثار و تفکر روانکاوانهی فروید، دو ایده در این رابطه بیشتر مورد تأکید قرار میگیرند:
الف. همبستگی بین این دو واژه آنقدر تنگاتنگ است که نه پیدایش آنها و نه نشانههای آنها را نمیتوان به صورت جداگانه مورد مطالعه قرار داد.
ب. اهمیت این دو واژهی متقابل از قلمرو روانکژی جنسی بسیار فراتر میرود: «سادیسم و مازوخیسم جایگاه ویژهای در میان روانکژیها دارند، چرا که تضاد بین فعالیت و فعلپذیری[۲۹] که پشت آنها نهفته است، یکی از مشخصههای عمومی حیات جنسی به حساب میآید» (۱b).
***
با توجه به خاستگاههای مربوط به سادیسم و مازوخیسم، ایدههای فروید موازی با بازبینیهای پی در پی او روی نظریهی غریزه، تکامل یافت. هرکجا که چهارچوب داوریْ اولین نسخهی نظریه در فرم نهایی آن است، مثل چیزی که در مقالهی «غرایز و دگرگونی آنها» (۱۹۱۵c) مطرح شد، معمولاً اعتقاد بر این است که سادیسم بر مازوخیسم مقدم است، و مازوخیسمْ سادیسمی است که به سلف خود سوژه معطوف شده است. در حقیقت سادیسم در این زمینه به معنای پرخاش علیه فرد دیگری است که در آن، رنج دیگری یک فاکتور مرتبط به حساب نمیآید – پرخاش بدون ارتباط با سکسوالیته. «روان-کاوی نشان میدهد که تحمیل درد نقشی در کنشهای بدیع و هدفمند غریزه ندارد. یک کودک سادیستی نه متوجه میشود که دردی را تحمیل میکند یا خیر، و نه قصد انجام چنین کاری را دارد» (۲a). چیزی که فروید در اینجا به عنوان سادیسم به آن اشاره میکند به کار بردن غریزهی چیرگی[۳۰] است.
مازوخیسم برابر با موضعگیری علیه سلف خود سوژه و در عین حال معکوس کردن فعالیت به فعلپذیری است. تنها در دورهی مازوخیستی است که فعالیت غریزی معنای جنسی به خود میگیرد، و تنها در این زمان است که تحمیل رنج جزء ذاتی این فعالیت میشود: «… احساس درد، مثل سایر احساسات ناخوشایند، به تحریک جنسی نفوذ کرده و شرایط خوشایندی را ایجاد میکند که سوژه به خاطر آن، حتی از روی میل و رغبت، ناخوشایندی درد را تحمل میکند» (۲b). فروید به دو مرحله در فرآیند موضعگیری علیه سلف اشاره میکند: در مرحلهی اول، سوژه رنج را به خود تحمیل میکند – برخوردی که به طور خاص در روانرنجوری وسواسی[۳۱] مشهود است؛ در مرحلهی دوم، که مشخصهی مازوخیسم حقیقی است، سوژه درد را توسط فرد دیگری به خود تحمیل میکند. در نتیجه فعل «تحمیل کردن رنج» پیش از اینکه به حالت «انفعالی» برسد، به حالت بازتابنده و «میانه» در میآید (۲c). در نهایت به واسطهی یک تغییر دیگر در موضع مازوخیستی، دستیابی به سادیسم در معنای جنسی آن محقق میشود.
فروید بر نقش همانندسازی[۳۲] فانتزیشده با فرد دیگر در این دو تغییر پیدرپی تأکید میکند: در مازوخیسم، «ایگوی غیرفعالْ خود را به فانتزی و نقش اولیهی خود، نقشی که حالا سوژهی خارجی آن را تصرف کرده است، برمیگرداند» (۲d). به همین شکل در سادیسم «زمانی که این دردها به فرد دیگر تحمیل میشود، سوژه از طریق همانندسازی خود با اُبژهی رنج، به صورت مازوخیستی از دردها لذت میبرد» (۲e, α).
جالب توجه است که مداخلهی سکسوالیته در این فرآیند، با پیدایش بُعد بیناسوژگانی و فانتزی ارتباط دارد.
گرچه فروید بعداً احساس کرد میتواند در این مرحله از اندیشهی خود، در تقابل با مرحلهی بعد از آن، بگوید که مازوخیسم را از سادیسم استنباط کرده و هنوز نظریهی مازوخیسم ابتدایی را نپذیرفته است، با این حال –مشروط به اینکه دوگانهی مازوخیسم/سادیسم را در معنای اکید خود (یعنی جنسی) در نظر بگیریم– کاملاً مشهود است که او دورهی مازوخیستی را دورهی ابتدایی یا بنیادین پنداشته بود.
فروید با معرفی غریزهی مرگ، بنا را بر وجود چیزی تحت عنوان مازوخیسم اولیه[۳۳] قرار میدهد. در مرحلهی –موهوم– اولیه، کل غریزهی مرگ به سمت خود سوژه معطوف میشود – اما این هنوز چیزی نیست که فروید مازوخیسم اولیه مینامد. این مرحله به مقدار زیادی لیبیدو[۳۴] نزول پیدا میکند تا بخش عمدهی غریزهی مرگ به سمت دنیای بیرونی منحرف شود: «بخشی از غریزهی مرگ مستقیماً در جهت عملکرد جنسی به خدمت گرفته میشود، جایی که نقش مهمی برای ایفا کردن دارد. این سادیسم حقیقی است. بخش دیگر در این جابجایی به سمت بیرون سهمی ندارد؛ درون ارگانیسم باقی میماند و به کمک تحریک جنسی […] از لحاظ لیبیدویی به آنجا وابسته میشود. در این بخش است که باید مازوخیسم اولیه، مازوخیسم شهوتزا[۳۵] را تشخیص دهیم» (۳a).
با نادیده گرفتن آزادی واژگانی خاصی که خود فروید به آن آگاه بود (۳b) میتوانیم بگوییم حالت اولیهای که در آن، غریزهی مرگ کاملاً علیه فرد قرار میگیرد با نگرش سادیستی مطابقت دارد و دیگر مطابق نگرش مازوخیستی نیست.
به عنوان بخشی از یک فرآیند مجزا، غریزهی مرگ با اتصال خود به لیبیدو، به سادیسم و مازوخیسم شهوتزا تقسیم میشود. در نهایت، میتوان دید که این سادیسم نیز ممکن است در یک «مازوخیسم ثانویه […] که به مازوخیسم اولیه افزوده شده است» به سمت خود سوژه معطوف شود (۳c).
***
فروید نقشی را که سادیسم و مازوخیسم در سازماندهی لیبیدویی رشد کودکی ایفا میکنند شرح داد. در اولین و مهمترین وهله، نقش آنها را در سازماندهی مقعدی-سادیستیک[۳۶] تشخیص داد؛ اما آنها در سایر مراحل نیز حضور دارند. همانطور که میدانیم، فروید جفتِ فعالیت/فعلپذیری را که به صورت تمام عیار در تقابل میان سادیسم و مازوخیسم بیان میشود، یکی از دوگانگیهای بزرگی میداند که حیات جنسی سوژه را مشخص میسازند؛ همچنین میدانیم که این در دوگانگیهای بعدی فالیک[۳۷]/اختگی[۳۸] و مردانه[۳۹]/زنانه[۴۰] نیز قابل تشخیص است.
عملکرد بیناسوژگانیِ[۴۱] تقابل سادیسم/مازوخیسم و به ویژه نقش آن در دیالکتیک بین سوپر-ایگوی سادیستی و ایگوی مازوخیستی توسط فروید کشف شد (۳d, 4).
***
فقط در روانکژیهای آشکار نبود که فروید به رابطهی بین سادیسم و مازوخیسم توجه کرد؛ او به تبادلپذیری دو وضعیت در فانتزی و سرانجام در تعارض بیناسوژگانی نیز اشاره کرد. دنیل لاگاش با دنبال کردن این خط فکری، تأکید ویژهای بر مفهوم سادو-مازوخیسم داشته و آن را محور اصلی رابطهی بیناسوژگانی قرار میدهد. تعارض روانی – و فرم ذاتی آن، یعنی فرم اودیپی – را میتوان تعارض تمناها[۴۲] تلقی کرد: «… موقعیت کسی که تقاضا میکند، به صورت بالقوه یک موقعیت آزاردیده-آزاردهنده[۴۳] است، چرا که واسطهگری تقاضا لزوماً باعث دخالت روابط سادو-مازوخیستی بر مبنای سلطهگری و سلطهپذیری که به صورت ضمنی در تمام مداخلات مرجع وجود دارند، میشود» (۵).
(α) برای اطلاع از روابط بههمپیوسته بین سادیسم و مازوخیسم در ساختار فانتزی، به مقالهی «کودک را میزنند» (۱۹۱۹e) از فروید مراجعه کنید.
این نوشته با عنوان «Sadism, Masochism, Sado-Masochism» در کتاب «زبان روانکاوی» نوشتهی لاپلانش و پونتالیس ارائه شده و در تاریخ ۰۶ مرداد ۹۹ توسط تیم ترجمهی تداعی ترجمه و در بخش دانشنامهی روانکاوی سایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
[۱] Sexual perversion
[۲] Instinctual life
[۳] Krafft-Ebing
[۴] Havelock Ellis
[۵] Sadism proper
[۶] Instinct to Master
[۷] Aggressiveness
[۸] Melanie Klein
[۹] Sexual perversion
[۱۰] Moral masochism
[۱۱] Krafft-Ebing
[۱۲] Servility
[۱۳] Sadism
[۱۴] Sado-Masochism
[۱۵] Erotogenic
[۱۶] Feminine
[۱۷] Erotic excitation
[۱۸] Bisexuality
[۱۹] Death instinct
[۲۰] Perversion
[۲۱] Evolution
[۲۲] Manifestations
[۲۳] Sexology
[۲۴] Daniel Lagache
[۲۵] Intersubjective
[۲۶] Domination-submission
[۲۷] Self-punishment
[۲۸] Krafft-Ebing
[۲۹] Passivity
[۳۰] Instinct to master
[۳۱] Obsessional neurosis
[۳۲] Identification
[۳۳] Primary Masochism
[۳۴] Libido
[۳۵] Erotogenic
[۳۶] Anal-sadistic
[۳۷] Phallic
[۳۸] Castrated
[۳۹] Masculine
[۴۰] Feminine
[۴۱] Intrasubjective
[۴۲] Demands
[۴۳] Persecuted-persecutor